معرفی :
ولادت :1284ق محل ولادت :اصفهان وفات:1365ق. محل دفن:نجف محل تحصیل:اصفهان، نجف اساتید: حضرات جهانگیر خان قشقایی، آخوند، ملا محمد کاظم خراسانی، سید محمد حسین شیرازی، سید محمد کاظم یزدی و... شاگردان: سید محمد حسین طباطبایی، محمد تقی آملی ، میرزا مهدی آشتیانی، سید محسن حکیم و... تالیفات: شرح کفایه الاصول، وسیله النجاه و... ایشان به مدت ده سال، مقام مرجعیت و زعامت دینی را به عهده داشت ، بسیار زاهدانه زندگی می کرد تا آنجا که حتی یک خانه ملکی نیز نداشت . فروتنی و ایثار از جمله فضایل بارز این بزرگ مرد بود. روزی شخصی به واسطه کینه ای که از ایشان در دل داشت ، فرزند عالم و فاضل وی را در صف نماز جماعت به طرز فجیعی با خنجر کشت. پس از دستگیری قاتل، سید ابوالحسن اصفهانی شخصی را به نمایندگی از طرف خود به دادگاه فرستاد و اسباب آزادی وی را فراهم کرد! نیابت خاص ایشان از طرف حضرت ولی عصر (عج) مشهور است ؛ شیخ عبدالنبی اراکی نقل می کند؛ به قصد دیدار حضرت حجت (عج) ختمی را در بیابان سهله آغاز کردم. همین که ختم به پایان رسید ، سیدی پیدا شد و از من پرسید: با من کاری داشتید ؟ گفتم نه! من منتظر شخص بزرگی هستم .سید تبسمی کرد و رفت ناگاه در دلم خطور کرد که نکند این سید همان آقا امام زمان (عج) باشد. در پی اش دویدم دیدم وارد یکی از کوخ های عربی شد. در کوخ را زدم و پس از اجازه وارد شدم . حضرت فرمود: بیابید و بنشینید! اطاعت کرده ، روبه روی ایشان نشستم . مسائل مشکلی در ذهن داشتم که می خواستم از آقا بپرسم اما هر چه به ذهنم فشارمی آوردم چیزی به خاطر نیامد. با شرمندگی اجازه مرخصی گرفتم و خارج شدم . هنوز چند قدمی نرفته بودم که مشکلاتم یادم آمد. لذا برگشتم و دوباره در زدم. خادمی در را گشود و گفت آقا نیستند و هر وقت نباشند فورا نایب خاص شان در جای ایشان ظاهر می شود اجازه خواستم تا به خدمت نایب شان برسم . همین که وارد شدم دیدیم در جای آقا امام زمان (عج) سید ابوالحسن اصفهانی نشسته است . ایشان با لبخند فرمود : حالت چطور است ؟ گفتم الحمدالله ! وبعد همه مسائل خود را مطرح کردم و ایشان بدون تامل جواب مسئله را با نشانه و سند می داد. پس از گرفتن پاسخ دست ایشان را بوسیده و مرخص شدم . همین که بیرون آمدم با خودم گفتم : به راستی این آقا سید ابوالحسن بود یا کسی به شکل و قیافه ایشان ؟! و برای رفع تردید ، یکسره به منزل سید ابوالحسن اصفهانی رفتم ، سلام کردم ایشان با حالت خنده فرمود: حالت چطوراست ؟ بعد همه مسائل به همان نحوه مطرح شد و سپس فرمود: حالا یقین کردی؟! اما راضی نیستم در حال حیات این جریان را برای کسی نقل کنی !.