در سال ۱۲۸۲ شمسی (برابر با شناسنامه) خداوند به شیخ اصفهانی واعظ اصفهانی که به "تاج الواعظین" معروف بود فرزندی عطا کرد که نامش را جلال گذاشت. شیخ اسماعیل پدر جلال علاوه بر منبر گرم و گیرایی که داشت از حنجره ای داوودی و صدایی دلنشین نیز برخوردار بود و طبق مرسوم زمان بر اثر حشر و نشر با مردم اهل ذوق زمانش با گوشه ها و ردیف های آوازی ایران نیز آشنایی پیدا کرده بود. جلال فرزند شیخ اسماعیل هم ، صدا و حنجره را از پدرش به ارث برده بود. این موضوع را اهل خانواده همه می دانستند ولی چون جلال به احترام پدر هرگز جلوی او دهان باز نکرده بود پدر از صدای خوش فرزندش خبری نداشت. عاقبت زمان مدرسه رفتن جلال رسید. پدر او را به مدرسه ی "علمیه" سپرد. این مدرسه در بازارچهء رحیم خان نزدیک مسجد رحیم خان واقع بود با منزل شان فاصلهء چندانی نداشت.در مدرسه بخاطر صوت خوشی که جلال داشت مکبری و موذنی و قرائت کلام الله مجید را به او واگزار کرده بودند. یک روز عصر وقتی جلال نه ساله از مدرسه برمی گشت با خود اندک اندک زمزمه می کرد و این زمزمه تا نزدیک در منرل ایشان ادامه داشت. غافل از اینکه پدر بر خلاف معمول ، آن روز در منزل بود و صدای او را شنید. وقتی جلال پایش را از هشتی به داخل حیاط گذاشت پدرش او را صدا کرد. رنگ از روی جلال پرید و به لکنت افتاد. در این هنگام پدر با چهره ای گشاده و ملاطفت آمیز به فرزند گفت : «جان پدر! تو صدایت خوب است و قشنگ آواز می خوانی. من صدایت را شنیدم. حالا هم کمی برای من بخوان.» وقتی جلال با صدای لرزان اندکی برای پدرش خواند پدر دستی به سرش کشید و بوسه ای از مهر بر پیشانی اش زد و گفت : «برای آواز خواندن تنها صدای خوب کافی نیست. تو باید تعلیم ببینی.» آن روزها به جلال چون فرزند شیخ اسماعیل تاج الواعظین بود "تاج زاده" می گفتند. جلال تاج زاده از نه سالگی تعلیم آواز را شروع کرد. ابتدا پیش پدرش با مقدمات و اصول ردیف ها آشنا شد و سپس پدر او را به مرحوم سید عبدالرحیم اصفهانی استاد آواز آن زمان سپرد و تاج مدتی نزد این استاد گوشه ها را یاد گرفت. پس از مرحوم سید عبدالرحیم ، پدر تاج برای اینکه او را با گوشه های سازی در ردیف نیز آشنا کند به خدمت شادروان نایب اسدالله نی زن معروف برد. تاج زمانی نسبتا طولانی در خدمت نایب اسدالله نکته ها و ظرایف آواز ایرانی را فرا گرفت. آخرین استادی که تاج بنا به توصیه ی پدر برای تکمیل گوشه ها و ردیف ها به خدمتش رفت مرحوم شادروان میرزا حسین ساعت ساز معروف به "خضوعی" بود و تاج پس از اتمام فراگیری نزد این استاد، دیگر در آواز سرآمد شده بود و اندک اندک در محافل می خواند و این جا و انجا همه از صوت خوش و تسلط او بر آواز سخن می گفتند. اولین تجربه ی آواز خوانی با ساز تاج در نوجوانی با مرحوم حسین خان اسماعیل زاده استاد معروف و مسلم کمانچه (دایی استاد اصغر بهاری) آشنا می شود و اولین باری که قرار بود بهمراه ساز حسین خان اواز بخواند حسین خان ساز را کوک می کند و هنوز جمله ی اول را نزده ، تاج با عجله درآمد آواز می کند. حسین خان با لبخندی می گوید : «پسرم ، در خواندن اینقدر عجله نکن. صبر داشته باش تا من درآمد بکنم. بعد کمی بیشتر صبر کن تا چهارمضرابی هم بزنم. وقتیکه مجلس سرحال آمد و خودت هم کاملا سر ذوق آمدی شروع کن به خواندن. تازه آن وقت هم با حوصله و طمانینه بخوانتا مردم فرصت شنیدن و لذت بردن از ریزه کاریهای آوازت را داشته باشند.» هم آوازهای تاج تاج همیشه از آواز مرحوم سید عبدالرحیم اصفهانی و مرحوم میرزا حسین ساعت ساز (حضوعی) با تجلیل و گرامیداشت فراوان یاد می کرد و به خصوص می گفت : «صوت داوود نبی در حنجره و صدای استادم مرحوم سید رحیم تجلی می کرد و ممکن نیست کسی دیگر بتواند مانند او به این خوبی بخواند.» جز این دو نفر تاج با سعه ی صدر و مناعتی که داشت و اصولا هر خواننده ای را تشویق می کرد ، از خوانندگان همزمانش نیز از جمله به این استادان ارادت داشت و از آنان و آوازشان به نیکی یاد می کرد (این اسامی را تاج در گفتگویی که در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۸ داشت بر زبان آورد) : سید حسین طاهر زاده ، سید اسماعیل خان قراب ، قربان خان شاهی ، تجلی ، حاج محمد علی ، حبیب شاطر حاجی و شهاب (معروف به شهاب چشم دریده ، شاگرد حبیب شاطر حاجی که گوشه ی شهابی در دستگاه زند یا ترک به او منسوب است.) کسانی که با تاج ساز نواخته اند بی تردید بسیاری از اساتید مسلم موسیقی و نوازندگان چیره دست سازهای ایرانی با شادروان تاج اصفهانی ساز نواخته اند ، ولی می توان نام ای هنرمندان را در ردیف نام کسانی که با تاج هم نوازی داشته اند ثبت کرد : مرحوم نایب اسدالله نی زن معروف (این استاد زمانی که تاج نزدش تلمذ می کرده به عنوان آموزش همراه آواز تاج اصهانی نی هم می زده) مرحوم شکری ادیب السلطنه استاد تار ، مرحوم رضا محجوبی (ویولن) ، مرحوم حسین یاحقی (ویولن) ، مرحوم ارسلان خان درگاهی (تار و سه تار) ، مرحوم اکبر خان نوروزی (تار) ، مرحوم رضا خان باشی (تار) ، مرحوم سلیمان خان اصفهانی (نی) ، مرحوم علی خان شهناز (تار) ، مرحوم حسین خان شهناز (تار) ، استاد حسن کسائی (خداوندگار نی و جانشین بحق نایب اسدالله) ، استاد جلیل شهناز (نوازنده ی چیره دست تار) ، استاد علی تجویدی و ... شاگردان تاج تاج برخلاف اینکه استادان انگشت شماری داشت شاگردانش فراوان بودند. او در تعلیم ، با لطف پدرانه ای که داشت با اصرار هر کسی را که حتی دو دانگ صدایی داشت تشویق به خواندن می کرد و اغلب خودش نیز محض ترغیب شاگردان جوان و تازه کار بی هیچ ناز و افاده ای چند بیتی مناسب زمزمه می کرد. تاج با خضوع و خشوع فراوان تعلیم می داد و با روحیه ای که داشت اکثرا از شاگردانش به عنوان شاگرد نام نمی برد و از آنها به نام دوست و رفیق یاد می برد. شاگردان تاج فراوان اند و من [=استاد شجریان] بیشتر آنها را ندیده و نمی شناسم ولی در آن میان فقط با دو نفر انان آشنایی پیدا کردم : یکی آقای مرتضی شریف (قاضی دادگستری) ، از شاگردان قدیمی تاج که شیوه ی تاج را خیلی خوب دریافت کرده و به کار می گیرد ، حنجره ی توانایی دارد و پخته می خواند و شعر را بجا در آواز بکار می گیرد. یکی هم که بیش از همه و تا آخرین روزهای زندگی با تاج و در خدمت او بوده آقا علی اصغر شاه زیدی خواننده ی جوان اصفهانیست که خود به تعلیم آواز هنرجویان مشغول است و در یکی از آزمون های باربد نیز رتبه ی اول شده است عده ی زیادی هم غیر مستقیم شاگرد تاج بوده اند. این عده از راه صفحات و نوارهای تاج با سبک آواز او آشنا و روش او را در آواز تعقیب کرده اند که از این میان می توان به خواننده ی خوش صدای معاصر آقای حسین خواجه امیری (معروف به ایرج) اشاره کرد. روحیه و خلقیات تاج شادروان مردی سلیم النفس و با مناعت طبع بود . هرگز در طول مدت زندگی اش به خاطر مال دنیا و زندگی اش به کسی کرنش نکرد و این خاطر مدح کسی را نگفت. او از همه تعریف و تمجید می کرد و همه را با نام خیر یاد می کرد. شاید کسی به خاطر نداشته باشد که او حتی یکبار از کسی گلایه ای بکند و از کسی بد بگوید. او حتی اگر از کسی رنجش می دید و خاطرش آزرده می شد این رنج و آزردگی را با سکوت بزرگوارانه ای تحمل می کرد. تاج از استادانش با احترام فراوانی یاد می کرد و با دوستانش به مهربانی و عطوفت رفتار می کرد. خانواده ی تاج شادروان تاح در زندگی یک همسر اختیار کرد و همیشه از او به عنوان کدبانو ای خانه دار ، مهربان و دلسوز که موجب گرمی کانون خانوادگی است نام می برد. خداوند به تاج شش فرزند عطا کرد. چهار دختر به نامهای تاجی ، پروین ، هما ، پروانه و دو پسر به نامهای همایون و جمشید. سرانجام در روز ۱۴/۹/۱۳۶۰ دار فانی را وداع گفت و به دیدار حق رفت. در شب سومین روز فوت او عده ی کثیری از مردم هنر دوست و هنرمند اصفهان شرکت داشتند طوری که فضای مسجد به طور مداوم پر و خالی می شد. در آن شب کسایی نی می زد و گریه می کرد. همراه ناله های نی همه شیون می کردند. در همان حال استاد دکتر شفیعی به مناسب حال حضار مجلس خطاب به تاج گفت : سلک جمعیت ما بی تو گسسته ست زهم ما که جمعیم چنینیم تو تنها چونی جلالالدین تاج اصفهانی از استادان برجسته آواز ایرانی بود. استاد جلال تاج اصفهانی در سال 1282 شمسی خداوند پسری به شیخ اسماعیل واعظ اصفهانی که به تاج الواعظین معروف بودند فرزندی عطا کردکه نامش را جلال گذاشت. شیخ اسماعیل پدر جلال علاوه بر منبر گرم و گیرایی که داشت از حنجره یی داودی و صدای دلنشین نیز برخوردار بود و طبق مرسوم زمان بر اثر حشر و نشر با مردم اهل ذوق زمانش با گوشه ها و ردیف های آوازی ایران نیز آشنایی پیدا کرده بود. جلال فرزند شیخ اسماعیل هم، صدا و حنجره را از پدرش به ارث برده بود و این موضوع را اهل خانواده همه می دانستند ولی جلال به احترام پدر هرگز جلوی او دهان باز نکرده بودو پدر از صدای خوش فرزندش خبری نداشت. عاقبت زمان مدرسه رفتن جلال رسید. پدر او را به مدرسه ((علیه)) سپرد. این مدرسه در بازارچه رحیم خان در نزدیک مسجد رحیم خان واقع بود و با منزلشان فاصله ای نداشت. در مدرسه به خاطر صوت خوشی که جلال داشت مکبری و موذنی و قرائت قرآن را به او واگذار کرده بودند. یک روز عصر وقتی جلال 9 ساله از مدرسه برمی گشت. با خود اندک اندک زمزمه میکرد و این زمزمه تا نزدیک در منزل ادامه داشت. غافل از اینکه پدر بر خلاف معمول و امروز در منزل است و صدای او را شنیده. وقتی جلال پایش را از هشتی به داخل حیاط گذاشت پدرش او را صدا کرد. رنگ از روی جلال پرید و به لکنت افتاد. در این هنگام پدر با چهره ای گشاده و ملاطفت آمیز به فرزند گفت: جان پدر. تو صدایت خوب است و قشنگ آواز می خوانی ومن صدایت را شنیدم؛ حالا کمی برای من بخوان. وقتی جلال با صدای لرزان اندکی خواند، پدر دستی به سرش کشید و بوسه ای از مهر بر پیشانیش زد و گفت: برای آواز خواندن تنها صدای خوب کافی نیست تو باید تعلیم ببینی. تاج در ده سالگی نزد استادانی چون سید عبدالرحیم اصفهانی، حبیب شاطرچی، میرزا حسین ساعت ساز، خضوعی، میرزا حسین عندلیب، نایب اسدالله نی زن اصفهانی به کسب معلومات پرداخت. وی به اشعار سعدی علاقه زیادی داشت و منتخباتی از اشعار سعدی و دیگر شاعران را حفظ بود و در هنگام اجرای آواز به مناسبت زمان و محیط از آن اشعار استفاده میکرد. پس از گشایش رادیو از اولین خوانندگان رادیو بود. بعد از دایر شدن رادیو اصفهان تاج ضمن خوانندگی سرپرست نوازنندگان رادیو اصفهان گردید وی در رادیو اصفهان به اجرای برنامههایی با تار اکبرخان نوروزی و برنامه آموزش گوشههای دستگاههای موسیقی ایرانی پرداخت. آن روز ها به جلال چون فرزند شیخ اسماعیل تاج الواعظین بود ((تاج زاده)) می گفتند. جلال تاج زاده از 9 سالگی تعلیم آواز را شروع کرد. ابتدا پیش پدرش با مقدمات و اصول ردیف ها آشنا شد و سپس پدر او را به مرحوم آسید عبد الرحیم اصفهانی استاد مسلم آواز آن زمان سپرد و تاج مدتی نزد این استاد گوشه ها را یاد گرفت. پس از مرحوم آسید عبدالرحیم پدر تاج برای این که او را با گوشه ها ی سازی در ردیف ها آشنا کند، تاج را به خدمت شاد روان نایب اسداله نی زن معروف برد.تاج زمانی نسبتاً طولانی در خدمت نایب اسداله نکته ها و ظرایف آواز ایرانی را فرا گرفت. آخرین استادی که تاج بنا به توصیه ء پدر برای گوشه ها و ردیف ها به خدمتش رفت مرحوم شاد روان میرزا حسین خان ساعت ساز معروف به ((خضوعی)) بود و تاج پس از اتمام فراگیری نزد این استاد، دیگر در آواز سر آمد شده بود و اندک اندک در محافل می خواند و اینجا و آنجا همه از صوت خوشش و تسلط او بر آواز سخن می گفتند. اولین تجربه ی آواز خوانی با ساز تاج در نوجوانی با مرحوم حسین خان اسماعیل زاده استاد معروف کمانچه (دایی استاد اصغر بهاری) آشنا می شود و اولین باری که قرار بوده به همراه ساز حسین خان آواز بخواند، حسین خان ساز را کوک میکند و هنوز جمله اول را نزده تاج با عجله شروع به خواندن می کند. مرحوم حسین خان اسماعیل زاده با لبخندی میگوید: پسرم در خواندن اینقدر عجله نکن صبر داشته باش تا من درآمد بکنم، بعد کمی بیشتر صبر کن چهار مضرابی هم بزنم، وقتی مجلس سر حال آمد و خودت هم کاملاً سر ذوق آمدی آنوقت شروع کن به خواندن. آن وقت هم با طمانینه بخوان تا مردم فرصت شنیدن و لذت بردن از ریزه کاری های آوازت را داشته باشند. هم آوازهای تاج تاج همیشه از آواز مرحوم آسید عبدالرحیم اصفهانی و مرحوم میرزا حسین ساعت ساز با تجلیل و گرامیداشت فراوان یاد می کرد و بخصوص می گفت: صوت داود نبی در حنجره و صدای استاد مرحوم آسید رحیم تجلی میکرد و ممکن نیست کسی دیگر بتواند مانند او به این خوبی بخواند. جز این دو نفر تاج با سعهء صدر ومناعتی که داشت و اصولا هر خواننده ای را تشویق می کرد از خوانندگان هم زمانش نیز از جمله به این استادان ارادت داشت و از آنان و آوازشان به نیکی یاد می کرد: آسید حسین طاهر زاده اصفهانی، سید اسماعیل خان قراب، قربان خان شاهی، تجلی، حاج محمد علی، حبیب شاطر حاجی، شهاب (معروف به شهاب چشم دریده که شاگرد حبیب شاطر حاجی بود و گوشه شهابی در دستگاه بیات زند (بیات ترک) به او منسوب است). کسانی که با تاج ساز نواخته اند بی تردید بسیاری از استادان مسلم موسیقی و نوازندگان چیره دست سازهای ایرانی با شادروان تاج ساز نواخته اند نام این هنرمندان را میتوان در ردیف نام کسانی که با تاج همنوازی داشته اند ثبت کرد: مرحوم نایب اسداله نی زن معروف، مرحوم شکری ادیب السلطنه استاد (تار)، مرحوم استاد ابو الحسن صبا (سه تار سنتور و ویولون)، مرحوم مرتضی محجوبی (پیانو)، مرحوم رضا محجوم (ویولون)، مرحوم حسین یا حقی (ویولون)، مرحوم ارسلان خان درگاهی (تار و سه تار)، مرحوم اکبر خان نوروزی (تار)، مرحوم غلامرضا خان سارنگ (کمانچه)، مرحوم شعبان خان اصفهانی (کمانچه)، مرحوم علی اکبر خان شهنازی (تار)، مرحوم حسین خان شهناز (تار)، استاد حسن کسایی (خداوندگار نی و جانشین به حق نایب اسداله)، استاد جلیل شهناز (خداوندگار تار)، استاد علی تجویدی و ... شاگردان تاج تاج بر خلاف اینکه استادان انگشت شماری داشت، شاگردانش فراوان بودند. او در تعلیم با لطف پدرانه ای که داشت با اصرار هر کسی را که حتی دو دانگ صدا داشت تشویق به خواندن میکرد.و اغلب خودش هم محض ترغیب شاگردان جوان و تازه کار بی هیچ نازو افاده ای چند بیتی مناسب زمزمه میکرد.تاج با خضوع و خشوع فراوان تعلیم میداد و با روحییه ای که داشت اکثراً از شاگردانش به عنوان شاگرد نام نمی برد بلکه به نام دوست و رفیق یاد میکرد.شاگردان تاج فراوانند و من بیشتر آنها را ندیده و نمی شناسم ولی در این میان فقط با دو نفر آنها آشنایی پیدا کرده ام، یکی آقای مرتضی شریف (قاضی دادگستری) از شاگردان قدیمی تاج که شیویه تاج را خوب دریافت کرده و به کار می گیرد، حنجرهء توانایی دارد و پخته می خواند و شعر را به جا به کار آواز می گیرد. یکی هم که بیش از همه و تا آخرین روزهای زندگی، با تاج و در خدمت او بود؛ آقای اصغر شاهزیدی خواننده خوب آواز اصفهان که خود به تعلیم آواز هنر جویان مشغول است و در یکی از آزمون های باربد نیز رتبه اول شده است. عده زیادی هم غیر مستقیم شاگرد تاج بودند، این عده از روی صفحات و نوارهای تاج با سبک آواز او آشنا میشوند و روش او را ادامه میدهند که در این میان میتوان به خواننده خوش صدای معاصر آقای حسین خواجه امیری (معروف به ایرج) اشاره کرد. از جمله شاگردان او مرتضی شریف، اصغر شاهزیدی، ناصر یزدخواستی، رضا قرنیا و علیرضا افتخاری را میتوان نام برد. وی در ۱۳ آذر ماه ۱۳۶۰ بدرود حیات گفت. اما تا سال ۱۳۷۵ به دلیل آنکه حکومت جمهوری اسلامی ایران موسیقی را غنا میدانست اجازه ساختن مقبره برای استاد به خانواده او داده نشد. خاطره ای از استاد شجریان: آخرین باری که در محضر این هنرمند بزرگوار بودم، چهاردهم آبان 1360 درست یک ماه قبل از درگذشت ایشان به اتفاق استاد حسن کسایی و آقای محمد موسوی (نوازنده نی و شاگرد حسن کسایی) آقای پرویز مشکاتیان (نوازنده سنتور) آقای ناصر فرهنگ فر مهر، آقای منوچهر غیوری (شاگرد وفادار کسایی) شاطر رمضان و چند تن دیگر از هنر دوستان تهرانی و اصفهانی کلبه محقر مرا به قدوم شریف خود آراسته بودند. در آن روز کسایی برای شادروان تاج که خیلی افسرده به نظر می رسید با نی، دشتی در آمد کرد و تاج با غزلی از سعدی به این مطلع: تاجم نمی فرستی تیغم به سر مزن مرهم نمی گذاری زخمم دگر مزن آوازی با نهایت قدرت تاثیر خواند که در حقیقت عقده گشایی دا آزردگی هایش بود. پس از فرود آواز ایشان تکلیف کردند که چیزی بخوانم من هم اطاعت امر استاد کرده چند بیتی خواندم که طبق معمول مورد ستایش و لطف پدرانه ایشان قرار گرفتم. روحیه و خلقیات تاج شادروان تاج مردی بود سلیم النفس و با مناعت طبع هرگز در طول مدت زندگی اش به خاطر مال دنیا و مسائل مادی به کسی کرنش نکرد و به این خاطر مدح کسی را نگفت و از همه تعریف و تمجید می کرد و همه را با نام خیر یاد می کرد، شاید کسی به خاطر نداشته باشد که او حتی یک بار از کسی گلایه کند و یا از کسی بد بگوید او حتی اگر از کسی رنجشی می دید و خاطرش آزرده می شد، این رنج و آزردگی را با سکوت بزرگوارانه ای تحمل می کرد. تاج از استادانش با احترام فراوانی یاد می کرد. با دوستانش با مهربانی و عطوفت رفتار می کرد و حتی تا آخرین روز های عمرش به اغلب دوستانش سرکشی و احوال پرسی می کرد. او با شاگردانش نیز عطوف و مهربان بود و مانند پدری خود را موظف به غمخواری آنان می دانست. خانواده ی تاج شادروان تاج در زندگی یک همسر اختیار کرد و همیشه از او به عنوان یک کدبانوی خانه دار مهربان و دلسوز که موجب و موجد گرمی کانون خانوادگی اوست نام می برد. خداوند به تاج از این همسر شش فرزند عطا کرد؛ چهار دختر به نام های: تاجی، پروین، هما، پروانه و دو پسر به نام های همایون و جمشید. سرانجام در روز ۱۴/۹/۱۳۶۰ دار فانی را وداع گفت و به دیدار حق رفت. در شب سومین روز فوت او عده ی کثیری از مردم هنر دوست و هنرمند اصفهان شرکت داشتند طوری که فضای مسجد به طور مداوم پر و خالی می شد. در آن شب کسایی نی می زد و گریه می کرد. همراه ناله های نی همه شیون می کردند. در همان حال استاد دکتر شفیعی به مناسب حال حضار مجلس خطاب به تاج گفت: سلک جمعیت ما بی تو گسسته ست زهم ما که جمعیم چنینیم تو تنها چونی
ولادت: 1297ق محل ولادت:اصفهان وفات: 1396ق محل دفن:اصفهان محل تحصیل: اصفهان، نجف اساتید: حضرات سید محمد باقر درچه ای ، جهانگیر خان قشقایی ، ملامحمد کاشی و .... شاگردان : جلالد الدین همایی و ... تالیفات: رساله ای در علم هیئت و... در خانواده ای اهل شعر و ادب و تاریخ پرورش یافت ، بیشتر اشعار حافظ و مولانا و شعرای عرب را از طریق شنیدن از زبان پدر و عمویش حفظ کرده بود. جذبه معنویش ، کوچک و بزرگ را به تعظیم و تکریم وا می داشت. یکی از استادان دانشگاه می گوید: در جوانی با عده ای از دوستان تصمیم گرفتیم نماز را به فارسی بخوانیم ، والدین ما این موضوع را با یکی از روحانیون در میان گذاشتند و او ما را کافر و نجس خواند. این کار ما را مصمم تر ساخت تا اینکه ما را نزد مرحوم ارباب بردند. ایشان با لطف و لحنی پدرانه به ما گفت : من نیز در جوانی چنین قصدی کردم اما برای پیدا کردن ترجمه صحیح به مشکل برخوردیم و لابد شما آن را حل کرده اید و آرام آرام ما را متوجه ساخت که ترجمه ما دقیق نیست. ما معذرت خواهی کردیم . ولی ایشان فرمود: من نگفتم نماز را عربی بخوانید فقط مشکلات آن را گفتم و با لطافت ما را به اشتباهمان واقف ساخت. از اساتید و بزرگان گذشت و حال بسیار با احترام یاد می کرد ، گویی هنور در برابر آن ها ایستاده است یک بار شخصی درباره یکی از اساتید به ایشان گفت : شنیده ام که فلان آقا گاهی عصبانی می شود و الفاظ تند و درشت به زبان می آورد. در پاسخ فرمود: از این بابت چیزی نمی دانم ولی شما آیا از بزرگی مقام و علم ایشان چیزی نشنیده اید ؟ عرض کرد : چرا آقای ارباب فرمود : پس از آن ها حرف بزنید! محضرش بسیار سودمند و لذت بخش بود ، به احترام صغیر و کبیر بر می خاست و نسبت به مردم با محبت و احترام برخورد می کرد. روزی در مجلس او یکی از حضار گفت : فانی تارک الصلوة است . مرحوم ارباب از این سخن چنان برآشفت که بر خلاف معمول ، به شدت گوینده را مورد عتاب قرار داد و فرمود: آیا شما تمام ساعات و دقایق روز و شب با او بوده اید که این طور قاطعانه در مورد او قضاوت می کنید؟! یکی از شاگردانش به او گفت : خوب است شما درس اخلاق هم بگویید. ایشان پاسخ داد : اخلاق علم باحال است و علومی که ما می خوانیم علم قال . او توحید تمام بود و زبانش جز حمد و شکر خداوند چیزی نمی گفت . یکی از بستگان ایشان می گوید : در همه عمر حتی یک بار سخنی که بوی ناشکری و نارضایتی از آن به مشام برسد نشنیدم ، انسانی کامل بود که به یقین رسیده بود. در یازده سال آخر عمر که نابینا و گرفتار بیماری دردناگی بود حتی در سخت ترین مراحل که از شدت درد عرق می ریخت جز شکر نعمت های باری تعالی چیزی بر زبان نمی راند حکیم فرزانه، فقیه بزرگوار و معلم اخلاق، حضرت آیت ا... العظمی حاج آقا رحیم ارباب (ره) از علمای اصفهان و استادی مسلم در تمام علوم اسلامی متداول از جمله حکمت، ادبیات، تفسیر، هیئت، ریاصی، فقه و اصول بودند. آن بزرگوار علاوه بر دانش سرشار فردی عارف، پرکار، متواضع و مودب و در مجموع الگو و نمونه ای از یک انسان کامل به شمار می رفتند
از اساتيد فن شعر و ادب و شاعر معروف اصفهاني و صاحب ديوان اشعار است. در مطلع ديوان اشعارش اين شعر نوشته شده است. مرتب كردم اين ديوان به نام احمد و آلش مگر خواننده روزي به خير از من كند يادي در اين ديوان كه گلزاري است گلزار از گل آكنده اميد است از دعاي خير نيكان در صف محشر كه تا گردد شفاعت خواه در روز شمار از من مگر آيندگان گيرند وقتي اعتبار از من فكندم عكسي از خود تا بماند يادگار از من بشويد گرد عصيان ابر لطف كردگار از من بر روي سنگ قبرش غزلي با مطلع ذيل حك شده است: چو بلبل اين همه افغان و آه از آن دارم كه مرغ قدسم و در خاك آشيان دارم وي در سال 1366هـ .ق فوت نمودند و او را در تكيه اي كه بعدها به نام خودش معروف شد دفن كردند.
تولد ۱۵ مهر ۱۳۰۷، کاشان. درگذشت ۳ اردیبهشت ۱۳۵۹، تهران. اهل کاشانم. روزگارم بد نیست. تکه نانی دارم، خرده هوشی، سر سوزن ذوقی. مادری دارم، بهتر از برگ درخت. دوستانی، بهتر از آب روان. سهراب سپهری پس از طی تحصیلات شش ساله ابتدایی در دبستان خیام کاشان ( ۱۳۱۹ ) و متوسطه در دبیرستان پهلوی کاشان ( خرداد ۱۳۲۲ ) و به پایان رساندن دوره ی دو ساله ی دانشسرای مقدماتی پسران ( خرداد ۱۳۲۴ )، در آذز ۱۳۲۵ به استخدام اداره ی فرهنگ کاشان در آمد. در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت نمود و دیپلم دوره ی دبیرستان خود را دریافت نمود. سپس به تهران آمد و در دانشکده ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و هم زمان به استخدام شرکت نفت در تهران در آمد که پس از هشت ماه کار استعفا داد. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعه ی شعر نیمایی خود را به نام « مرگ رنگ » انتشار داد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغ التحصیل شد و به دریافت نشان درجه ی اول علمی نیز نایل آمد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعه ی اشعار خود را با عنوان « زندگی خواب ها » منتشر کرد. آنگاه به تاسیس کارگاه نقاشی همت گماشت. در آذر ۱۳۳۳ در اداره ی کل هنرهای زیبا ( فرهنگ و هنر ) در قسمت موزه ها شروع به کار کرد و در ضمن در هنرستان های هنرهای زیبا نیز به تدریس می پرداخت. در مهر ۱۳۳۴ ترجمه ی اشعار ژاپنی از وی در مجله ی « سخن » به چاپ رسید. در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمنا در مدرسه ی هنرهای زیبای پاریس در رشته ی لیتوگرافی نام نویسی نمود. وی همچنین کارهای هنری خود را در نمایشگاه ها به معرض نمایش گذاشت. حضور در نمایشگاه های نقاشی همچنان تا پایان عمر وی ادامه داشت. وی سفرهای دیگری به کشورهای جهان نمود.
ولادت :1284ق محل ولادت :اصفهان وفات:1365ق. محل دفن:نجف محل تحصیل:اصفهان، نجف اساتید: حضرات جهانگیر خان قشقایی، آخوند، ملا محمد کاظم خراسانی، سید محمد حسین شیرازی، سید محمد کاظم یزدی و... شاگردان: سید محمد حسین طباطبایی، محمد تقی آملی ، میرزا مهدی آشتیانی، سید محسن حکیم و... تالیفات: شرح کفایه الاصول، وسیله النجاه و... ایشان به مدت ده سال، مقام مرجعیت و زعامت دینی را به عهده داشت ، بسیار زاهدانه زندگی می کرد تا آنجا که حتی یک خانه ملکی نیز نداشت . فروتنی و ایثار از جمله فضایل بارز این بزرگ مرد بود. روزی شخصی به واسطه کینه ای که از ایشان در دل داشت ، فرزند عالم و فاضل وی را در صف نماز جماعت به طرز فجیعی با خنجر کشت. پس از دستگیری قاتل، سید ابوالحسن اصفهانی شخصی را به نمایندگی از طرف خود به دادگاه فرستاد و اسباب آزادی وی را فراهم کرد! نیابت خاص ایشان از طرف حضرت ولی عصر (عج) مشهور است ؛ شیخ عبدالنبی اراکی نقل می کند؛ به قصد دیدار حضرت حجت (عج) ختمی را در بیابان سهله آغاز کردم. همین که ختم به پایان رسید ، سیدی پیدا شد و از من پرسید: با من کاری داشتید ؟ گفتم نه! من منتظر شخص بزرگی هستم .سید تبسمی کرد و رفت ناگاه در دلم خطور کرد که نکند این سید همان آقا امام زمان (عج) باشد. در پی اش دویدم دیدم وارد یکی از کوخ های عربی شد. در کوخ را زدم و پس از اجازه وارد شدم . حضرت فرمود: بیابید و بنشینید! اطاعت کرده ، روبه روی ایشان نشستم . مسائل مشکلی در ذهن داشتم که می خواستم از آقا بپرسم اما هر چه به ذهنم فشارمی آوردم چیزی به خاطر نیامد. با شرمندگی اجازه مرخصی گرفتم و خارج شدم . هنوز چند قدمی نرفته بودم که مشکلاتم یادم آمد. لذا برگشتم و دوباره در زدم. خادمی در را گشود و گفت آقا نیستند و هر وقت نباشند فورا نایب خاص شان در جای ایشان ظاهر می شود اجازه خواستم تا به خدمت نایب شان برسم . همین که وارد شدم دیدیم در جای آقا امام زمان (عج) سید ابوالحسن اصفهانی نشسته است . ایشان با لبخند فرمود : حالت چطور است ؟ گفتم الحمدالله ! وبعد همه مسائل خود را مطرح کردم و ایشان بدون تامل جواب مسئله را با نشانه و سند می داد. پس از گرفتن پاسخ دست ایشان را بوسیده و مرخص شدم . همین که بیرون آمدم با خودم گفتم : به راستی این آقا سید ابوالحسن بود یا کسی به شکل و قیافه ایشان ؟! و برای رفع تردید ، یکسره به منزل سید ابوالحسن اصفهانی رفتم ، سلام کردم ایشان با حالت خنده فرمود: حالت چطوراست ؟ بعد همه مسائل به همان نحوه مطرح شد و سپس فرمود: حالا یقین کردی؟! اما راضی نیستم در حال حیات این جریان را برای کسی نقل کنی !.
سیدحسن مدرس در سال ۱۳۸۷ (قمری) در سرابه اردستان به دنیا آمد. او تحصیل خود را در علوم اسلامی در اصفهان، سامرا و نجف نزد میرازی شیرازی و دیگران تا درجه اجتهاد ادامه داد؛ آنگاه به اصفهان بازگشت و مشغول تدریس فقه و اصول شد فعالیت سیاسی او با عضویت در انجمن ایالتی اصفهان آغاز شد. در ۱۲۸۹ همزمان با تشکیل دوره دوم مجلس شورای ملی که پس از استبداد صغیر برپا شد، مدرس از سوی آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی بهعنوان یکی از مجتهدان طراز اول به مجلس شورای ملی معرفی گردید و از سوی مجلس نیز پذیرفته شد. وی در دوره سوم نیز از طرف مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد؛ ولی این مجلس به علت فشار خارجی و آغاز جنگ جهانی اول یکسال بیشتر دوم نیاورد. در ۱۳۳۲ (قمری) که جنگ جهانی اول شروع شد، دولت ایران رسماً اعلام بیطرفی کرد، اما نیروهای روسیه، انگلیس و عثمانی، بدون توجه به این بیطرفی وارد کشور شدند به درگیری با یکدیگر پرداختند. در ۱۳۳۴ (قمری) بیست و هفت نفر از نمایندگان مجلس و گروهی از رجال سیاسی و مردم عادی به منظور مقابله با تجاوزات روس و انگلیس به ایران، به طرف قم حرکت کردند و در آن شهر «کمیته دفاع ملی» را تشکیل دادند و یک هیأت ۴ نفری را برای اداره امور برگزیدند که مدرس یکی از آنان بود. در ۱۳۳۷ (قمری)، وثوقالدوله قرارداد ۱۹۱۹ را با انگلستان منعقد کرد که براساس آن اختیار امور مالی و نظامی دولت ایران در دست مستشاران انگلیسی قرار میگرفت. وثوقالدوله تصمیم داشت تا این قرارداد را در مجلس به وسیله طرفداران و دست نشاندگان خود به تصویب برساند؛ اما براثر مخالفتهای مدرس در مجلس و افکار عمومی، مجلس قرارداد مذکور را رد کرد و وثوقالدوله به ناچار از کار برکنار گردید. پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ که توسط رضاخان و سید ضیاءالدین طباطبایی صورت گرفت، بسیاری از آزادیخواهان دستگیر شدند. از جمله آنان مدرس بود که به قزوین تبعید و در آنجا زندانی شد. وی بیش از ۳ماه در حبس بود و پس از عزل سید ضیاء آزاد شد. پس از آزادی به نمایندگی مردم تهران در مجلس چهارم انتخاب شد و به عنوان نایب رییس مجلس و رهبری اکثریت مجلس برگزیده شد. دوره پنجم مجلس در ۱۳۰۲ افتتاح شد و در این دوران پر اهمیت تاریخ مشروطه که با تغییر سلسله قاجاریه و روی کار آمدن رضاخان همراه بود، مدرس رهبری اقلیت مجلس را بر عهده داشت. یکی از وقاع مهم مجلس پنجم استیضاح رضاخان، سرانجام در روز ۷ مرداد ۱۳۰۴، مدرس به همراه شش تن دیگر از نمایندگان مخالف بود که رضاخان رئیسالوزراء را به دلیل سوء سیاست داخلی و خارجی، قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه استیضاح نمودند. اما، رضاخان توانست مقدمات تصویب انقراض قاجاریه را فراهم کند و در تاریخ ۹ آبان ۱۳۰۴ این کار را عملی کرد و خود به پادشاهی ایران رسید. رضاخان در طی برگزاری انتخابات مجلس هفتم، اجازه نداد مدرس به مجلس راه یابد و سپس در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ دستگیر و به دامغان و مشهد و سپس به خواف تبعید کرد. مدرس ۷ سال در خواف توسط مأموران تحت نظر بود و در ۲۲ مهر ۱۳۱۶ از خواف به کاشمر منتقل شد. در این زمان رضاخان دستور قتل مدرس را به رئیس شهربانی کاشمر داد ولی او به این کار تن نداد و در نتیجه این مأموریت به جهانسوزی، متوفیان و خلج واگذار شد. آنها در شب ۱۰ آذر ۱۳۱۶ برابر با ۲۷ رمضان ۱۳۵۶ (قمری) او را به شهادت رسانده و جنازه را مخفیانه دفن کردند. قبر مدرس پس از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضاخان از ایران، توسط اهالی محل مشخص گردید.
شیخ بهاء الدین ، محمدبن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی دانشمند بنام دوره صفویه است. اصل وی از جبل عامل شام بود. بهاء الدین محمد ده ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای شام بسوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید. مرگ این عارف بزرگ و دانشمند را به سال 1030 و یا 1031 هجری در پایان هشتاد و هفتمین سال حیاتش ذکر کرده اند.وی در شهر اصفهان روی در نقاب خاک کشید و مریدان پیکر او را با شکوهی که شایسته شان او بود ، به مشهد بردند و در جوار حرم هشتمین امام شیعیان به خاک سپردند. شیخ بهایی مردی بود که از تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه ای برای اشتهار خالص شیخ بود.شیخ بهایی به تایید و تصدیق اکثر محققین و مستشرقین ، نادر روزگار و یکی از مردان یگانه دانش و ادب ایران بود که پرورش یافته فرهنگ آن عصر این مرز و بوم و از بهترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم هجری قمری بوده است. شیخ بهایی شاگردانی تربیت نموده که به نوبه خود از بزرگترین مفاخر علم و ادب ایران بوده اند، مانند فیلسوف و حکیم الهی ملاصدرای شیرازی و ملاحسن حنیفی کاشانی وعده یی دیگر که در فلسفه و حکمت الهی و فقه و اصول و ریاضی و نجوم سرآمد بوده و ستارگان درخشانی در آسمان علم و ادب ایران گردیدند که نه تنها ایران ،بلکه عالم اسلام به وجود آنان افتخار می کند. از کتب و آثار بزرگ علمی و ادبی شیخ بهایی علاوه بر غزلیات و رباعیات دارای دو مثنوی بوده که یکی به نام مثنوی "نان و حلوا" و دیگری "شیر و شکر" می باشد و آثار علمی او عبارتند از "جامع عباسی، کشکول، بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعین و شرع القلاف، اسرارالبلاغه والوجیزه". سایر تالیفات شیخ بهایی که بالغ بر هشتاد و هشت کتاب و رساله می شود همواره کتب مورد نیاز طالبان علم و ادب بوده است. تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد که سرآید غم هجران تو یا نه ای تیره غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه رفتم به در صومعه عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار من یار طلب کردم و او جلوه گه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار او خانه همی جوید و من صاحب خانه هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی ...کعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جاعکس رخ یار توان دید دیوانه منم ..من که روم خانه به خانه عاقل به قوانین خرد راه تو پوید دیوانه برون از همه آئین تو جوید تا غنچهء بشکفتهء این باغ که بوید هر کس به بهانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه بیچاره بهایی که دلش زار غم توست هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست امید وی از عاطفت دم به دم توست تقصیر "خیالی" به امید کرم توست یعنی که گنه را به از این نیست بهانه "شیخ بهایی"
یکی از بزرگ ترین شخصیت های جهان اسلام و برجسته ترین چهره های درخشان علم و فضیلت شیخ صدوق است. او با جمع آوری روایات و تألیف ده ها جلد کتاب نفیس و ارزش مند، به اسلام و عالم تشیع خدمت کرد. تألیفات این عالم بزرگ اسلام، فراوان و متنوع، در علوم و فنون مختلف اسلامی گنجینه ای پایان ناپذیر است که با وجود گذشت بیش از یک هزار سال از تاریخ تألیف آن ها، هم چنان ارزش و اعتبار خود را حفظ کرده و از جایگاهی بس رفیع و والا برخوردار و در صدر قفسه کتاب خانه ها و سینه فقها و دانش مندان جای گرفته است. تاریخ ولادت شیخ صدوق محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، مشهور به شیخ صدوق در زمان غیبت صغرا و به دعای حضرت صاحب الامر(عج) در شهر مقدس قم چشم به جهان گشود. هیچ یک از تذکره ها تاریخ ولادت وی را مشخص نکرده اند، اما آن چه مسلم است، ولادت ایشان قبل از 305 هجری قمری نبوده و تنها به این اشاره شده که شیخ صدوق در یکی از سال های 306، 307 و 308 هجری قمری به دنیا آمده است. شیخ صدوق، روزگار کودکی و جوانی اش را در دامان علم و فضیلت و زهد و تقوای پدر بزرگوارش، علی بن بابویه سپری کرد و در محضر پدر، علوم و معارف را همراه با تربیت های علمی و اخلاقی فرا گرفت و تجسم اخلاق اسلامی در اعمال و رفتار پدر، در لحظه لحظه زندگی او اثر گذاشت. پدری که در اوج علم و فقاهت و شهرت و محبوبیت، از راه دکه ای کوچک که در بازار قم داشت، امرار معاش می کرد و زندگی خود و خانواده اش را با کسب و کار و در نهایت زهد و قناعت می گذراند و پیوسته به حفظ آثار و احادیث اهل بیت(ع) و پاس داری از آرمان های بلند تشیع می پرداخت. این ارزش های والا و عظمت های روحی پدر بزرگوارش، تأثیری انکار ناپذیر در شکل گیری جنبه های روحی و معنوی شیخ صدوق داشت و سبب شد در مدتی کوتاه به قله های کمال دست یابد و در سن بیست سالگی، هزاران حدیث و روایت را حفظ کند. شیخ صدوق بیش از بیست سال، از دوران پربرکت حیات پدر را درک کرد و در این مدت، از محضر پدر و دیگر عالمان قم علم آموخت و حکمت اندوخت. در سن 22 یا 23 سالگی بود که پدر بزرگوارش دار فانی را وداع کرد و وی از نعمت وجود این مربی بزرگ محروم شد و از آن پس وظیفه سنگین گسترش احادیث آل محمد(ص) و هدایت امت به عهده وی قرار گرفت و دوران جدیدی را آغاز کرد. لقب های شیخ صدوق برخی دانش مندان، از جمله شیخ طوسی و نجاشی، وی را رئیس المحدثین و صدوق الطائفته می نامند و برخی دیگر از علما و دانش مندان القاب دیگری برای ایشان برگزیده اند و همه علما و فقها و دانش مندان بزرگ اسلام، با احترام به شیخ بزرگوار نگریسته اند و به عدالت او اشاره و مقام شامخ علمی شیخ را با عباراتی تصدیق کرده اند که می توان به بزرگانی چون شیخ طوسی، نجاشی، سید بن طاووس، سید محقق داماد، علامه مجلسی، علامه بحرانی، شیخ بهایی، سید محمدباقر خوانساری اشاره کرد. شیخ صدوق، پس از فوت پدر بزرگ وارشان، با این که جوان بود، به سرعت آوازه فضل و دانشش شهرهای ایران و عراق را فرا گرفت و دانش مندان اسلامی، آرزو داشتند شیخ را ببینند و حدیث را از وی بشنوند. او مشتاق شنیدن احادیث محدثان بود و به شهرهایی که حوزه علمیه داشتند، سفر می کرد تا علوم و احادیث خود را به دیگران منتقل کند و از علوم دیگران بهره مند شود. سرانجام در رجب سال 339 هـ.ق، رکن الدوله دیلمی و اهالی ری از او خواستند به ری بیاید و شیخ دعوت آنان را پذیرفت و عازم ری شد و به ترویج مذهب شیعه پرداخت. فقها و بزرگان شیعه، شیخ صدوق را بیش تر با لقب رئیس المحدثین می شناسند، زیرا او در شناخت احادیث، آگاه و در حفظ و جمع آوری آن ها کوشا بود و حدود سی صد جلد کتاب از احادیث پیامبر و ائمه معصومین(ع) را جمع آوری کرده است که این تألیفات ارزش مند، از زمان تألیف ت کنون مورد توجه علما، فقها و دانش مندان اسلامی و مورد استفاده محققین و اندیش مندان و طلاب علوم دینی است که شرح آن در این مختصر نمی گنجد. وفات شیخ صدوق سرانجام این عالم بزرگوار، پس از گذشت هفتاد و اندی سال، در سال 381 هجری قمری، دعوت حق را لبیک گفت و در شهری در حومه تهران دیده از جهان فرو بست. پیکر پاکش، در میان غم و اندوه شیعیان، در نزدیکی مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم حسنی دفن شد و آرام گاهش به نام ابن بابویه، در شهر ری، مشهور و قبر مطهرش زیارت گاه مسلمانان و محل استجابت دعای مؤمنان است. بیش تر تذکره نویسان، ماجرای سالم ماندن پیکر شریف این عالم بزرگ اسلام، پس از گذشت نهصد سال از وفات وی را نقل کرده اند که به طور خلاصه در این جا ذکر می کنم. مرحوم خوانساری (متوفای1313 هـ .ق) در کتاب ارزش مند روضات الجنات می نویسد: «در عهد فتح علی شاه قاجار، در حدود سال 1238 هجری قمری، مرقد شریف صدوق از کثرت باران خراب شد و رخنه ای در آن پدید آمد. به جهت تعمیر و اصلاح آن اطرافش را می کندند که به سردابه ای که مدفنش بود، برخوردند و هنگامی که وارد سرداب شدند، بدن مطهر او هم چنان تر و تازه و در انگشتان اثر خضاب و در کنارش تارهای پوسیده کفن بر روی خاک نمایان بود.» این خبر به سرعت در تهران منتشر شد و به گوش سلطان وقت رسید. وی با جمعی از بزرگان و امنای دولت به جهت مشاهده حضوری به محل آمدند. جمعی از علما و اعیان دولت داخل سرداب شدند و صدق قضیه را به رأی العین مشاهده کردند و سپس دستور تعمیر و تجدید بنا و تزیینات آن را صادر کردند. صاحب روضات که در آن زمان دوازده ساله بوده، چنین نوشته است: «من خودم بعضی از افرادی را که در آن واقعه حضور داشتند، ملاقات کرده ام.» علامه مامقانی، صاحب تنفیح المقال نیز همین قضیه را نقل کرده است. سید ابراهیم لواسانی، (متوفای سال 1309 هـ.ق) از علمای بزرگ تهران و حکیم وارسته آقای علی مدرس زنوزی (متوفای 1307 هـ.ق) به چشم خود جسد مطهر را به همان حال که بیان شد، دیده اند.
نویسنده: محمدابراهیم احمدی ولادت و تحصیل خطه شیروان،(1) در سال 1033 هـ.ق شاهد تولد کودکی بود که خانواده متدینش نام نیکوی «محمد» را برایش برگزیدند. وی پس از گذراندن خردسالی، پای به مکتب نهاده و به فراگیری قرآن و دانشهای آن روزگار پرداخت. از آن جا که از هوش سرشاری برخوردار بود، مورد تشویق استاد و خانوادهاش قرار گرفت و تحصیل را به خوبی پشت سر نهاد؛ به همین علت، با راهنمایی پدرش راهی حوزه علمیه شیروان شده و شروع به تحصیل علوم اسلامی نمود. هجرت نوجوان شیروانی پس از فراگیری مقدمات، برای تکمیل دانش خود چارهای جز هجرت نمیدید. در آن زمان، حوزه علمیه اصفهان پذیرای عالمان و طلاب فراوانی بود؛ زیرا تأسیس اولین حکومت گسترده شیعه (صفویه)، پایتخت شدن اصفهان و حمایت پادشاهان صفویه از اهل علم، باعث رونق گرفتن مباحث و محافل علمی شده و حوزه علمیه اصفهان مورد توجه فرهیختگان قرار گرفت.(2) محمد نیز چون بسیاری از طلاب، زادگاهش را ترک کرد و به این شهر دانشپرور سفر نمود. وی در این مسیر، از شهرهای متعددی عبور کرد و از محضر برخی از دانشوران آن شهرها بهرهمند شد. او پس از ورود به اصفهان و مشاهده عظمت دینی و علمی آنجا، گویا گمشده خود را یافته بود. بنابراین، بیش از پیش در راه تحصیل معارف اسلامی و شیعی، تلاش مینمود؛ به طوری که پس از گذشت چند سال، فقه، اصول، تفسیر، حدیث، کلام، فلسفه، ریاضیات و نجوم را فراگرفت. وی در اولین روزی که به مدرسه محقق خوانساری وارد شد، استاد به تدریس شرح اشارات شیخ ابوعلی سینا مشغول بود؛ میرزای شیروانی پس از دقایقی، اشکالاتی مطرح ساخته و توجه همگان را به خود جلب کرد. طلاب که تا آن روز ایشان را در جمع خود ندیده بودند، چشم به استادشان دوخته تا پاسخ وی را بشنوند. آقا حسین خوانساری خودش را معرفی کرد، استاد چنین فرمود: «من در سطح معلومات تو مطالعه نکردهام؛ امشب برای تو کتاب را مطالعه میکنم تا پاسخگوی سؤالات تو باشم».(3) آزاداندیشی استاد و میدان دادن به وی شاگرد، سبب شد ملا میرزا (که خود در فلسفه پرمایه بود) نزد آقا حسین بماند و شاگردی کند.(4) میرزای شیروانی به دلیل ژرفنگری و تلاش شبانهروزی، در مدت کوتاهی به مدارج عالی علمی راه یافت و با برگزاری جلسات پرسش و پاسخ و نگارش آثار علمی و تحقیقی، به عنوان «اندیشمندی صاحبنظر» شناخته شد؛ از این رو با لقب «مدقق شیروانی» زبان زد محافل دینی و مذهبی شده و طلاب زیادی در حوزه درسی وی شرکت نمودند.(5) مجتهد شیروانی در سال 1091 هـ.ق به اصفهان مراجعت کرده(6) و از سوی حکومت صفویه، دانشمندان و مردم، مورد تجلیل و احترام شایانی قرار گرفت. استادان میرزای شیروانی برای فراگیری علوم گوناگون، نزد بزرگان حوزه به شاگردی پرداخته است. در این جا نام استادان برجسته او را یادآور میشویم: • 1. ملا محمدتقی مجلسی، (1003ـ1070 هـ.ق)؛ • 2. آقا حسین بن جمالالدین. شاگردان برخی از دانشآموختگان مکتب میرزای شیروانی عبارتند از: • 1. ملا محمدباقر مجلسی (1037ـ1110 هـ.ق)؛ • 2. امیر محمدصالح خاتونآبادی؛ • 3. آقا محمد اکمل اصفهانی؛ • 4. میرزا عبدالله افندی اصفهانی؛ • 5. شیخ حسن بلاغی نجفی؛ • 6. سید صدرالدین رضوی قمی همدانی؛ • 7. مولی محمد بن عبدالفتاح تنکابنی؛ • 8. سید محمدباقر گیلانی. آثار ماندگار یکی از راههای ترویج معارف اهل بیت علیهمالسلام و رشد جامعه اسلامی، نگارش کتاب است. میرزای شیروانی که در فنون مختلف به مطالعه و پژوهش پرداخته بود؛ اندوختهها، تجارب و نظرات خود را در مجموعههایی گردآوری کرد که بیشتر آنها به زبان عربی است. الف) کتابها: • 1. اثبات عصمه الائمه علیهمالسلام تفسیر آیهی «ان الابرار لفی نعیم»؛ • 2. اثبات الانبوه والامامه؛ • 3. الاجتهاد والاخبار، (مصادر الانوار)؛ • 4. الاحباط والتکفیر؛ • 5. اصاله البرائه؛ • 6. اصول دین؛ • 7. انموذج العلوم؛ • 8. الجبر والاختیار؛ • 9. الجمع بین الاخبار المتعارضه؛ • 10. جیش اسامه، (رساله اسامه)؛ • 11. دیوان شعر.(7) ب) حواشی: شیروانی بر آثاری که ذکر میشود، حاشیه زده است: • 1. اثبات الواجب ملا جلال دوانی؛ • 2. تفسیر بیضاوی؛ • 3. حاشیه فاضل خفری بر شرح تجرید قوشچی؛ • 4. حاشیه قدیمه دوانی بر شرح تجرید؛ • 5. حاشیه خطائی بر مختصر؛ • 6. حاشیه سید شریف بر شرح مطالع؛ • 7. شفای ابن سینا؛ • 8. مسالک؛ • 9. شرایع الاسلام؛ • 10. معالم الاصول؛ • 11. شرح مختصر الاصول عضدی. ج) رسالهها: • 1. رساله الآصفیه؛ • 2. رساله البداء؛ • 3. رسالهای در استحقاق ثواب و عقاب؛ • 4. رسالهای در دفع شبهه ابن کمونه؛ • 5. رسالهای در رد فخر رازی؛ • 6. رسالهای در شکیات (الخلل)؛ • 7. رسالهای در کائنات جو؛ • 8. رسالهای در کذب؛ • 9. رسالهای در هندسه؛ • 10. رساله شبهه الاستلزام؛ • 11. رساله شبه المرکب. د) شرحها: • 1. شرح تهذیب شیخ طوسی؛ • 2. شرح حدیث «سته اشیاء لیس للعباد فیها صنع»؛ • 3. شرح حدیث «مناظره زندیق با امام صادق علیهالسلام»؛ • 4. شرح قاموس المحیط؛ • 5. شرح قواعد علامه؛ • 6. شرح المعالم. در خصوص تألیف میرزای شیروانی نکاتی قابل توجه است: • 1. در نگارش به زبان عربی بیش از فارسی توانایی داشته و زبان مادری وی ترکی بوده است.(8) • 2. تعدادی از آقای میرزا به عنوان «ردیه» است؛ چرا که وی کتابهای عالمانی چون: محقق خوانساری و آقا جمال خوانساری را به دقت مورد ارزیابی قرار داده و در نقد آنها کوشش میکرد. چنان که علما نیز به پاسخ اشکالات میرزا پرداخته و در رد برخی از مطالب و نظریههای او رسالههایی نگاشتهاند.(9) ویژگیها میرزای شیروانی همچون فقیهان دیگر، دارای سجایای اخلاقی از قبیل عبادت، تقوا، سخاوت و شجاعت بوده؛ اما آن چه که وی را از بسیاری دیگر ممتاز نموده، دقت علمی و تشکیل مجالس بحث و جدل است. در این جا به نمونههایی از آن بسنده میشود: میرزا میگفت: «من بیش از یا حدود (هفتاد) دفعه شرح جامی را تدریس کردهام و هر بار چیزی را فهمیدم که پیشتر درک نکرده بودم».(10) علامه خوانساری میگوید: «میرزا در فن جدل و مناظره، مهارت عجیبی داشته و مخالفان خود را، از سران هر دسته که بوده، به زانو درمیآورد...».(11) خاتونآبادی در پژوهشهای خود به کلام میرزا استناد کرده و مینویسد: «مولانا میرزای شیروانی نقل نمود که بابا رکنالدین مدفون در قبرستان کبیر اصفهان، معاصر خواجه نصیرالدین طوسی بوده...».(12) یک روز برای شاگردان خود، هفتاد دلیل آورد که حوض مدرسه، آب ندارد! طلبهها با وجود این که میدانستند و میدیدند حوض پر آب است، ولی در مقابل استدلال استادشان پاسخی جز سکوت نداشتند. میرزا با مشاهده عجز و ناتوان آنان، برخاسته و مقداری از آب حوض برداشت و در هوا پاشید، آن گاه فرمود: «همین، در ابطال آن براهین کافی است». یعنی وجود عینی آبی، حکایتگر این است که ادله، مغالطه بوده نه استدلال عقلی.(13) از دیگر ویژگیهای او، تشویق شاگردان شبه نگارش کتاب است. در این رابطه به بیان نمونهای اکتفا میکنیم. نویسنده «ریاض العلماء» نقل میکند: «... رساله خوب و بسیار زیبایی نوشته بودم؛ آن را به استاد علامه و یگانه دوران، مرحوم مولانا میرزای شیروانی تقدیم کردم تا ملاحظه کنند. ایشان از آن تعریف کرده و به تشویق من پرداخت».(14) عروج میرزای شیروانی به سبب اشتغالات علمی و کهولت، دچار بیماری سختی شد؛ به شکلی که درد، همه وجودش را فراگرفته بود؛ اما با توجه به همه این مشکلات، روحیه توکل، رضا و شکیبایی را از دست نداد. شاگرد گرانقدرش خاتون آبادی، نقل میکند: «در این مدت بیماری، از حالت اعتدال بیرون نرفت و با غنی، فقیر، وضیع و شریف در وقت عیادت، هیچ مرتبه از مراتب نقد از او مفقود نشد».(15) محبوبیت وی آن چنان بود که دولتمردان، عالمان و مردم به عیادتش شتافته و برای سلامتیاش دعا میکردند. اما قرائن، حکایتی دیگر داشت و ماه رمضان سال 1098 هـ.ق نشانههای عروج را در سیمای نورانی آن فرزانه 65 ساله، جلوهگر ساخته بود. بدین سان بود که پس از یک سال و نیم بیماری، در ظهر روز جمعه 29 ماه مبارک، کبوتر روحش به سوی عرشیان اوج گرفت و میهمان اولیاءالله شد.(16) در ماده تاریخ رحلتش این گونه سروده شده است: ________________________________________ گفت: کز بیاد غواص اجل × «گوهری دیگر درا ین دریا نماند».(17) ________________________________________ پیکر مطهر این بزرگمرد عرصه علم و فقاهت از سوی مقامات کشوری و لشکری و دانشمندان، خصوصا علامه مجلسی و مردم، با اشک و آهی جانسوز تشییع شده و سپس به جانب مشهد مقدس منتقل گردید. جنازه آن حکیم پرآوازه در مشهد رضوی نیز باشکوهی خاص تشییع شد و پس از اقامه نماز و طواف به دور ضریح منور امام رضا علیهالسلام، در مدرسه میرزا جعفر دفن گردید.(18) پی نوشت (1). عدهای زادگاه وی را شیروان استان خراسان دانستهاند و برخی شروان کشور آذربایجان و منطقه قفقاز؛ که در هر صورت، در آن زمان جو شهرهای ایران بزرگ شمرده میشدند. (مطلع الشمس، اعتمادالسلطنه، ج اول و دوم، ص 282؛ اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 9، ص 143؛ روضات الجنات، سید محمدباقر خوانساری، ج 7، ص 96). (2). ر.ک: مفاخر الاسلام، علی دوانی، ج 8؛ صفویان نماد اقتدار ایران، محمدباقر پورامینی، ج 1 و 2. (3). تذکره العلماء، میرزا محمد بن سلیمان تنکابنی، ص 141 و 142؛ قصص العلماء، تنکابنی، ص 266 و 267. (4). مجله حوزه، ش 89 و 90، ص 13 و 14. (5). مطلع الشمس، ج اول و دوم، ص 681؛ جغرافیای تاریخی شیروان، محمداسماعیل مقیمی، ص 252 و 253. (6). وقایع السنین والاعوام، خاتون آبادی، ص 536. (7). الذریعه، ج 3/9، ص 1140. (8). قصص العلماء، 268. (9). ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ج 2، ص 63؛ علیقه أمل الآمل، سید احمد حسینی، ص 112 و 141؛ الذریعه، ج 10، ص 194 و 195. (10). قصص العلماء، ص 267 و 268؛ تذکره العلما، ص 143. بر اساس نقل دیگر، 25 مرتبه «شرح کافیه عبدالرحمن جامی» را تدریس کرده است. (روضات الجنات، ج 5، ص 69) (11). روضات الجنات، ص 93؛ علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، م. جرفادقانی، ص 143. (12). وقایع السنین والاعوام، ص 364. (13). قصص العلماء، ص 267؛ تذکره العلما، ص 142. (14). صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، رسول جعفریان، ج 1، ص 447 (با اندکی تغییر). (15). وقایع السنین والاعوام، ص 540 و 543. (16). فوائد الرضویه، ص 468. (17). مصرع دوم به حساب ابجد، مساوی با 1099 است. (طبقات اعلام الشیعه، آقا بزرگ تهرانی، ج 5، ص 524. (18). فوائد الرضویه، ص 468.
از ولادت تا عرصه سیاست ابوالقاسم اسماعیل بن عباد فرزند عباس ملقب به صاحب و مشهور به صاحب بن عباد به سال 326 ق . در اصفهان دیده به جهان گشود.(52) پدر و اجداد صاحب از بزرگان و سرشناسان اصفهان بوده و مرتبه وزارت داشتند. و عباس رسیده بود که مردم او را ((شیخ امین )) می گفتند. پدر صاحب و همسرش نهایت کوشش خود را در تربیت فرزند خود به کار بستند. اولین استاد صاحب پدرش ((عباد)) بود که علاوه بر ایفای پدری استادی مهربان و دلسوز برای وی به حساب می آمد. ((صاحب )) پس از فراگیری مقدمات به تحصیل فقه ، حدیث ، تفسیر، کلام و دیگر علوم رایج پرداخت . پس از چندی که او را از اساتید و بزرگان اصفهان بی نیاز دید به ((ری )) که از مراکز علم و ادب آن زمان بود مهاجرت کرد و در آن شهر به حلقه درس ((ابن عمید)) وزیر دانشمند و شهیر آل بویه پیوست و ابن عمید توانایی ((صاحب )) در انشای متون ادبی را مشاهده کرد. و او را از نویسندگانی مقام وزارت قرار داد. کاردانی و توانایی صاحب در انجام این وزارت قرار داد. کاردانی و توانایی صاحب در انجام این امور، راه پیشرفت را بر او هموار ساخت تا آنجا که چون رکن الدوله ، فرزندش مؤ یدالدوله را به مقام دبیری او و نویسندگی وی به زادگاهش اصفهان بازگشت .(53) نگاهی به آل بویه این خاندان شیعی از منطقه شمال ایران برخاستند و در برهه ای از تاریخ این کشور (320)بر مناطق وسیعی از ایران حمرانی می کردند. در عصر آل بویه بسیاری از محدودیتها و سختیهایی که شیعیان گرفتار آن بودند از میان رفت ، شهادت به ولایت حضرت علی علیه السلام در اذان و بزرگداشت حادثه کربلا و شهیدان آنان و علنی کردن دیگر شعارها و مراسم مذهبی شیعیان ، از خدمات این خاندان به اسلام است . معزالدوله - از پادشاهان آل بویه - مذهب شیعه را در عراق ترویج نمود.به فرمان وی در دهه اول محرم بازارهای بغداد تعطیل شده و مردم با لباس سیاه به عزاداری می پرداختند. بزرگداشت عید غدیر و برپایی جشن های باشکوه به مناسبت میلاد ائمه معصومین علیهم السلام و تبلیغ و نقل فضیلتهای امامان شیعه علیهم از خدمات این خاندان است .تجدید بنای مرقد مظهر حضرت علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام و نیز ساختن گنبد و بارگاه بر مقبره آنان ، در شمار فعالیتهای آل بویه است . در سال 347 ق . صاحب به همراه مؤ ید الدوله و وزیرش ابوعلی بن ابوالفضل کاشانی به بغداد رفت . او در این شهر که مهترین پایگاه علوم اسلامی در آن عهد بود به حضور اساتید و بزرگان مشهور شتافت . وی در مدت توقف کوتاه خود در بغداد به محضر مردانی چون سیرافی ، قاضی ابوالسائب ، ابوبکر احمد بن کامل ، مهلبی وزیر خلیفه ، ابوبکر زکریا محیی بن علوی و بسیاری دیگر شتافت و بهره های فروان از آنها برد (54) در سال 366 ق . مؤ ید الدوله ، حاکم اصفهان صاحب را که 13 سال نویسندگی او را بر عهده داشت ،به وزارت برگزیده ، صاحب در دوران اقامت در اصفهان بساط علم و ادب را در آن شهر گسترانید و به نشر و ترویج فضل و دانش فضل و دانش و تشویق دانشمندان و فرزانگان پرداخت . رفته رفته نام او به دانش پروری اشتهار یافت و سخنوران و ادیبان و نویسندگان بسیاری به محضر او شتافتند و در اصفهان اقامت گزیدند. در دوران اقامت صاحب در اصفهان بزرگان علم و ادب بسیاری از این شهر برخاستند. این افراد عبارت بودند از: ابوعلی مرزوقی ادیب مشهور، حلاج ابومنصور اصفهانی از شاگردان ابوعلی فارسی ، ابوعبدالله خطیب اسکافی ،ابن فورک اصفهانی ، محدث و مورخ مشهور ابونعیم حافظ اصفهانی ، محدث معروف و برخی دیگر. او در اصفهان به اعتقاد استوار تشیع اشتهار داشت و عقیده و مذهب خود را نیز ترویج می کرد.در این راه سعی وافر مبذول می داشت . او با فقها و دانشمندان در مسائل اعتقادی مناظره می کرد و در بیشتر موارد بر آنان غالب می آمد. در مجالس درس او در اصفهان شاگردان فروانی حاضر می شدند. ابوالندی محمد بن احمد از ادبای مشهوری است که در یکی از جلسات املای صاحب حاضر شده و با وی مناظره کرده است .(55) پس از مرگ رکن الدولة در سال 366 ق .مؤ ید الدولة فرزند او ولایت ری و اصفهان را عهده دار شد. او پس از مدتی وزیر پدرش ابوالفتح فرزند ((ابن عمید)) را که جوانی کم تجربه ولی مغرور بود عزل و صاحب بن عباد را به وزارت انتخاب کرد. مؤ یدالدولة که به فضایل و نیکیهای صاحب و تجارب او آگاهی کامل داشت و تواناییهای وی را در کشور داری و اداره امور مشاهده کرده بود پس از تفویض مقام وزارت به او اختیارات کامل به وی عطا کرد به گونه ای که صاحب می توانست در اموال خزانه به هر نحو که شایسته می دانست تصرف کند و در همه مسائل رای خویش را به کار بندد. صاحب نیز در گسترش عدل و آیین های نیکو، آباد ساختن کشور، رفاه مردم ، رونق اقتصادی و ترویج دانش و هنر کوشش بسیار کرد و حوزه علمی و ادبی خود را در ری نیز همانند ((اصفهان )) برقرار ساخت .(56) صاحب در سال 370 ق . نزاع میان مویدالدولة و عضدالدولة را که از بغداد به همدان لشکر کشیده بود با درایت خود پایان داد و بین آن دو صلح و صفا برقرار کرد. همچنین تدبیر و کیاست صاحب موجب گشت که لشکریان عضدالدولة و مؤ یدالدولة بر سپاهیان خراسان و لشکر قابوس بن وشمگیر پیروز شوند. این پیروزی که در سال 371 ق . رخ داد. پس از وفات مویدالدولة ، با تدبیر صاحب و پافشاری او حکومت ری و مناطق تحت نفوذ آن به فخر الدولة رسید. عظمت و شان والای صاحب در دوران فخر به نهایت رسید. او که همچنان تصدی وزارت را بر عهده داشت در این دوران آزادی عمل بیشتری یافت . ابهت و حشمت صاحب در این زمان بدان اندازه بود که فخرالدولة نیز به احتیاط با او برخورد کرده ، چندان جرات مزاح با او را نداشت . در دوران حکومت فخرالدولة ، صاحب با پیگیری فراوان توانست خلفت حکومتی و القاب و پرچم خلیفه عباسی را به دست آورد. او همچنین توانست مناطق زیادی را فتح کند و به سرزمینهای تحت نفوذ فخرالدولة بیفزاید و فتنه هایی را که در طبرستان ایجاد شده بود فرو نشاند. مذهب صاحب بسیاری از بزرگان به تشیع و برخی به دوازده امامی بودن او تصریح کرده اند. سید بن طاووس ، شیخ صدوق ، علامه مجلسی ، شیخ حر عاملی ، شیخ بهایی ، شیخ آقا بزرگ طهرانی ، شیخ عباس قمی ، علامه امینی و بسیاری دیگر از این جمله اند. جز تصریح بزرگان ، دقت در اشعاری که از صاحب باقی مانده و شور و شوق او به ولایت و دوستی ائمه معصومین علیه السلام بهترین شاهد بر این شخصیت بزرگ است (57)به نمونه ذیل دقت کنید: ابا حسن لو کان حبک مدخلی جهنم ، ان الفوز عند جحیمها فکیف یخاف النار من هو مؤ من باءن امیرالمؤ منین قسیمها - ابا حسن ای امام همام اگر دوستی تو مرا به دوزخ وارد سازد همانا که آتش جحیم رستگاری مرا در پی خواهد داشت . - آنکس که تو را تقسیم کننده بهشت و دوزخ داند چگونه از آتش آن هراسی دارد؟ اخلاق و سیره صاحب تحقیق در احوال و آثار بزرگان و نوابغ علم و ادب و بررسی سجایا و ملکات اخلاقی آنها، نقش بسزایی در شناساندن آنان ایفا می کند. بررسی کتب و مدارک مربوط به احوال و شرح زندگی صاحب نشانگر آن است که وی از مجلسی نیکو بهره داشته و به پشتوانه اخلاق پسندیده خود بزرگان علم و ادب و عموم مردم را شیفته خود نموده بود. کرم و جوانمردی از بارزترین صفات اخلاقی صاحب می باشد و حکایات بسیار در این باره از وی نقل شده است . او از تواضع و فروتنی نیز بهره فراوان داشت و به ویژه سادات و دانشمندان را گرامی می داشت . صاحب ضمن برخورداری از تواضع و فروتنی از جلالت قدر و بزرگی نیز بهره برده بود. عفو و اغماض ، فراست ، شجاعت و بسیاری دیگر از محاسن اخلاقی را می توان در صاحب یافت . (58) سیاست و روش کشورداری هنگامی که صاحب به مقام وزارت رسید در صدد اصلاح امور بر آمد و در اولین گام ، بدعتهای ناپسند و رسوم ظالمانه را برانداخت . او در اجرای عدالت و رفع ستم از مردم بسیار کوشا بود. وی همچنین آباد ساختن شهرها، مرمت و بازسازی ویرانیها و بنای آثار نیک را نیز مورد عنایت قرار می داد؛ که می توان از رونق یافتن شهرهای قزوین ، قم و اصفهان یاد کرد. صاحب به شهر قم که در آن زمان پایگاه اصلی شیعیان بود توجه ویژه داشت . نویسنده تاریخ قم که این کتاب را به صاحب هدیه کرده است می گوید: ((نزد صاحب چیزی گزیده تر از تصنیفی در اخبار شهر قم اهل آن نیافتم .))(59) صاحب در دوران .وزارت خود اقتصاد کشور مردم را رونق بخشید و دارایی خزانه دولت را به مرتبه ای عالی رساند.او به ورزش نیز توجه بسیار داشت و ورزشکاران را مورد تشویق خود قرار می داد. کارهای دیوان را جز به اهل فضل و دانش نمی سپرد. و هر زمان آگاه می شد که فردی شایسته و کاردان بیکار می باشد یک شغل از کسانی را که چند شغل داشتند، می گرفت و به او واگذار می کرد. (60) علم آموزی و دانش گستری صاحب صاحب بن عباد در محیطی شیفته علم و ادب پای به جهان گذارد و تا آخرین لحظات حیات دمی از علم آموزی دانش گستری غفلت نورزید. صاحب کوشش در آموختن ، محدود به زمان معین نبود به گونه ای که حتی پس از رسیدن به مقام وزارت نیز کسب علم و معرفت را فراموش نکرد. او چه در ایام اقامت در شهرهای اصفهان ، بغداد و ری و چه مسافرت همیشه با برخی از دانشمندان بزرگان علم همراه بود و حتی در ماءموریتهای نظامی نیز مجلس بحث و گفتگو می داد. فراهم آوردن زمینه های گسترش علم در میان عموم مردم از سیاستهای مهم صاحب در دوران وزارت بود. او در پی این مهم دانشمندانی را از بغداد به اصفهان و ری فرا خواند. صاحب می دانست که آباد شدن کشور و رونق اقتصاد در نخستین مرحله متوقف بر آن است که مردم از زنجیر جهل و نادانی رهیده ، روشنایی دانش و فضیلت را درک کنند. صاحب به تاءلیفات اهل قلم عنایت توجه ویژه داشت هرگاه از تاءلیفات کتابی جدید آگاهی می یافت با سعی و کوشش فراوان نسخه ای از آن فراهم می کرد و برای مطالعه در کتابخانه خویش قرار می داد. او در نتیجه تلاش فراوان توانست کتابخانه ای عظیم و کم نظیر تشکیل دهد. کتابخانه صاحب ، بیشتر آثار و تاءلیفات علمی آن دوران را در برداشت و دانشوران و نویسندگان متعدد را آن گنجینه ارزشمند استفاده می بردند .((مقدسی )) جغرافی دان پر آوازه و مشهور قرن چهارم ، یکی از کسانی است که به تصریح خودش استفاده فراوان و بهره بسیار از کتابخانه بزرگ صاحب برده است . فهرست نام کتابهای موجود در کتابخانه مذکور حاوی ده جلد و برای کتابها به تعدادی زیاد شتر نیاز بود. به گفته برخی مدارک میزان کتابهای موجود در قرن دهم میلادی مقارن بوده است برابر مجموع کتابهای موجود در کتابخانه های اروپا برآورده شده است . صاحب مقام بزرگان دین و علم و ادب را گرامی می داشت و از احترام به آنان کوچک ترین مضایقه ای نمی کرد. برخی از بزرگان به خدمتش حاضر شده ، و در شمارش همراهان او در می آمدند و برخی دیگر با نامه نگاری به وی اظهار ارادت می کردند؛ همانند صابی نویسنده مشهور آن دوران . سید رضی نیز قصیده هایی در بغداد سروده و صاحب را مدح گفته است . ابن عباد هر سال پنج هزار دینار به بغداد می فرستاد تا بین فقها و ادیبان آن دیار تقسیم گردد. برخی از دانشمندان و ادیبان ملازم صاحب بدین قرار بودند: 1 - ابوالقاسم زعفرانی 2 - ابوالقاسم بن اءبی العلاء 3 - ابوالعباس ضبی 4 - ابوسعید رستمی 5 - ابودلف خزرجی 6 - ابومحمدخان اصفهانی 7 - بدیع الزمان همدانی و بسیاری دیگر(61) یاقوت در معجم الاءدباء می گوید: صاحب بن عباد از پانصد شاعر صاحب دیوان مدح گفتند و از صاحب نقل شده که گفته است مرا به صد هزار بیت فارسی و عربی مدح گفته اند. او دانشمندان و بزرگان مکه و مدینه را نیز مورد الطاف خود قرار می داد و هر سال با کاروان حجاج برای هر یک به فراخور شاءنش هدایایی می فرستاد. حکایت و وقایع متعدد از روابط نیک صاحب بن عباد و بزرگان معاصرش در مدارک و مآخذ نقل شده که حاکی از بزرگواری و ستایش معاصران او نسبت به صاحب بن عباد می باشد. در یکی از این وقایع هلال بن هارون صایی حرانی نویسنده نامی عصر خود که نزدیک به نود سال در خدمت خلفا و وزرا متصدی دیوان رسائل بود و شعرای عراق او را همچون رؤ سا مدح می گفتند، در نامه ای که خطاب به صاحب نوشته است می گوید: ((هنگامی که صحیفه ای را در دستان آورنده آن گذارم ، بر آن نامه بوسه زدم زیرا می دانستم که پس از وصول ، چشمان مبارک تو بر آن خواهد افتاد.)) مطالبی نیز در توصیف اهمیت جلسات صاحب با ادبا بزرگان می گوید: ((در این گونه مجالس ثمرات عقول و افکار و ذوقهای مختلف بر صاحب عرضه می شد و از نتایج این اجتماعات بود که سخن صاحب در فصاحت و بلاغت به مرز سحر رسید و داخل در حد اعجاز گردید و نظم نثرش چون خورشید در همه آفاق پرتو افکن شد و شرق غرب را فرا گرفت .))(62) الف - مقام علمی صاحب پشتکار و شوق به یادگیری علوم فنون رایج در آن عصر، او را به فراگیری معارف گوناگون واداشت به گونه ای که در بسیاری از علوم صاحبنظر گردید. صاحب در دانشهای چون علوم قرآن و تفسیر حدیث ، کلام ، لغت ، نحو، عروض ، نقد ادبی ، تاریخ و طب تسلط تبحر داشت .(63) الف - تاءلیفات آثار متعددی در زمینه علوم فوق از صاحب باقی مانده که بدین شرح است : 1 - کتاب الادبانه (در علم کلام ) 2 - الاقناع (در کلام عروض ) 3 - الامثال السائره (در علوم ادبی ) 4 - التذکرة (در کلام و اصول دین ) 5- دیوان اشعار 6 - رسائل صاحب (مباحث اخلاقی ، اعتقادی و اجتماعی ) 7 - رساله ای در فضایل حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام 8 - رساله ای در علم طب 9- عنوان المعارف 10 - الفراق بین الضاد و الظاء 12 - المحیط (در علم لغت ) 13 - المنظومة الفریدة . مؤ لفاتی که تمامی آنها در دست نیست عبارت اند از: 14 - الاءنوار 15 - الروزنامجة 20 - الامامة 21 - تاریخ الملک و اختلاف الدول 24 - الحجر 25 - الزیدیة 26 - الشواهد 27 - الفصول المهذبة للقول 28 - القضاء و القدر 29 - الوزراء 30 - الوقف و الابتداء 31 - الکافی فی الترسل و برخی دیگر.(64) ب - اساتید صاحب از مشخصات تمامی اساتید صاحب اطلاع دقیق در دسترس نیست . رخی از اساتید مهم وی عبارت اند از: 1 - عباد(پدر او) 2 - ابن عمید 3 - ابن فارس 4 - ابوالفضل عباس بن محمد نحوی مشهور به صدام 5 - ابوسعید حسن بن عبدالله سیرافی 6 - ابوبکر محمد بن یعقوب -7 قاضی ابوبکر احمد بن کامل 8 - ابوزکریا یحیی بن عدی 9 - ابوعمر صباغ (65) شاگردان صاحب اسامی برخی از شاگردان او بدین شرح است : 1 - شیخ عبدالقاهر جرجانی 2 -ابوبکر بن مقری 3 - قاضی ابوطیب طبری 4 - ابوالفضل محمد بن ابراهیم نسوی شافعی 5 - ابوبکر علی ذکوانی . (66) ج - کتابهایی که به نام صاحب نوشته شده و به او هدیه گردید. 1 - عیون اخبار الرضا علیه السلام : از شیخ جلیل و فقیه عالی مقام صدوق رحمه الله علیه 2 - کتاب رجال ، از حسین بن علی بن بابویه برادر شیخ صدوق 3 - تاریخ قم ، از حسن بن محمد قمی 4 - لطایف المعارف ، از ثعالبی (ادیب مشهور) 5 - الصاحبی ، از ابن فارس 6 - تهذیب ، از قاضی عبدالعزیز جرجانی 7 - الحجر، از ابوجعفر احمد بن اءبی سلیمان .(67) سروده های صاحب صاحب در تمامی ابواب و فنون شعر از قبیل مدح ، رثاء،هذل ، مواعظ و غیره اشعاری سروده و در هر فن قدرت طبع خود را با آوردن معانی نو و مضامین تازه و دقیق آشکار ساخته است . او اشعار متعددی در وصف ائمه و امام علی علیه السلام و در بیان مقام والای آنان سروده است . صاحب در مدح امیرالمؤ منین علیه السلام 27 قصیده سروده که در هر یک از قصیده ها یکی از حروف به کار نرفته است . (صنعت حذف ) قصیده بیست و هشتم که از حرف و او خالی بود ناتمام ماند.ابن شهر آشوب در معالم العلماء صاحب را در شمار شعرای شیعی آورده و اشعاری از وی نقل کرده و او را از شعرایی دانسته که در بیان تشیع و علاقه خود به خاندان اهل بیت رسول صلی الله علیه و آله بی پروا بوده اند. برخی از سروده های او از این قرار است : حب علی بن ابیطالب هوالذی یهدی الی الجنه ان کان تفضیلی له بدعة فلعنة الله علی السنة - دوستی علی بن ابیطالب علیه السلام که راهبر همگان به سوی بهشت است . - اگر ترجیح او بر صحابه ، بدعت به شمار می آید و خلافت سنت است پس نفرین خدای بر سنت باد. و نیز می سراید: ناصب قال لی : معاویة خا لک خیر الاعمال و الاخوال فهو خال للمؤ منین جمیعا قلت خال لکن من الخیر خال - بدکیشی به من گفت : معاویه دایی تو است ، بهترین عموها و دایی ها. - و ادامه داد که در واقع معاویه خالوی همه مؤ منان است !گفتم آری او ((خال ) می باشد ولی بدین معنا که خالی از خیر است .(68) نثر صاحب صاحب در فن نویسندگی و کتاب نیز مهارتی عجیب داشت و در این زمینه خود دارنده سبک و روش بود. ثعالبی منشاءت صاحب را از حیث زیبایی لفظ و معنی به سرحد سحر و اعجاز نزدیک می دانست .صاحب نوشته های خود را به آیات قرآن ، امثال و پندها و کلمات و اشعار شعرای مشهور مزین می ساخت . جمله ایها القاضی بقم قد غزلناک فقهم (69) ای قاضی شهر قم ،همانا تو را از قضاوت برکنار نموده ایم ، پس از جای خود برخیز، از جمله های ادبی مشهور صاحب است .توقیعات (70) متعدد صاحب نیز از دیگر نشانه های فصاحت و بلاغت و مهارت او در فنون ادبی می باشد. صاحب و زبان فارسی برخی گمان می کنند صاحب با ترجیح ادبیات عرب بر ادبیات فارسی تعصب به خرج می داده است و حال آنکه بررسی احوال او این باور را تکذیب می کند. بهترین شاهد و دلیل ما، ارتباط صاحب با شعرای پارسی گویی همچون منطقی ((بندار رازی )) غضائری و جنیدی و احترام ویژه صاحب در تکریم آنان می باشد. تحقیق و تاءمل در آنچه مدارک گفته اند نشان می دهد که صاحب هیچ گاه با زبان فارسی و فارسی زبانان مخالف نبوده است ، بلکه وی با نژادپرستی و کفر و بازگشت به مجوسیت که به بهانه دفاع از زبان فارسی انجام می شد، دشمنی می ورزید. او از ترویج و توسعه مجوسیت نگران بود، بویژه که در دولت آل بویه برخی بزرگان دیالمه بر کیش زردشتی باقی بودند و در منصبهای مهم قرار داشتند و صاحب به دلیل پای بندی به دین و مذهب خود از آنها دلگیر بود. از همین روگاهی در بیان دلتنگی از آنها سخن می گفت و نمی توان این موضع گیری را مخالفت با زبان فارسی شمرد.(71) غروب خورشید تا تو ای ماه زیر خاک شدی خاک را بر سپهر فضل آمد صاحب در اواخر عمر خویش ، ناخوش و رنجور گشت و در بستر هم از مسائل کشور غافل نبود و از کشور بااطلاع می شد. مردم در ایام بیماری به عیادت او رفته ، برای بهبودی اش روزی دوبار مقابل سرای او به درگاه خداوند دعا می کردند. ولی صاحب که از زندان تن به تنگ آمده ، مشتاق لقای پروردگار خود بود سرانجام در شب جمعه 24 صفر سال 385 ق . جان به پروردگار خویش تسلیم کرد و روح متعالی به سرای باقی شتافت . بامدادان مردم ری از ارتحال وزیر باوفای دیار خویش با خبر شدند. تمامی بازارهای شهر بسته گردید و خبر شدند. تمامی بازارهای شهر بسته گردید و دروازه های ری به هم آمد.جمعیتی انبوه در تشییع پیکر صاحب گرد آمدند. ابوالعباس ضبی از دانشمندان ری که شاگرد صاحب بود. بر پیکر استاد نماز خواند. فخرالدولة و سران سپاه در حالی که جامعه سیاه بر تن داشتند در مراسم عزای آن وزیر دانشمند، شرکت داشتند مدتی تابوت صاحب در خانه اش در ری نهاده شد و سرانجام با شکوه انتقال داده و در زادگاهش به خاک سپرده شد. از آن پس مقبره صاحب زیارت گاه خاص و عام گردید و همه ساله افراد زیادی از شیفتگان اهل بیت علیه السلام مقبره صاحب را زیارت حاجات خود را در جوار مرقد او از طلب می کنند ( مرقدش در میدان طوقچی ، جنب مزار آیت الله طیب واقع است .) خبر ارتحال وزیر دانشور و دین پرور شیعه به سرعت در تمامی مراکز مهم جهان همچون بغداد و اصفهان انتشار یافت . دلسوختگان و آنان که از عمق فاجعه خبر داشتند آلام درونی و اندوه قلبی خویش را در شعاری بر زبان آورده ، مراثی جانسوزی در رثای این شخصیت گرانقدر اسلام که معاصر صاحب بود 112 بیت در رثای صاحب از خود به یادگار گذاشت و ابوالفتح عثمان بن جنی شرحی بر آن ابیات در یک جلد تاءلیف نمود. در عظمت شخصیت صاحب بن عباد همین بس که علامه در شاءن او می فرماید: او از کسانی است که شرح حال نویس هر اندازه ادیب و سخندان باشد از بیان فضایل و مکارم او ناتوان بوده ، زبانش در کلام می خشکد. والسلام آثار: الکافی فی الترسل کتاب الادبانه الاقناع الامثال السائره التذکرة دیوان اشعار رسائل صاحب (مباحث اخلاقی ، اعتقادی و اجتماعی ) رساله ای در فضایل حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام رساله ای در علم طب عنوان المعارف الفراق بین الضاد و الظاء المحیط (در علم لغت ) المنظومة الفریدة الاءنوار الروزنامجة الامامة تاریخ الملک و اختلاف الدول الحجر الزیدیة الشواهد الفصول المهذبة للقول القضاء و القدر الوزراء الوقف و الابتداء الکافی فی الترسل
علامه محمدباقر مجلسی، فرزند ملا محمدتقی مجلسی معروف به مجلسی ثانی: از بزرگترین و معروفترین علمای تشیع عهد صفویه بود. اگر این مرد هیچ آثاری از علم و فضل جز آموزش و پرورش فرزندش علامه مجلسی دوم نداشت، در شناخت عظمت مجلسی پدر کافی بود. در حقیقت وجود علامه مجلسی که بیشترین استفاده علمی اش نیز در خدمت پدر بزرگوارش مجلسی اول بودهاست، سند گویای مقام عالی مجلسی اول در علم و عمل و ایمان و اخلاص او نسبت به اسلام و تشیع میباشد.تولد او به سال ۱۰۰۳ یا ۱۰۰۴ هجری قمری بودهاست. او در عمر ۷۳ ساله خویش بیش از یکصد کتاب به زبان فارسی و عربی نوشت که تنها یک عنوان آن بحار الأنوار است با ۱۱۰ جلد و عنوان دیگر مرآة العقول با ۲۶ جلد. حدود ۴۰ کتاب نیز به او نسبت داده شدهاست. اولین تألیف علامه را کتاب الأوزان و المقادیر یا میزان المقادیر دانستهاند که در سال ۱۰۶۳ تألیف شده. آخرین تألیف او هم کتاب حق الیقین است مربوط به سال ۱۱۰۹ هجری، یعنی یک سال قبل از وفاتش. برخی کتب علامه عبارتاند از: بحار الأنوار، که یک مجموعه بزرگ روایی و تاریخی است و در ضمن آن تفسیر بسیاری از آیات قرآن کریم هم آمدهاست. مرآة العقول، شرح کافی ثقة الاسلام کلینی است در ۲۶ جلد. ملاذ الأخیار، شرح تهذیب شیخ طوسی است در ۱۶ جلد. الفرائد الطریفة، شرح صحیفه سجادیه علیهالسلام است. شرح أربعین حدیث، که از بهترین کتب در این موضوع میباشد. حق الیقین، در اعتقادات است و به زبان فارسی نوشته شده. علامه چندین کتاب کلامی دیگر نیز دارد. زاد المعاد، در اعمال و ادعیه ماهها (فارسی) تحفة الزائر، در زیارات (فارسی) عین الحیاة، شامل مواعظ و حکم برگرفته از آیات و روایات معصومین علیهمالسلام (فارسی) صراط النجاة حلیة المتقین، در آداب و مستحبات روزانه و در طول زندگی (فارسی) حیاة القلوب در تاریخ پیامبران و ائمه علیهمالسلام در سه جلد (فارسی) مشکاة الأنوار، که مختصر حیات القلوب است (فارسی) جلاء العیون در تاریخ و مصائب اهل بیت علیهمالسلام (فارسی) توقیعات امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف همراه با ترجمه آنها. کتب فراوانی بهعنوان ترجمه احادیث خاص مانند ترجمه توحید مفضل و... کتبی در موضوع ترجمه ادعیه و زیارات همچون زیارت جامعه کبیره و دعای سمات و... وی در ۲۷ رمضان سال ۱۱۱۰ یا ۱۱۱۱ وفات یافت و در جامع عتیق اصفهان مدفون گردید. زندگینامه علامه مجلسی: علامه ملا محمد باقر مجلسی در دار السلطنه اصفهان متولد شد. تولد ایشان در خانواده ی علم و فضیلت و در عصر مرجعیت میرداماد فقیه و فیلسوف نامی اتفاق افتاد.علامه مجلسی دراواسط نیمه دوم سده ی یازدهم هجری و ده سال اول سده ی دوازدهم مشهورترین دانشمند فقیه و محدث نامی شیعه امامی، و شیخ الاسلام اصفهان و سرآمد علمای آن شهر عالم پرور بوده است. علامه سومین پسر ملا محمد تقی مجلسی است که او نیز از مفاخر علمای شیعه است و در اواخر حکومت صفویه با پشت کار فوق العاده و حوصله پر توانش توفیق یافت از راه تألیف و تصنیف کتابها و تدریس علوم و فنون اسلامی و تعلیم و تربیت شاگردان بسیار و اداره امور دینی شیعیان عصر خویش، آن چنان خدمت مثبت و سازنده ای به مردم مسلمان و شیعه ایران کند که هیچ مرجع روحانی دیگری چنین توفیقی نیافته است. بیشتر تحصیلات او در علوم دینی در خدمت پدر بزرگوارش بود و از دیگر استادان او می توان به ملا محمد صالح مازندرانی که شوهر خواهرش بود، ملا حسنعلی شوشتری، میرزا رفیع الدین طباطبائی نائینی، میر محمد قهپائی اصفهانی، ملا محمد شریف رویدشتی اصفهانی، شیخ عبدالله بن شیخ جابر عاملی، شیخ علی عاملی نواده ی شهید ثانی، ملا محسن فیض کاشانی، سید میرزای جزائری، ملا محمد طاهر قمی و ... اشاره کرد. و از شاگردان علامه مجلسی می توان به سید نعمت الله جزایری – میر محمد صلح خاتون آبادی – حاج محمد اردبیل – مولی ابوالحسن شریف عاملی غتونی – شیخ سلیمان ما حوزی بحرینی – ملا محمد سراب – میرزا عبدالله تبریزی اصفهانی – میر محمد حسین خاتون آبادی – ملا محمد مجلسی ( پسر عموی علامه ) و ... اشاره کرد. علامه مجلسی دو همسر داشته است که از همسر اول صاحب یک پسر و دو دختر شد و از همسر دوم خود صاحب یک پسر و یک دختر شد. گفته شده که علامه همسر سومی هم داشته که از آن صاحب دو پسر و دو دختر شد. علامه در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان سال 1110 هـ.ق در اصفهان شهر خود به جهان باقی شتافت. ایشان را در کنار مسجد جامع، پایگاهش و نزدیک خانه اش، جنب پدر علامه اش ملا محمد تقی مجلسی مدفون کردند. آرامگاه او در کنار مسجد جامع اصفهان واقع است. تألیفات علامه مجلسی: تعداد تألیفات علامه در فهرست آثار بزرگان مختلف است از جمله آقا احمد در فهرست منقول از فاضل مذکور جمعا 70 کتاب عربی و فارسی نام می برد. در ریحانة الادب جمعا 77 کتاب علامه مجلسی را ذکر می کند. و در الذریعه جمعا 169 کتاب علامه مجلسی را ذکر می کند. تألیفات فارسی او: 1. حیات القلوب: در3 جلد تدوین گردیده است و از تألیفات مشهور اوست که جلد اول تاریخ انبیا و جلد دوم تاریخ حیات رسول اکرم (ص) و جلد سوم زندگانی ائمه اطهار و تاریخ خلفاست که در حقیقت این سه جلد ترجمه گزیده از جلد 5 و 6 و 7 بحار الانوار است. 2. عین الحیات، شرح وصیت پیغمبر (ص) به ابوذر غفاری است. 3. مشکات الانوار در فضیلت و آداب قرائت قرآن مجید است. 4. مشکات الانوار، مختصر عین الحیات است. 5. جلاء العیون در تاریخ چهارده معصوم (ع) است. 6. زاد المعاد در اعمال ماه ها و زیارات است که پیش از چاپ مفاتیح الجنان مرحوم حاج شیخ عباس قمی معروف ترین کتاب ادعیه و زیارات بوده است. 7. ربیع الاسابیع در اعمال روزها و شبهای هفته است مخصوصا شب و روز جمعه. 8. تحفة الزائر از کتب مشهور علامه مجلسی است. مجلسی کتاب بحارالانوار را در سال 1081 تألیف نموده و در ماه صفر 1085 فقط زیاراتی را که به طرق معتبر نقل شده در این کتاب آورده است. 9. اختیارات الایام صغیر یا اختیارات ایام، این کتاب دوبار تألیف شده یکی کوچک در سه فصل و یک خاتمه: فصل اول: در اختیار ایام ماه فصل دوم: در اختار ایام هفته فصل سوم: اموری که موجب رفع نحوست ایام و ساعات است. 10. اختیار الایام کبیر: در سعد و نحس روزهای هفته و ماه و ساعت و شناختن زوال و قبله و محرم نامه و نوروز نامه و... مؤلف روضات الجنات در انتساب این کتاب تردید دارد و می گوید بعضی آن را به ملا محمد باقر بن محمد تقی لاهیجی معاصر علامه مجلسی نسبت می دهد. 11. انشاء الاشتیاق در سیصد سطر که آن را علامه مجلسی پس از مراجعت از زیارت نجف اشرف به اصفهان در اشتیاق آن عتبه مبارکه نوشته است. 12. اوقات الظهر و العصر و نوافل آنها، نیز قریب به سیصد سطر در 1097 نوشته است. 13. رساله بدأ، بدا یعنی تغییر اراده ی خداوندی در مواردی خاص و به جهاتی مخصوص از مسائل کلامی اسلامی است. 14. تحدید درهم در فطره 15. تحدید صاع در فطره 16. تحدید کر 17. ترجمه توحید مفضل ظاهرا در سال 1094 نوشته شده است. توحید مفضل از کتب گرانقدر شیعه امامیه است که طی آن حضرت صادق (ع) فلسفه آفرینش را به طرز ساده ای برای شاگردش مفضل بن عمر حفصی شرح می دهد و باید آن را گوشه ای از فلسفه اصیل اسلامی نامید. 18. ترجمه زیارت جامعه کبیره که از زیارات مهم دینی و عقیدتی شیعی است. 19. ترجمه و شرح دعای جوشن کبیر، دعای جوشن کبیر گفتار امام زین العابدین (ع) است و مشتمل بر هزار و یک نام خدا می باشد نام دیگر آن ترجمه اسماء الحسنی است. 20. ترجمه حدیث جبر و اختیار یا جبر و تفویض، حدیث این است که امام صادق (ع) در پاسخ مسائل فرموده است کارهای خدا نه جبر مطلق و نه تفویض محض است بلکه چیزی میان این دو است. 21. ترجمه حدیث رجاء بن ابی ضحاک، این حدیث در کتاب عیون اخبار الرضا (ع) است. 22. ترجمه ی حدیث ستة اشیا، حدیث از حضرت صادق (ع) است: شش چیز است که مردم در آن دخالتی ندارند: معرفت – جهل – ذضا – غضب – خواب و بیداری. علامه مجلسی این حدیث را ترجمه و شرح کرده است. 23. ترجمه حدیث سعد بن عبدالله اشعری که این حدیث به تفصیل در جلد 13 بحار الانوار آمده است. 24. ترجمه دعای سمات که از ادعیه مشهور است. 25. ترجمه طب الرضا، که شرح مفصلی از حضرت رضا (ع) پیرامون بهداشت و مسائل پزشکی است که به درخواست مأمون خلیفه عباسی نوشته است. 26. ترجمة الصلاة یا آداب نماز خواندن. 27. ترجه حدیث عبدالله بن جندب که ایشان از اصحاب مشهور و موثق امام کاظم و امام رضا (ع) است. 28. ترجمه عهد نامه مالک اشتر که ایشان سردار معروف امیر المؤمنین (ع) است. 29. ترجمه فرحة الغری، فرحة الغری؛ تألیف سید عبد الکریم بن طاووس است که آن را در تعیین محل قبر جد بزرگوارش امیرالمؤمنین (ع) نوشته است. فرحة الغری یعنی شادی نجف. 30. ترجمه و شرح قصیده ی تائیه دعبل حزاعی، دعبل بن حزاعی قصیده ی تائیه خود را که درباره ی مصائب اهل بیت عصمت و مظلومیت آنها مخصوصا فاجعه ی کربلا سروده بود در حضور حضرت رضا (ع) خواند و حضرت او را تحسین کرد و دو خلعت بخشید. علامه مجلسی این ترجمه و شرح را به خواهش شاه سلطان حسین صفوی نوشته است و قصیده ی دعبل 120 بیت است. 31. ترجمه ی قصه ی یوذاسف و بلوهر، داستان جالب و خواندنی یوذاسف و بلوهر را علامه مجلسی در جلد 17 بحار الانوار نقل کرده و در کتاب عین الحیات ترجمه آن را آورده است. 32. ترجمه حدیث قیامت، یا جنت و نار و بهشت و دوزخ. 33. ترجمه دعای مباهله 34. ترجمه حدیث مفضل، درباره رجعت 35. ترجمه نامه حضرت صادق (ع) به عبدالله نجاشی والی اهواز 36. ترجمه نامه حضرت صادق (ع) به مفضل بن عمر، به نام رساله اهلیلجه هم خوانده شده است. 37. جزیه و احکام آن 38. جواب مسائل حاج ملا محمود که در سال 1093 نوشته شده است 39. جوابات المولی خلیل بن غاری 40. حدود و تعذیرات که در سال 1102 نوشته است 41. حکمت شهادت حضرت سید الشهدا (ع) 42. حلیة المتقین در سال 1079 بعد از تألیف عین الحیات نوشته است و به عربی و اردو هم ترجمه شده. این کتاب در آداب زندگی فردی و اجتماعی اسلامی است. 43. رساله ی رضاع در احکام فقهی شیر دادن بچه است. 44. رساله در زکات و خمس و اعتکاف 45. رساله در آداب سهام و به نام سهم الارث هم موسوم است. 46. شرح احادیث غامضه که در سال 1090 نوشته است. 47. رساله شکیات به نام شکوک الصلاة هم نامیده شده است. 48. صراة النجاة، ترجمه و شرح حدیث اعرابی در جنگ جمل از معنی واحد از امیر المؤمنین سؤال نمود و حضرت جواب داد. مؤلف روضات الجنات و مؤلف فیض القدسی گفته اند: شاید این رساله از ملا محمد باقر لاهیجی معاصر مجلسی باشد. 49. صراط النجاة در شرح گناهان کبیره و صغیره. 50. صفات ذات و صفات فعل خداوند. 51. صوم ماه شعبان. 52. صیغ العقود و النکاح به عقد نامه هم معروف است. 53. رساله ی طریقه ی حقه، اثبات حقانیت مذهب شیعه امامیه. 54. فقه المجلسی، مشتمل بر فتاوی علامه مجلسی در تمام ابواب فقه از طهارت تا دیات. 55. رساله کفارات، انواع کفاراتی که به شخص متخلف متعلق می گیرد. 56. کیفیت سلوک ولاة عدل با کافه عباد. 57. مال النواصب، درباره ی اموال ناصبی ها که علی (ع) را دشمن می دارند. 58. رساله متعه یا عقد موقت که صیغه هم خوانده می شود. 59. محاسبه شهور، در هفت مقصد. 60. محرم نامه در احکام نجوم. 61. مفاتیح الغیب، در فضیلت و اوقات استخاره. 62. مفتح الشهور در نجوم، و اینکه آیا باید ماه های شمسی را انتخاب نمود یا قمری و چگونگی اوئل ماه. 63. مقباس المصابیح در ادعیه وارده و تعقیبات نماز ها و اذکار سجده و ادعیه ساعات روز در ده فصل 64. مناجات نامه 65. مناسک حج، مختصر و مفصل 66. نجات یا اصول عقاید، در اصول دین که برای عامه مردم نوشته است. 67. آداب الحج 68. آداب الصلوة (آداب نماز شب ) 69. اثباب الرجعه، یا رساله فی الرجعه که در سال 1072 تألیف شده است. 70. ادیان و امم ( به فارسی و عربی ) 71. آداب تجهیز الاموات، همان احکام الجنائز یا تجهیز الاموات 72. جوابات بعض فضلاء خراسان 73. جوابات بعض المتدینین من اهل کاشان. 74. توقیعات، نامه هایی که از ناحیه مقدسه امام زمان (ع) صادر شده و مجلسی آن را جمع آوری و ترجمه نموده است. 75. ثواب دعای جوشن کبیر 76. جوابات سید حامد بن محمد بدلاء مشهدی 77. رساله در نذر 78. رساله ی اعتقادات به فارسی غیر از اعتقادات معروف که عربی است. 79. رساله در نکاح، یعنی عقد ازدواج و نام دیگرش نکاحیه است. 80. وصف نمازهای پنجگانه حضرت رضا (ع) که در سال 1087 تألیف شده است. 81. اخبار وعد و وعید، شاید همان بهشت و دوزخ یا جنت و نار باشد. 82. وفات سلمان فارسی 83. کتابی در علم کلام به سال 1108 از تألیف آن فراغت یافته است 84. اصل العقاید، یا رساله ی نجات در اصول این که برای عامه مردم نوشته شده است. 85. وصیت مجلسی، راجع به اعتقادات حقه 86. هفتاد دعا در تعقیب نمازهای پنجگانه شبانه روزی و برای هر نماز 14 دعا و هر دعا از یکی از معصومین چهارده گانه (ع) است. از نماز ظهر شروع و به نماز صبح ختم می شود. تألیفات عربی: 87. بحار الانوار، مشهورترین تألیف و اثر پر بار و بلند آوازه ی علامه مجلسی که آن را در 25 جلد تدوین کرده است. 88. جلد اول از بحار الانوار: کتاب عقل و جهل 89. جلد دوم از بحار الانوار: کتاب توحید 90. جلد سوم از بحار الانوار: کتاب عدل و مشیت و اراده خدا و قضا و قدر الهی 91. جلد چهارم از بحار الانوار: کتاب احتجاجات و مناظرات ائمه 92. جلد پنجم از بحار الانوار: احوال پیغمبران و سرگذشت آنها 93. جلد ششم از بحار الانوار: احوال پیغمبر اکرم (ص) 94. جلد هفتم از بحار الانوار: در مشترکات احوال ائمه (ع) 95. جلد هشتم از بحار الانوار: فتن و محن 96. جلد نهم از بحار الانوار: زندگانی امیر المؤمنین علی (ع) 97. جلد دهم از بحار الانوار: زندگانی حضرت فاطمه زهرا (س) و امام حسن و امام حسین (ع) 98. جلد یازدهم از بحار الانوار: زندگانی ائمه چهارگانه بعد از امام حسین (ع) 99. جلد دوازدهم از بحار الانوار: شرح حال چهار امام قبل از حجت منتظر (ع) 100. جلد سیزدهم از بحار الانوار: احوال حجت منتظر (عج) 101. جلد چهاردهم از بحار الانوار: آسمان و جهان و پیدایش آنها 102. جلد پانزدهم از بحار الانوار: ایمان و کفر 103. جلد شانزدهم از بحار الانوار: آداب معاشرت و حقوق پدر و مادر و ارحام 104. جلد هفدهم از بحار الانوار: مواعظ و حکم، با آیات و احادیث توسط پیغمبر (ص) و یک یک ائمه طاهرین (ع) و در آخر آن داستان یوذاسف و بلوهر آمده است. 105. جلد هجدهم از بحار الانوار: احکام فقهی 106. جلد نوزدهم از بحار الانوار: فضائل قرآن 107. جلد بیستم از بحار الانوار: احکام فقهی 108. جلد بیست و یکم از بحار الانوار: احکام فقهی 109. جلد بیست و دوم از بحار الانوار: زیارتهایی که از ائمه معصومین (ع) نقل شده است. 110. جلد بیست و سوم از بحار الانوار: احکام فقهی 111. جلد بیست و چهارم: از بحار الانوار احکام فقهی 112. جلد بیست و پنجم از بحار الانوار: اجازات 113. کتاب مرآت العقول فی شرح اخبار آل الرسول (ع) ( 12 جلد )، شرح اصول و فروع و روضه کافی. 114. اجوبة المسائل، نام دیگر آن جوابات المسائل المتفرقه است. 115. الاذانیه، رساله ای در اذان است. 116. الاربعین، در اصول و فروع دین است. 117. الاربعین، در امامت معروف به سرور المؤمنین است. 118. تفضیل امیر المؤمنین (ع) بر تمام مردم غیر از رسول خدا (ص) 119. اثبات الجن 120. ادیان و امم (به فارسی و عربی) 121. جوابات المسائل المتفرقه شاید همان اجوبة المسائل باشد. 122. جوابات المسائل الهندیه یا الاسئلة الهندیه که برادرش ملا عبدالله مجلسی از هند پیرامون نه مسئله فقهی از برادر کوچکتر خود علامه مجلسی فرموده که علامه کلام آنها را جواب داده است. 123. حاشیه بر حواشی اصول کافی 124. حاشیه بر کتاب امل الآمال شیخ حر عاملی 125. حاشیه بر قواعد الاحکام علامه حلی در فقه استدلالی 126. حاشیه بر کتاب مستطاب کافی ثقة الاسلام کلینی 127. حساب اهله مشتمل بر شش مقصد. 128. حواشی بر کتب اربعه: کافی، من لا یخصره الفقیه، تهذیب و استبصار 129. الوجیزه ،رساله ای در علم رجال و از تألیفات شهور علامه مجلسی است. 130. روح الارواح که در حیات القلوب از آن نام برد. 131. رساله سهو و شک در نماز 132. شرح دعای سمات 133. شرح دعای صباح 134. شرح روضه کافی 135. شکوک الصلوة 136. صلوة الجمعة، اثبات وجوب عینی نماز جمعه در زمان غیبت 137. رساله ی عقد محرمیت، در این رساله علامه مجلسی قائل به فساد چنین عقدی است 138. الفوائد الطریقه، شرح صحیفه سجادیه است 139. طریق النجاة که در سال 1091 تألیف شد. 140. فهرست بحار الانوارکه در سال 1070 نوشته شده. 141. قواعد الاسلام 142. قصص الانبیاء و المرسلین 143. مسائل ایادی سبا، مشتمل بر 286 مسئله فقهی است 144. معرفت اوزان و مقادیر 145. معرفة اوقات الفرائض الخمس 146. ملاذ الاخیار، تهذیب شیخ طوسی در سه جلد است که آن را از بهترین شروح تهذیب دانسته اند و تا آخر کتاب نکاح است. 147. ملحقات صحیفه سجادیه 148. نهج السالکین در اصول دین 149. وصیت نامه که توسط مرحوم سید محمد مشکاة بیرجندی ترجمه شده 150. طریق استعلام نصف اللیل 151. طریق روایت صحیفه کامله سجادیه 152. طریق الجنة 153. رساله اعتقادات، معروف به اعتقادات مجلسی است. 154. الاوزان والمقادیر، یا میزان المقادیر، آن را از روضة المتقین انتخاب نموده است در سال 1062 از تألیف فراغت یافته است. 155. الاوزان و المقادیر، در سال 1102 خاتمه یافته است. 156. تفسیر آیه السابقون السابقون 157. تفسیر آیة الکرسی 158. تفسیر آیه فان کنت فی شک مما انزلنا الیک فاسئل الذین یقروؤن الکتاب من قبلک 159. تفسیر آیه نور: الله نور السماوات و الارض ...
زندگینامه بسیار مختصر از شاعر شهیر وعارف کبیر استاد محمد حسین صغیر اصفهانی :نامش محمد حسین بود ونام پدرش اسدالله در سنه 1312 هجری قمری مصادف با 13رجب روز تولد مولای متقیان حضرت علی (ع) در اصفهان دیده به جهان گشود. از 3 سالگی علاقه ی زیادی به نوشتن و خواندن پیدا کرد ولیکن به خاطر صغرت سن هیچ مکتب خانه ای اجازه تحصیل به وی را نمیدهد تا بلاخره در سن شش سالگی اولین تک بیتی خود را به زبان جاری میکند.نه گفته خدا و نه گفته امام که اطفال مردم کنید روی بام حدود هشت ساله بود که با یک رویای صادقه زبانش در مدح امیرالمومنین علیه السلام باز میشود.دوازده بهار از عمرش می گذشت که الهاماتی از طرف حضرت دوست بر زبانش به صورت شعر جاری میشود. چنان که در مورد مولا علی میگوید: مصحفش مدح وخدا مداح واحمد مدح خوان من به وصف او کنم از خود ثبوت شاعری در جهان آمد صغیر وچند روزی ماند و رفت یادگار از وی در این عالم کتابی بیش نیست (از کتاب دیوان صغیر اصفهانی استاد صغیر در مدت زندگی خود از یادگاری هایی در قالب خاطره/کرامات و بیان شیوا یی از ادبیات فارسی بر جای گذارد
محمود فرشچیان به سال 1308 شمسی در اصفهان ، دیده به جهان گشود . پدرش ، حاج غلامرضا فرشچیان ، از تجار فرش بود و در کار هنر قالی بافی دست داشت . این زمینه مساعد برای پرورش ذوق و شوق او در راه آشنایی با هنر موثر افتاد . از سالهای پیش از مدرسه از روی نقشه های قالی طرح میزد ، تا به تدریج دستش در کار نقش پردازی روان گردید . فرشچیان در طی تحصیلات مقدماتی در محضر استاد میرزاآقا امامی اصفهانی هنرمند چیره دست و پرآوازه دیار اصفهان ، به آموختن نقاشی دلبستگی تمام پیدا کرد و دل در گرو نقشهای زیبا بست . او از کار هنر احساس رضایت و شادمانی داشت . از کلاس هفتم دبیرستان فرشچیان قدم به هنرستان هنرهای زیبای اصفهان گذاشت و چهار سال در آن جایگاه عاشقی ، زیر نظر استاد عیسی بهادری ، استاد نابغه و توانمند نقاشی قالی ، مینیاتور ، نقاشی رنگ و روغن ، به فراگیری اصول و مبانی طراحی نقوش سنتی (نقشه قالی ، تذهیب ، مینیاتور) پرداخت . بدون شک نقش استاد عیسی بهادری در پرورش و خلاقیتهای محمود فرشچیان نقشی فوق العاده ارزشمند بود .استاد در بیان احساس و تجسم شعرگونه عواطف ، به شیوه ای کاملا جدید موفق به هماهنگی و همگامی میان مضمون و محتوا و شکل و فرم نقاشی هایش گردید و این مشخصه اصلی کار او در نقاشی شد . فرشچیان در جوانی بسیار پرتلاش و خستگی ناپذیر به کار و طراحی نقوش مختلف میپرداخت . او در مطالعه آثار تاریخی شهر اصفهان (چهل ستون ، عالی قاپو ، مسجد شیخ لطف الله و ... طرحهای اسلیمی و ختایی کاشیکاری های بی نظیر آن آثار سر از پا نمیشناخت و چون محققی موشکافانه این نقش ها را مطالعه میکرد . فرشچیان حتی در دوره سربازی نیز دست از قلم و رنگ برنداشات و آثاری دیدنی آفرید که مورد تشویق مقامات قرار گرفت . گرمای عشق 1378 محمود فرشچیان سال 1329 بعد از 6 سال فعالیت و کسب هنر در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان ، فرشجیان به کسب دیپلم عالی نائل آمد . آثار سالهای شاگردی استاد هنوز در مرکز هنرستان ، موجود است . بدون تردید استاد محمود فرشچیان یکی از پدیده های هنر نگارگری (مینیاتور) در عصر حاضر است و او در طراحی و شناخت و بکارگیری رنگها فوق العاده قدرتمند و قوی است . این قدرت قلم و صلابت و استواری خطوط قلم گیری است که از او هنرمندی پرآوازه و مشهور ساخته است . از نظر محتوا و مضمون ، آثار استاد عمدتا با الهام از ادبیات عرفانی و باورهای مذهبی ساخته و پرداخته شده اند . سخن آخر اینکه امروز استاد فرشچیان از پس نزدیک به پنجاه سال کسب هنر و مهارت در کار نقاشی و خلق نقشهای دلنشین و جشم نواز ، هنرمندی است که به جرآت میتوان او را صاحب سبک جدید در نقاشی ایرانی (مینیاتور) دانست
دانشمند، فیلسوف، عارف و شاعر وارسته، استاد محیی الدین مهدی الهی قمشه ای فرزند ابوالحسن الهی، در حدود سال 1280شمسی در شهرضا (قمشه سابق) در استان اصفهان به دنیا آمد و در ابتدای جوانی در اصفهان از محضر حضرات آیات حاج آقا حسین قمی، آقا بزرگ حکیم خراسانی و میرزا مهدی اصفهانی استفاده برد وخود در فقه،اصول، فلسفه وحکمت به مراتب والایی دست یافت. استاد الهی قمشه ای سپس به تدریس فلسفه وحکمت در مدرسه سپهسالار پرداخت و در کنار آن به تحقیق و تألیف روی آورد و پس از تأسیس دانشگاه در کشور، مدرسه سپهسالار را که محفل ادبا ومجلس حکما بودبه دانشکده معقول ومنقول تبدیل کرد. حکیم الهی قمشه ای، ضمن تدریس در منطق حکمت وادبیات در آن مکان، به عنوان یکی از برجسته ترین استادان دانشگاه تهران شناخته شده وبا نوشتن کتاب توحید هوشمندان به اخذ درجه دکترا از دانشکده مزبور نائل گردید. ایشان ضمن تدریس، با جملاتی شیوا، شیرین و پر جاذبه، مفاهیم دشوار فلسفی را بیان کرد و در تأیید اظهارات علمی خود از اشعار شاعران بزرگ شاهد می آورد. در محفل علمی این حکیم الهی،دانشوران فاضلی پرورش یافتند که حضرات آیات سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، عبدالله جوادی آملی، حسن حسن زاده آملی، کاظم مدیر شانه چی وسید محمد باقر حجتی و...ازآن جمله اند. از وی آثار ارزنده ای بجای مانده از قبیل: کتاب حکمت الهی (2 جلد) در شرح فصوص الحکم فارابی و توحید هوشمندان و ترجمه قرآن و تصحیح و تحشیه تفسیر ابوالفتوح رازی می باشد. وی قلمی شیوا داشت و با همین شیوایی بود که قرآن مجید را به فارسی ترجمه کرد و ترجمه او از نخستین ترجمه های امروزی قرآن در زبان وادبیات فارسی بود که در زمان خود مورد توجه روشنفکران، دانشجویان ونسل جدید قرارگرفت. همچنین ترجمه آزاد مفاتیح الجنان، صحیفه سجادیه وکلیات دیوان الهی از دیگر آثار اوست. که همگی حاکی از سعی بلیغ ایشان در احیای معارف الهی می باشد. مرحوم آیت الله الهی قمشه ای در تفسیر و ترجمه قرآن کریم در عصر ما، شخصیتی شاخص و ممتاز است. ایشان اولین کسی است که قرآن را برخلاف عادت قدما که ترجمه تحت اللفظی می کردند، روش جدیدی در ترجمه و تفسیر قرآن بکار بردند و برای اولین بار قرآن را به زبان فارسی روان و سلیس ترجمه کردند، بدون آنکه دخل و تصرفی در اصل معنا شود تفسیر خویش را با بیان ساده و قابل فهمی ارائه دادند. اشعار مرحوم الهی که از سنین 15 سالگی تا آخر عمر سروده شده در دیوانی به نام «دیوان حکیم الهی» گرد آمده است و شامل قصائد و غزلیات عرفانی و فلسفی بسیاری است. همچنین مشتمل بر «نغمه الهی»، «شرح خطبه متقین در نهج البلاغه»، «نغمه حسینی» و «نغمه عشاق» می باشد. مرحوم استاد آیت الله الهی قمشه ای در حالی که یکی از افراد شاخص در علم و فرهنگی و ادب بودند، ولی زندگی ساده و بی آلایشی داشتند. سرانجام این حکیم وارسته در شامگاه 24اردیبهشت سال 1352شمسی در 72سالگی مشتاقانه به حق پیوست و در جوار حرم حضرت معصومه (س) مدفون گردید.
مصور الملک، مهدی ( ملیت: ایرانی قرن:13) (ز 1322 ق)، نقاش. ملقب به مصورالملك. وى در آبرنگ و سیاه قلم و نقوش رنگ روغنى مهارت داشت و شبیهسازى و چهرهپردازى را خوب مىدانست. میرزا مهدى مورد توجه ناصرالدین شاه بود و در زمان مظفرالدین شاه نیز لقب مصورالملكى یافت و حتى زمان سلطنت محمدعلى شاه را نیز درك كرد. او مصور تصاویر روزنامهى «شرافت» بود كه به سیاه قلم و هاشور ماهرانه ترسیم مىكرد. از شاگردان مصورالملك، محمدناصر خان ظهیرالسلطان است كه به خان خانان معروف بوده است. از آثار وى: تصویر رنگ روغنى میرزا علىاصغر خان اتابك كه در سنین جوانى است، با: «رقم كمترین مهدى 1297»؛ منظرهى دكان كله پاچهاى، در رنگ روغن، با رقم: «خانهزاد مهدى نقاشباشى 1309»؛ تصویر رنگ روغنى كیمیاگران كه در كنار آنها وسایل كیمیاگرى دیده مىشود، با رقم: «مهدى 1311»؛ تصویر یك شخصیت قاجارى كه كلاه پوست برهاى به سر نهاده، با رقم: «راقمه مهدى مصورالملك 1322». در «احوال و آثار نقاشان» چند اثر دیگر از وى آمده است.
برگرفته از کتاب: اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
سيدمحمد صمصام، مشهور به «بهلول اصفهان»، جزيي از حافظهي تاريخي مردم شهر اصفهان است؛ از چهار پنج دههي پيش تا امروز. صمصام در سال 1290 شمسی در محلهی صرافهای اصفهان و در خانوادهای از سادات موسوی معروف به قلمزن اصفهانی متولد شد و در آبان 1359 در اثر سانحهی تصادف از دنیا رفت. محسن حسام مظاهری در روستای فطرت آباد نوشت: در اصفهان، بهسختي ميشود قهوهخانهاي يافت كه قاب عكسي از او بالاي سرِ قهوهچي نباشد؛ حتي حالا كه هرازگاهي يك مغازهي قديمي با چند تختهي چوبي و سفرهي قلمكار و مخطه، تبديل ميشوند به قهوهخانه و سفرهخانهي سنتي و پاطوق جواناني كه ساعتها از روزشان به شنيدن قلقلِ قليان و پروخالیکردن سینههاشان از دود آن ميگذرد. معمولاً هم عكسِ قابها يكي است؛ هماني كه در آن پيرمرد، عمامهي سبزي بر سر دارد و كتي قهوهاي بر تن، لبهي تختي روي يك پتوي پشميِ آبي نشسته و سريِ چوبيِ قليان بر لب و كمر لولهي قرمزش در دست، به دوربين خيره شده است. اين عكس، حكم يكجور هويت صنفي دارد براي قهوهچيها و سفرهدارهاي اصفهاني كه بودنش حتي از جواز كسب شهرداري هم براي يك قهوهخانه مهمتر است. مثل يك شجرهنامه كه انتسابشان را به يك خاندان، به يك مجموعه افراد، به يك هويت، گواهي ميدهد براي ديگران، براي غريبهها، و مايهي فخر و مباهات است براي دارندهاش. اما اين فقط قهوهچيهاي شهر نيستند كه علاقهشان به پيرمرد را به رخ ميكشند. توي بازارِ شهر، يك سر كه بگرداني، هر گوشه، بيبروبرگرد عكسي از پيرمرد را ميبيني كه روي ديوار كارگاه قلمزني يا مسگري يا بالاي دخل يك مغازهي گزفروشيی یا عطاری یا هرچه، جا خوش كرده. در اغلب عكسها هم پيرمرد يا دارد قليان ميكشد يا سوارِ اسباش است. سيدمحمد صمصام، مشهور به «بهلول اصفهان»، جزيي از حافظهي تاريخي مردم شهر اصفهان است؛ از چهار پنج دههي پيش تا امروز. صمصام در سال 1290 شمسی در محلهی صرافهای اصفهان و در خانوادهای از سادات موسوی معروف به قلمزن اصفهانی متولد شد و در آبان 1359 در اثر سانحهی تصادف از دنیا رفت. براي يك غريبه، روبهروشدن با شخصيتِ صمصام كار آساني نيست. او جزو همان گروهي از افراد است كه در داستانهاي عاميانه و حكايتهاي مردمي، نه فقط در فرهنگ مردم ما، بلكه در ديگر فرهنگها هم، نمونههاي فراواني ميشود ازشان سراغ گرفت. كليشهي شخصيتي فردي رند كه ظاهری غلطانداز دارد و تظاهر به ديوانگي ميكند. عالِمي كه گويي نميخواهد ديگران ـ يا لااقل همهي ديگران ـ متوجه عالمبودنش شوند. دانايي كه خود را به ناداني ميزند. و مخاطب، خصوصاً مخاطب ناآشنا، در مواجهه با او تكليفاش روشن نيست. ممكن است بتواند حدس بزند كه پشتِ اين تظاهرِ عامدانه، يك رنديِ عالمانه است. اما هميشه نميتواند اين حدساش را به يقين مبدل كند يا آن را به ديگران منتقل سازد. و همين برگ برندهي شخصيت مورد بحث ماست. شخصيتي كه نميدانيم دقيقاً چه بايد بناميماش و تناقضهايي كه در ظاهرش نمايان است، مانع ميشود كه بتوانيم يك نام يا صفت مشخص بر آن بنهيم. در برخي منابع از اين افراد با عنوان «عقلاء المجانين» يا «فرزانگان ديوانهنما» تعبير شده است. * در فرهنگ اسلامي، نمونهي معروف و شاخص اين شخصيت، ابووُهيب بن عمرو بن مغيره است كه همه او را به نام «بهلول» ـ در لغت به معناي مردِ خندهرو و سادهدل ـ ميشناسند. بهلول، ظاهراً مردي معاصرِ هارونالرشيد ـ خليفهي عباسي ـ و از شيعيان اهلبيت بوده كه در عين بهرهمندي از علم، خود را به ديوانگي زده و در كوچههاي بغداد همبازي كودكان شده بود. اما در همان عالمِ جنون، گاه رندانه سخنان نغزي بر زبان ميآورد كه بر مخاطب تأثير عميق ميگذاشت. مشهور است كه بهلول به توصيهي امامكاظم(ع) و براي درامانماندن از گزند حكومت عباسي ديوانگي پیشه کرده بود. در تاريخ و بیش از آن در فرهنگ شفاهي و عاميانهي مردم، حكايات بسياري از بهلول و شخصيتهاي ديگر مشابه او نقل ميشود. سيدمحمد صمصام، پيرمرد اصفهاني بذلهگوي بحث ما هم از جملهي همين افراد است. در حكايتهايي كه از زندگي عقلاي مجنون، از بهلول تا صمصام، نقل ميشود، برخي ويژگيهاي مشترك وجود دارد كه نخ تسبيح اتصال اين افراد به هم و شكلگيري يك شخصيت (تيپ) است. مهمترين ويژگي اين شخصيتها همين است كه سخناني بر زبان ميآورند كه ديگران از بيانشان بههردليل از جمله محدوديت شرايط اجتماعي و سياسي ناتواناند. گو آنكه ديوانهگي حكم پوششي را براي اين افراد دارد كه از يكسو به آنها در بيان برخي حقايق ممنوعه و انتقادهاي صريح آزادي ميدهد و از سوي ديگر حفاظي ميسازد كه ايشان را از مؤاخذه يا مجازات بهجهت بيان آن حقايق و انتقادها ميرهاند. باايناوصاف ميتوان گفت فرزانگان ديوانهنما، محصول مجموعهي شرايط سياسي، اجتماعي و فرهنگي زمانهي خود اند. شرايطي كه به آنان اجازه نميدهد هم بفهمند و هم ديگران بدانند كه ايشان ميفهمند. براي همين خود را به ديوانهگي ميزنند تا به نوعي از خود سلب مسئوليت نمايند و حاشيهاي امن براي انتقادات خود فراهم آورند. طبعاً هرچه شرايط سياسي و اجتماعي بستهتر و آزاديها محدودتر باشد، و عقلا نتوانند به بيان عقايد خود بپردازند، فضا براي ظهور فرزانگان ديوانهنما فراهمتر ميشود. اگر در عصر خفقان عباسي، بهلول به توصيهي امام هفتم، رداي مجانين بر تن كرد، در دوران معاصر ما و در خفقان حكومت پهلوي هم صمصام روش مشابهي گزيد. صمصام از آن دسته عرفايي نبود كه از مردم و اجتماع دوري گزينند و خلوت سجادهشان را به حضور در جامعه ترجيح دهند. او در متن مردم ميزيست و نميتوانست نسبت به شرايط نامطلوب سياسي ـ اجتماعي عصر خود بيتفاوت باشد. ديوانهنمايي و مطایبه سنگر خوبي بود براي او تا آنچه ديگران جرأت برزبانراندناش را نداشتند، بيان كند. بيمحاباي مقام و موقعيت صاحبمنصبان مخاطبش. صمصام در اين انتقادات بيش از هر چيز بهجهت وضعيت فرهنگي جامعهي پيش از انقلاب و گسترش فساد و بيبندوباري، مسئولين حكومتي را مورد انتقاد قرار ميداد. حكايتهاي بسياري از انتقادات سياسي و عتاب و خطابهايش به مسئولين وقت نقل ميشود كه شنيدني است. از جمله نقل میکنند که روزی طبق شیوهی معمولاش بدون دعوت قبلی و بهصورت سرزده به مجلس روضهی مهمی که مقامات و مسئولین شهر از جمله استاندار و فرماندار وقت و رییس ساواک اصفهان هم در آن حضور داشتند، وارد میشود و بالای منبر میرود و میگوید: «دیروز علوفهی اسبم تمام شده بود. هرچه توی شهر دنبال جو گشتم تا بدهم بخورد، گیرم نیامد. گشتم و گشتم. خیابان چهارسوق، چهارباغ، پل فلزی، خلاصه هرجا رفتم مغازهها بسته بودم. تا رسیدم به محلهی جلفا. دیدم یک مغازه باز است. رفتم دیدم شیشههایی گذاشتهاند بیرون مغازه و میفروشند. پرسیدم اینها چیه؟ گفتند آبجو. گفتم علفی، جویی، گندمی، چیزی ندارید، بدهم این حیوان زبانبسته بخورد؟ گفتند نه. فقط آبجو داریم. گفتم عیبی ندارد. کمی آبجو بدهید به این حیوان. آوردند و گذاشتند جلوی دهانش. حیوان اول یک بویی کشید و بعد سرش را بلند کرد و تکان داد. هر کار کردیم نخورد که نخورد. هرچه اصرار کردم فایدهای نداشت. آخرش عصبانی شدم گفتم: حیوان! اصلاً تو میدانی این چیه؟ این چیزی است که استاندار میخورد، فرماندار میخورد، رییس شهربانی میخورد، همهی رییس رؤسای کشور میخورند. یکهو دیدم تا اسم استاندار آمد، حیوان شروع کرد به خوردن آبجو.» قصه که به اینجا میرسد گویا استاندار وقت بهشدت عصبانی شده و بلند میشود که از مجلس بیرون برود، اما صمصام با زرنگی ادامه میدهد: «آقای استاندار! تشریف داشته باشید. خاتمهی منبر است و میخواهم برای اعلاحضرت آریامهر دعا کنم.» با این حرف، استاندار مجبور میشود بماند. صمصام هم بلند میگوید: «خدایا! دهسال از عمر جناب مستطاب آقای استاندار کم کن و به عمر شاهنشاه آریامهر بیفزا!» در آن زمان، بیان چنین سخنانی از زبان یک فرد معمولی یا یک منبری دیگر، عواقب بسیار سختی را بهدنبال داشت. اما در بیشتر مواقع، زبان تیز و حاضرجوابی و رندی صمصام در کنار دیوانهنمایی مانع از برخورد دستگاههای امنیتی و نظامی رژیم با او میشد. و اگر چنین موقعیتی هم پیش میآمد، صمصام با زیرکی از آن میگریخت. بهعنوان مثال مشهور است که پس از واقعهی 15 خرداد 42 و فضای رعب و وحشتی که در جامعه ایجاد شده بود، روزی صمصام طبق روال معمول خود وارد یکی از مجالس روضهی بزرگ شهر شد و روی منبر رفت و گفت: «من صد دفعه به این سید [امامخمینی] گفتم پا روی دُمِ سگ نگذار! ولی قبول نکرد که نکرد. و گرفتار شد.» این را میگوید و بلافاصله از منبر پایین میآید. مأموران ساواک میروند سراغش و میخواهند بازداشتش کنند، ولی او میگوید من تنها با اسبم میآیم. آنها هم که میبینند حریف او نمیشوند، میپذیرند و صمصام سوار بر اسبش به ادارهی ساواک مراجعه میکند. در اتاق بازجویی، بازجو از او میپرسد «چرا به اعلاحضرت توهین کردی؟» صمصام باانکار میپرسد «چه توهینی؟» بازجو میگوید «همین که گفتی به خمینی گفتهام پا روی دم سگ نگذارد.» صمصام پوزخندی میزند و میگوید «استغفرالله! مگر اعلاحضرت سگ است که شما چنین برداشتی کردهاید؟» بازجو که چنین میبیند دستور میدهد صد ضربه شلاق به صمصام بزنند. صمصام ولی خود را از تکوتا نمیاندازد و میگوید «بله. بزنید. من مستحق این ضربهها هستم. چون عالمِ بیعمل بودهام. به دیگران امر و نهی میکردم، بدون آنکه خودم به حرف خودم عمل کنم.» میپرسند «چهطور؟» میگوید «همین که به سید گفتم پا روی دم سگ نگذارد، ولی خودم گذاشتم!» باز نقل میکنند که یکسال در محرم، صمصام روی منبر مقتل سوزناکی برای مردم میخواند و در آخر میگوید: «ای جماعت! متأسفانه امسال کسی برای امامحسین تعزیه برگزار نمیکند. بهجایش میخواستند تعزیهی آدم و حوا اجرا کنند. پیداکردن حوا که کاری نداشت؛ اما هرچه گشتند، آدم پیدا نشد. هی گشتند و گشتند و گشتند. به کاخ نیاوران رفتند، آدم پیدا نکردند! به کاخ سعدآباد رفتند، آدم پیدا نکردند! به دفتر نخستوزیری رفتند، آدم پیدا نشد که نشد! هرجا رفتند، اثری از آدم نبود! خلاصه به سراغ من آمدند، ولی من هم وقت نداشتم!» * ويژگي مشترك ديگر فرازنگان ديوانهنما، همین بذلهگويي، حاضرجوابی و زبان طنزشان است. اين ويژگي هم باز به اقتضاي فضاي بستهي جامعه مربوط است. زبانِ طنز، در شرايطي كه آزادي بيان محدود است، كاربرد بيشتري مييابد. طنز و اقسام آن براي گوينده امكاني فراهم ميآورد كه يك سخن را هم بگويد و هم نگويد. طنز، با لطايف الحيل، زمختي و سختيِ انتقاد را ميگيرد و منعطفاش ميسازد. جوري كه تحملاش براي شنوندهي صاحب قدرت راحتتر شود يا لااقل كمتر خشماش را برانگيزاند. از سوي ديگر بهموازات صاحبان قدرت و مكنت، ديگر مخاطبِ فرزانگان ديوانهنما مردم اند؛ و مردم زبان طنز را بهتر ميفهمند و ميپسندند. حاضرجوابیها و مطايبههاي صمصام هنوز هم در خاطرهها باقي است. چهرهاي كه مردم شهر از او در ياد دارند، پيرمردِ بشاش و اهل كنايهاي است كه حتي موقعيتهاي كاملاً جدي و سخت را ميتواند با يك ظريفه تلطيف كرده و جديترين حرفها را به طنزترين زبانها بيان كند. آنهم در شهري چون اصفهان كه زبان طنز و كنايه، در محاورات روزمرهي خرد و كلانِ مردمش جاري و ساري است. پای ثابت طنزهاي صمصام، اسب سفيدش است كه هميشه و هرجا همراهاش بوده و در موقعيتهاي بسيار، خود دستمايهاي براي طنزپردازيهاي او بوده است. طنزهاي صمصام، به اقتضاي موقعيت، گاه گزنده بوده و گاه التيامبخش. اما درهرحال پشت زبان طنزش، درصدد رساندن حرفي و پيامي بوده است. نقل میکنند که روزی صمصام سوار بر اسبش در حال عبور از خیابان چهارباغ بوده است و وارد منطقهی ورود ممنوع میشود. سرباز شهربانی که ایشان را میشناخته جلو میرود و با قاطعیت خطاب به او میگوید که نباید وارد آن منطقه شود. صمصام هم همانطور که به راهش ادامه میداده، دم اسبش را بالا میزند و میگوید «اگر خیلی نارحتی، پلاک اسبم را بردار و به مافوقت گزارش کن!» * سومين ويژگي مشترك فرزانگان ديوانهنما مردمداری ایشان است. فرزانگان ديوانهنما، بهمعناي دقيق كلمه مردمی اند. صبح و شبشان در كوچه و بازار ميگذرد. با اقشار مختلف مردم همسفره اند. با كوچك و بزرگ و غني و فقير نشست و برخاست ميكنند و در غمها و غصهها و خندهها و شاديهاشان شريك اند. خصوصاً با فرودستان بيشتر ميجوشند. درعين فرزانگي، ديوانهنمايي مانع از آن ميشود كه مردم آنان را برتر از خود بپندارند. بسا كه بهعكس بسياري از مردم، خصوصاً جوانترها، ايشان را ديوانگان فرزانهنما ميشمرند تا فرزانگان ديوانهنما. و همين براي ايشان فرصت مغتنمي است كه بيشتر و بيشتر با اجتماع و دردها و رنجها و كاستيهاي زندگي مردم آشنا و نزديك شوند و بتوانند به كنجها و گوشههايي از زندگي مردم سرك بكشند كه هيچ عالم و حاكمي راه به آنجا ندارد. همين است كه در حد وسع خود ميكوشند به درد مردم برسند و گرهي از كارشان بگشايند. اين ويژگي هم در صمصام بهشكل برجستهاي وجود دارد. ازجمله خصايصي كه صمصام را در ياد مردم اصفهان ماندگار كرده، اشتغال او به كارهاي خير و دستگيري از مستمندان است. صمصام اين كار را به شيوهي خاص خود و در قالب همان طنازيها و تظاهرها انجام ميداده است. مانند آنکه هرکجا منبر میرفته، گاه در حین مجلس و همان روی منبر، از صاحب مجلس میخواسته که پولی بابت منبر در خورجینش بگذارد! حكايتهاي بسياري از اقدامات خيريهي صمصام نقل ميكنند. اينكه او چهگونه با همان بذلهگويي و نكتهسنجي و گاه مچگيريهاي خاص خود، از فلان مسئول مملكتي يا فرد متمول يا تاجر سرشناس پولي ستانده و آن را مخفيانه خرج يتيمها و فقراي شهر كرده است. نه فقط متمولين، بلكه بسياري از آنها كه دستشان به دهانشان ميرسيده و ميدانستهاند كه صمصام اين پولها را خرج چه ميكند، هر وقت سر راهشان قرار ميگرفته، پولي نذر او ميكردند تا از طرف ايشان خرجِ امور خير كند. یکی از اهالی اصفهان نقل میکند که روزی به منزل صمصام رفته بودم. دیدم ایشان مشغول شکستن مقداری بادام است. حین صحبت، شکستن بادامها تمام شد و او هر بادام را برمیداشت، نوکش را میکند و به دهان میگذاشت و مابقی را درون کیسهای میریخت. کنجکاو شدم که دلیل این کار چیست؟ پرسیدم. گفت این بادامها قرار است به تعدادی بچهی صغیر برسد. با خودم گفتم در زمان بیکاری، آنها را مغز کنم. بعد فکر کردم نکند یکی از این بادامها تلخ باشد و کام بچه یتیمی را تلخ کند. این است که آنها را میچشم تا مبادا تلخ باشند.» * ويژگي ديگر برخي فرزانگان ديوانهنما، صاحبكرامتبودنشان است. اينكه مردم ايشان را داراي قدرت برتر ميدانستند كه ميتوانند به اذن خدا دست به اقداماتي فراتر از قدرت طبيعي انسانهاي معمولي بزنند. كساني كه نفسشان حق است، دستشان شفاست، و دعاشان مستجاب. فرزانگان ديوانهنما، موقعيتي متناقض در ديدهي مردم دارند؛ يك زمان بهجهت ديوانهنمايي و حرفها و رفتارهاي غريبشان سوژهي خنده و سرگرمي مردم اند، يك زمان معلم تذكردهندهاي كه بهگاه لزوم از تنبيه هم ابا نميكند، و يك زمان هم حلال مشكل و گشايندهي گرهي كه در زندگيشان افتاده. اين موقعيت متناقضي است كه آنان خود براي خود گزيدهاند. حكايات بسياري از كرامات صمصام در افواه مردم نقل ميشود. كراماتي كه خصوصاً با عنايت به انتسابش به خاندان سادات، ارج و قرب بالايي در نظر مردم داشتند. هنوز هم كم نيستند كساني كه براي رفع حاجتشان نذرِ صمصام ميكنند. ازجمله نقل شده است كه یک روز صمصام به مغازهی نجاری یکی از دوستانش به نام مشهدی عباس میرود و از او سهم فقرا را طلب میکند. او هم مقداری پول از شاگردش قرض میکند و به وی میدهد. صمصام از مشهدی عباس میخواهد فردای آن روز به خانهاش برود. او نیز میرود. صمصام یک خورجین پر از بستههای تقسیمشدهی گوشت قربانی را پشت اسبش میگذارد و به مشهدی عباس میگوید همراه اسب برود و دمِ هر خانهای که اسب ایستاد، یک بسته از گوشتها را به صاحب آن خانه تحویل دهد. مشهدی عباس، متعجب و حیران، به دنبال اسب راه میافتد. اسب به مناطق فقیرنشین شهر میرود و در فواصل متفاوت، مقابل خانههایی میایستد. مشهدی عباس طبق مأموریتی که صمصام برعهدهاش گذاشته بوده، بستههای گوشت را تحویل صاحبان خانهها میدهد و پس از اتمام بستهها، به منزل صمصام برمیگردد. همین که مقابل در خانه میرسند، صمصام از داخل خانه با صدای بلند میگوید «عباسآقا! سهم خودت را هم از خورجین بردار و برو!» مشهدی عباس پاسخ میدهد «آقا! همهی گوشتها را تقسیم کردیم. دیگر چیزی نمانده». صمصام باز میگوید «به شما میگویم سهمت داخل خورجین است. آن را بردار!» مشهدی عباس با تعجب دست داخل خورجین میکند و میبیند یک بسته گوشت در آن است. آن را برمیدارد و به خانهاش میرود. * فرزانگان ديوانهنما، از زمرهي مردميترين و محبوبترين شخصيتهايياند كه كمابيش در هر شهر و ديار نشاني ازيشان ميتوان جست. شخصيتهايي كه شايد در اسناد رسمي چندان نامشان نباشد، اما در لوح ذهن مردم عادي نام و يادشان نقشي ماناست. در زمان حيات، مونس و همراه هميشهگي مردم اند و پس از مرگ هم خاطرهشان تا سالها و قرنها در ذهن آنان باقي ميماند و سينه به سينه به آيندگان منتقل ميشود. این حکم در مورد صمصام هم بهخوبی صادق است. بسياري از مردمِ اصفهان، هنوز كه هنوز است در گپ و گفتهاي دوستانهشان، خاطرات او را براي هم بازگو ميكنند. با يادآوري شوخيهايش ميخندند؛ هر شبِ جمعه، اگر كاري برايشان پيش نيايد، ميروند «تخت فولاد»، تکیهی بروجردی، سرِ قبرش و با تكهسنگي چند ضربه به قبرش ميزنند و زير لب فاتحهاي ميخوانند؛ و براي رفع حاجاتشان نذر او ميكنند؛ حلوا، كاچي، شلهزرد، كيك يزدي، خرما، گز، نُقل، شكلات، هرچه. صمصام، با اينكه بيش از سه دهه از مرگش ميگذرد، براي خيلي از مردم شهر هنوز زنده است. هنوز با اسبش از كوچهها و گذرها رد ميشود و با عابران و كسبه خوشوبش ميكند. هنوز به خانهي بچهيتيمها و فقيرها سرك ميكشد. و هنوز از نفسِ حقاش كار ميآيد.
نویسنده: عقیقی بخشایشی از ولادت تا هجرت در یکی از روزهای اردیبهشت سال 1267 ق که بهار با ماه رمضان توأمان گشته بود و غنچههای یاد در آن میشکفتند، در خوانسار شهری که جای جایش چشمهای سر به بیرون آورده و چون نگینی سبز و بلند با دست هایی گشوده سخاوت را به تمام معنا به رخ میکشد، در خانه سید اسدالله، عالم بزرگ شهر، نو رسیدهای پای در حیات نهاد که نام او را محمدتقی گزاردند. سید محمدتقی جوانهای بود روییده بر شاخه سار تباری که در عرصه علم و زندگی درخت تناوری را شکل داده بودند و این طلیعه نیکویی برای او بشمار میآمد. سلسله نسب او چنین بود: سید محمدتقی خوانساری فرزند علامه سید اسدالله و او فرزند دانشمند محقق سید حسین و او فرزند عالم بزرگوار سید ابوالقاسم، فرزند دانشمند گرانمایه علامه سید حسین و او فرزند عالم فرزانه حاج میرزا ابوالقاسم... و در پایان سلسله نیز سرچشمه دانش و عصمت امام موسی بن جعفر علیه السلام قرار داشت. ایام مکتب آمد، سید محمدتقی در تیزهوشی گوی سبقت از همگنان ربود. او در این سنین کم هم جذبههای معنوی را در خود احساس میکرد. او که در مکتب خط را به خوبی آموخت و قرآنی را به خط نوشت و آن را وقف مسجد کرد. حوزه خوانسار که در آن زمان به برکت پدران سید محمدتقی و دیگر فرزانههای علمیاش رونقی داشت، دومین جایی بود که سید محمدتقی در دامنش استواری یافت و قامت راست کرد. سرعت فراگیری سید محمدتقی چنان بود که به هفده سالگی نرسیده، ادبیات عرب و دیگر پایههای مقدماتی علوم اسلامی را فراگرفت. او در همین مدت قسمت هایی هم از فقه و اصول دوره سطح را خواند.(1) پای درس بزرگان خوانساری جوان پس از مشورت هایی که با پدر کرد برای تکمیل اندوختهها رهسپار حوزه دیرپای نجف شد. هجرت به نجف بر شتاب حرکت او افزود. او در نجف پس از تکمیل درس های ناتمام، در درس محققان بزرگ این رشتهها حاضر شد تا جوانههای اجتهاد که از توانایی در تحقیق ریشه میگیرد در او برویند. خوانساری جوان چهار سال در درس فقیه و محقق بزرگ اصولی آیت الله آخوند خراسانی شرکت کرد. در کنار این آدرس به درس فقیه برجسته آیت الله سید محمدکاظم طباطبایی یزدی هم حاضر گشت. بعد از ارتحال این دو او از درس های اصول آیت الله نائینی، آیت الله آقا ضیاء عراقی و از درس فقه آیت الله در گرفتن اجتهادنامه خود از اساتیدش کوششی نکرد. امام آقا ضیاء عراقی - که بارها مقام این شاگردش را ارج نهاده و گفته بود «و حفظ مقام و نگهداری شئونات آقای خوانساری را مانند علمای متأخر بر خود فرض میدانم» هنگامی که از بعدها به ایران بازگشته بود، اجتهادنامه وی را از نجف برایش فرستاد. افزون بر این آقای خوانساری از این استاد خود اجاره روایی نیز یافته بود.(2) مرجعیت آیت الله خوانساری بعد از رهایی از اسارت چهار ساله در دست انگلیسیها به زادگاهش خوانسار بازگشت. پس از آن، آوازه حوزه نوبنیاد سلطان آباد اراک، در او شیفتگی نخستین را زنده ساخت و از همین رو در حوزه سلطان آباد به احترام آیت الله حائری در درسشان شرکت جست و خود نیز جداگانه به تدریس فقه، اصول و حکمت پرداخت. دیری نگذشت که او توجه آیت الله حائری را به خود برانگیخت. آقای خوانساری در سلک یاران نزدیک و مشاوران برجسته (هیأت استفتایی) آیت الله حائری قرار گرفت. وی در پی این نزدیکی ها نقش برجستهای در شکلگیری حوزه علمیه قم ایفا کرد و مشوقی در هجرت آیت الله حائری به قم بود. در سال 1315 ش حوزه قم در ماتم از دست دادن بنیانگذارش به سوگ نشست. در آن موقعیت خطیر آیت الله صدر و آیت الله حجت و همچنین آیت الله خوانساری که سه تن از شاگردان و یاران برجسته آیت الله حائری بودند، برای تصدی مسئولیت حوزه و عهده داری رهبری دینی مردم مورد توجه قرار گرفتند. در این میان آیت الله خوانساری با شایستگیهای فراوان اخلاقی و علمی که داشت پیشگام نگشت، اما شیخ محمد صدوقی و شیخ مجتبی عراقی و تنی چند از دوستانشان در پاگیری مرجعیت ایشان تلاش ورزیدند. درس خارج برای ایشان تدارک گردید و قرار شد ادامه درس استادش حائری را بگوید. رفته رفته این شخصیت برجسته مورد اقبال جامعه ایرانی قرار گرفت و با طرح جواز رجوع در مسائل احتیاطی به ایشان از طرف آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی دامنه مرجعیت او گسترش یافت. اما با این همه او آیت الله صدر و آیت الله حجت برای حاکم نمودن وحدت رهبری دینی مردم و زدودن شائبههای تفرقه، آیت الله بروجردی را به قم خواندند و با اصرار زیاد او را بر این مسند نشاندند. سال های طولانی تدریس آیت الله خوانساری که از حوزه نجف آغاز گشت، جمع زیادی از آموختگان فضل او را همراه داشت. در سال های آخر تدریس هم درس خارج او چنان با عمق و دقت طرح میشد که تنها شایستگانی چند یارای حضور در آن را یافتند. آثار علمی ایشان غیر از آن رسالههای فتوایی که نظریات فقهی ایشان را در برداشت، تقریرات درس های خارجی بود که شاگردانش جمع آوری کرده بودند. از آن جمله درس طهارت ایشان بود که به همت شاگرد برجستهاش آیت الله محمدعلی اراکی و درس صلوه که از سوی شاگرد فرزانه دیگرشان آقا مجتبی عراقی نگارش یافت. نماز باران یکی از حوادث مهم که از آثار شهودی آقای خوانساری از نگاه دینی، نماز بارانی است که او آن را اقامه نمود تا تجلی دعا و نماز را در زندگی به گونهای ملموس آشکار کند. در شهریور 1320 که متفقین در ایران به طور انبوه حضور یافتند. در آن موقع موجی از قحطی و نابسامانی در کشور به راه افتاد. قسمتی از سپاه متفقین در منطقه خاکفرج قم استقرار یافت و بعد از مدتی کنترل شهر در دست آنان قرار گرفت. اشغال هنوز ادامه داشت که زمین های مساعد و وسیع شهر قم - که به صورت دیم کشت میشد - با گذشت دو ماه بهاری از سال 1323 هنوز تشنه بودند. با بروز این خشکسالی موقعیت غذایی مردم بحرانی شد. اهالی قم، چاره در خواندن نماز باران دیدند. آنان به جستجوی امامی برآمدند تا آن ها را به ساحل اجابت رساند و با خلوص و صفایش خواستن را معنی بخشد. مردم راهی خانههای آقایان صدر، حجت و خوانساری شدند. آقایان صدر و حجت در پاسخ مردم گفتند اگر شما وظیفههای شرعی خود را بجا آورید، آسمان و زمین دست هایشان بر شما گشوده خواهد بود. اما آقای خوانساری نتوانست جواب نه بگوید و مردم هم گمان بردند او موافق با خواندن نماز باران است. به همین علت اطلاعیههایی در سطح شهر نصب گردید که آقای خوانساری در روز جمعه نماز استسقا خواهد خواند. گروهی ایشان را از پایان بدکار بیم دادند اما او گفت حالا که چنین شده، خواندن این نماز بر من تکلیفی است و هر چه صلاح باشد همان واقع خواهد شد. با نزدیک شدن لحظه موعود بهائیان شهر، متفقین را به انگیزههای این حرکت بدبین نمودند تا جایی که این نیروها در پوششی دفاعی رفتند. در روز موعود، جمعیت از گوشه و کنار شهر روانه شدند تا به صحرای خاکفرج که در نیم کیلومتری شهر قرار داشت و مصلای آن محسوب میشد بروند. آیت الله خوانساری هم با طمأنینه و آرامش مخصوص و در حالی که پاها را برهنه کرده و تحت الحنک انداخته بود با عدهای از همراهان به سمت آن نقطه حرکت نمودند. جمعیت افزون بر بیست هزار نفر بود و 3/2 ساکنان شهر را دربرمیگرفت. با عبور آرام مردم از کنار پادگان، شائبههای تردید زدوده شد و توطئه بهائیان بیاثر ماند. آن روز نماز خوانده شد اما اثری از اجابت دیده نشد. آیت الله خوانساری که بارها عطوفت و مهربانی پایان ناپذیر خدا را با همه وجود خود درک کرده بود، به خوبی میدانست که خواستن را با اصرار معنا بخشد. چه آن که اگر خواهش باشد اجابت حتمی است. او بعد از پایان درس و بحث از شاگردانش خواست که تا همپای او باز به کوی خواهش روند و نماز بارانی دیگر بخوانند. این بار نماز در باغ های پشت قبرستان نو بپا گشت. غروب یکشنبه فرارسید و آسمان بیتکه ابری سرخ گونگی خورشید را به نظاره نشست. گزارش هواشناسان غربی که در پادگان خاکفرج بودند گویای این بود که بارشی روی نخواهد داد. دین ناباوران زبان تمسخر گشودند. استاد رسولی در خاطره خود میگوید: «آن روز گذشت و ما مطابق معمول به نماز جماعت آیت الله خوانساری در مدرسه فیضیه رفتیم. اکنون یادم نیست که به چه مناسبتی شب ها در مدرسه فیضیه بعد از نماز جلسه روضه خوانی و سخنرانی بود. مرحوم حاج محمدتقی اشراقی به منبر رفت و هنوز اوایل سخنرانی ایشان بود که باران شروع شد... آن شب باران مفصلی آمد». این باران چنان گسترده و بیامان بود که تا آن وقت چنین بارشی را کسی سراغ نداشت. بیسیمهای پادگان خاکفرج بکار افتاد و خبر این حادثه شگفت به جهان مخابره شد و در مدتی کوتاه پس از تأیید آن از طرف مقامهای رسمی لندن و آمریکا، از طریق رادیو انعکاس جهانی یافت.(3) حج نمونه تا شهریور 1328 ش هفت سال میگذشت که ایران از حج محروم بود. در آن سال حضور روحانیان که تشنهتر از همه مینمودند در این حج، حضوری پرجلوه بود. حضوری آن چنان که حج آن سال را حجة العلماء نامیدند. روحانیان بزرگی چون آیت الله میرزا محمد فیض و تنی چند از علمای برجسته در این حرکت به چشم میخوردند. آیت الله خوانساری هم به دعوت یکی از بازاریان تهران به این کاروان پیوست. در همان روزهای نخست ورود ایشان به مکه او وحدت آفرین گشت و با اعلام ثبوت رؤیت ماه از طرف ایشان اختلاف رخت بربست و وقتی هم که جمعی از شیعیان از او تقاضای برپایی جماعت نمودند، او بیاعتنا به درخواست ایشان، به نماز جماعت برادران اهل سنت رفت. چه آن که این حج برای همبستگی بود و دلبستگی و دمیدن روح برادری، تا در سایه وحدتی ظاهری روح ها به وحدت رسند. در مدینه محل اقامت آیت الله خوانساری جای آمد و شد هیأتها و کاروان های مذاهب مختلف بود. از جمله آن ها هیأت علمای مصر به سرپرستی شیخ حسن البناء، مرشد عام جمعیت اخوان المسلمین بود. گفتگوهای دوستانهای آغاز گشت و تلاش آیت الله خوانساری در نزدیکی و ایجاد تفاهم هر چه بیشتر بود. در پاسخ به این خبر اخوان وحدت، خطبای مصری هم با او، همصدا گردیدند.(4) فتواهای شورآفرین آیت الله خوانساری همگام با آیت الله حاج آقا حسین قمی، پیشگام مبارزه علیه کشف حجاب، در این مبارزه شرکت نمود. او در آن جو پراختناق در فتوای روشنگرانه بر ضروری بودن حجاب پای فشرد.(5) با شروع شکل گیری توطئه اشغال فلسطین، آیت الله خوانساری با فریاد آیت الله کاشانی همنوا بود. او در فتوایی فداکاری و کمک مسلمانان را در قضیه فلسطین و جنگ صهیونیسم واجب شمرد. سرانجام فریادها کارساز شد و هزاران فدایی اسلام آماده عزیمت به فلسطین گردیدند اما با سنگ اندازیهای دولت وقت این اعزام چشمگیر انجام نپذیرفت.(6) همگامی آیت الله خوانساری با آیت الله کاشانی مرزهای فراتری پیموده است. او با فتوایی سرنوشت ساز ملی شدن نفت را اعلام کرد و قطع دست غارتگران را از این سرمایه خدادادی خواهان گردید. در هنگام برگزاری انتخابات مجلس هفدهم که پس از پیروزی نهضت ملی انجام گرفت، ایشان بار دیگر به یاری رهبری نهضت آیت الله کاشانی شتافت و در فتوایی مهم شرکت در انتخابات را ادای وظیفه شرعی دانست و سستی در این راه را عملی مسئولیت آفرین در پیشگاه خدا قلمداد نمود. انتشار این فتوا، تأثیر بسزایی در انتخابات مزبور گذاشت. و در تهران تأثیر آن شگفت آورتر بود.(7) وفات سال 1331 ش. علما و مردم شهر همدان که از حال نامساعد آیت الله خوانساری باخبر بودند، از او خواستند تابستان را در هوای ییلاقی همدان سپری کند. با قبول این درخواست، آیت الله خوانساری با همراهانش آیت الله اراکی، آیت الله آخوند ملا علی همدانی، آیت الله خمینی و فرزند بزرگشان سید محمدباقر، مؤلف محترم آقای مجتبی عراقی راهی آن جا گردید. آیت الله خوانساری در استقبالی پرشور وارد شهر شد. در پی اغتنام از انفاس قدسی او مردم شهر از وی تقاضای اقامه نماز جماعت در مسجد جامع کردند. در یکی از آن روزها که او برای برپایی نماز به مسجد میرفت، در بین راه دچار حمله قلبی گشت و سرانجام نزدیکی های ظهر هفتم ذی الحجه 1371 ق. به احرام جانان درآمد و لبیک گویان بسرای او شتافت که حج چهرهای از زندگی هر روز است. و چنین شد که رؤیای آیت الله بروجردی نیز تعبیر گشت. او در رؤیایی در همان شب های قبل از وفات آن فقیه نامدار دیده بود که سید مرتضی رحلت کرده و او را به شهر قم میآورند. قبر او اینک در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه علیهم السلام هم آغوش استادش آیت الله حائری قرار دارد.(8) پی نوشت (1). مجله مجموعه حکمت، سال اول، ش 12، ص 12-17؛ آثار الحجه، محمد شریف رازی، ج 1، ص 143. (2). همان؛ نقباءالبشر، آقا بزرگ تهرانی، ج 1، ص 246؛ مجله نور علم، شماره اول، دوره دوم، ص 98؛ علماء معاصرین، واعظ خیابانی تبریزی، ص 211؛ تاریخ قم، ص 252. (3). مجله حوزه، ش 12، ص 28 و ش 36، ص 37؛ علماء معاصرین، ص 312؛ مجله مجموعه حکمت، ص 22، 29-35؛ مجله کیهان فرهنگی، سال سوم، ش 12، ص 7. (4). مجموعه حکمت، ص 43-46؛ آثار الحجه، ج 1، ص 153 و 154. (5). آثار الحجه، ج 1، ص 155. (6). مجله مجموعه حکمت، ص 9. (7). همان، ص 35-37؛ روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن صنعت نفت، ص 88-90؛ مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، ش 5. (8). مجله مجموعه حکمت، ص 49-51؛ مجله حوزه، ش 12، ص 43؛ مجموعهای از مکتوبات، سخنرانی ها و پیام های آیت الله کاشانی، ج 3، ص 56، گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 1، ص 326. منبع: تلخیص از کتاب فقهای نامدار شیعه، صفحه 41
آیت الله شیخ اسماعیل فرزند محمد حسن معزّی (معزالدین) در سال ۱۲۸۸ هجری قمری {۱} در خانواده ای مذهبی و دوستدار دانش و فرهنگ در شهر اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش محمدحسن از خاندان و نیاکانی اصیل و محترم و از معلومات مذهبی نیز برخوردار بود و به کار بازرگانی اشتغال داشت و همواره از علما و دانشمندان به نیکی و بزرگی یاد می نمود و از آنان تجلیل می کرد. از این رو برای تربیت و پرورش اسماعیل در طی مراحل علمی و سیر و سلوک روحانی علاقه نشان می داد و همت می گماشت. عشق به عبادت از کودکی به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی از سر خواجگی کون و مکان برخیزم اسماعیل از همان کودکی به نماز , مسجد , درس و فراگیری و آموزش علاقه مند بود. از سن هفت سالگی به همراه مادر بزرگش که بانویی عابده و متهجده بود, اغلب شب ها برای اقامه ی نماز شب به مسجد جامع اصفهان می رفت و از خردسالی شروع به خواندن نماز شب کرد و تا پایان عمر پربرکت خویش نماز شب را ترک نکرد. طُفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری شوق به فراگیری علم و معرفت اسماعیل با اشتیاق فراوان به تحصیل علم و معرفت پرداخت و نزد استادان برجسته, علوم ادبیات عرب و منطق و کلام و فقه و اصول را فرا گرفت. او از هوش و استعداد و حافظه ی نیرومند و قدرت تجزیه و تحلیل برخوردار بود؛ به گونه ای که روزانه چندین درس فرا می گرفت و کتاب ها و موضوعات علمی گوناگونی نیز تدریس می کرد که برخی از آن ها دروسی بود که تازه فرا گرفته بود و با تسلط و اشراف بر آن ها و با شیوایی برای شاگردانش بیان می کرد . در حوزه علمیه اصفهان شیخ اسماعیل معزی (معزالدین) علوم مقدماتی و ادبیات عرب را نزد ملا عبد الرزاق جزی اصفهانی {۲} و میرزا احمد اصفهانی می گذراند و علوم بلاغی را از ملا محمد کاشانی (کاشی) و فقه و اصول و دروس سطح را نزد حاج میرزا بدیع درب امامی , سید محمد شوشتری و آقا سید محمد مهدی درچه ای فرا می گیرد. پس از گذراندن دوره مقدمات و سطح و عالی به درس خارج فقه و اصول آیت الله شیخ مرتضی ریزی و آیت الله حاج سید محمد باقر درچه ای راه یافت و خود صاحب نظر می گردد. {۳} ادامه تحصیل در حوزه مقدس نجف اشرف در آن زمان حوزه علمیه نجف اشرف سرآمد حوزه های درسی و از رونق ویژه ای برخورداد بود. از این روی شیخ اسماعیل برای کسب علم و معرفت بیشتر راهی نجف اشرف می شود تا در جوار بارگاه علوی از محافل علمی و درسی و معرفتی آن سامان بهره گیرد و توشه علمی و اخلاقی و عرفانی اندوزد. شیخ اسماعیل معزالدین(معزی) در تاریخ بیست و سوم رجب سال ۱۳۲۱ هجری قمری در نجف اشرف به درس آیت الله العظمی آخوند سید محمد کاظم خراسانی که بسیاری از مجتهدان در درسش حاضر می شدند راه می یابد و به تلمذ می پردازد و توشه های فراوانی از خوشه های درخت پربار علمی و عرفانی این عالم بزرگ برمی گیرد. به بستان رو که از بلبل رموز عشق گیری یاد به مجلس آی کز حافظ غزل گفتن بیاموزی استادان در حوزه علمیه نجف اشرف وی افزون بر آیت الله آخوند سید محمد کاظم خراسانی از دیگر استادان حوزه ی مقدس علوی بهره می برد. از جمله ی این بزرگان علم و معرفت که در تکوین شخصیت علمی و اخلاقی و معنوی شیخ اسماعیل معزالدین موثر بودند: آیات عظام: سید محمد کاظم طباطبایی یزدی (صاحب کتاب گرانسنگ عروة الوثقی)؛ شیخ الشریعه اصفهانی؛ شیخ محمد حسین قمشه ای اصفهانی؛ آقا شیخ هادی تهرانی {۴}. گر در سرت هوای وصال است حافظا باید که خاک درگه اهل هنر شوی آیت الله معزالدین (معزی) مدت دوازده سال در نجف اشرف از این استادان بزرگ و کم نظیر و دیگر علمای طراز اول, کسب کمالات عالیه و علوم متعالیه می نماید. و خود نیز ضمن تحصیل به تدریس و تزکیه ی نفس و ریاضات شرعیه می پردازد. مشایخ روایی از جمله کسانی که به آیت الله معزالدین اجازه روایت دادند می توان از آیت الله العظمی آخوند خراسانی (صاجب کتاب ارزشمند کفایة الاصول) و آیت الله آقا شیخ محمد حسین قمشه ای و آیت الله شیخ الشریعه اصفهانی نام برد. حالات معنوی و سلوک عرفانی و عبادی در مدت اقامت در نجف اشرف, سحرگاهان به حرم مطهر امیرالمومنین حضرت علی (ع) مشرف می شود و پس از برپایی نماز شب و نماز صبح و زیارت آن مضجع شریف و خواندن زیارت جامعه و زیارت عاشورا و اقامه ی یک شبانه روز نماز قضا برای مرحوم پدرش, روح و روان خویش را در ملکوت الهی به پرواز در می آورد و با اذکار و ادعیه خاص به حضرت ولی عصر (عج) اظهار ارادت می کند. طیران مرغ دیدی تو ز پایبند شهوت به درآی تا ببینی طیران آدمیت و این چنین است که به جایگاه عرفانی و معرفتی والا و به گفته ی خواص و افراد مورد وثوق به منزلت طی الارض نایل می شود. دریافت اجتهاد از آیت الله شیخ اسماعیل معزی برای خواص نقل شده که گفته بود: شبی در خواب دیدم که امام زمان علیه السلام ,تصدیق (گواهی) اجتهاد مرا با دست مبارکشان به من دادند.{۵} بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود این همه قول وغزل تعبیه در منقارش عشق به امام عصر(عج) و درک محضر آن حضرت ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی همچنین افراد مورد وثوق و سالکان خاص دریافته بودند که آیت الله معزالدین به خدمت حضرت ولی عصر (عج) رسیده است. گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم من چه گویم که غم از دل برود چون تو بیایی قناعت در ایام تحصیل و حمایت از طلاب کوشا آیت الله معزالدین در نجف اشرف نذر می کند که به غذایی اندک اگرچه چند دانه ی خرما قناعت نماید و تنها رفع گرسنگی کند و برخی ایام را به روزه و امساک بگذراند تا با این صرفه جویی, بخش زیادی از حقوق (شهریه) ماهیانه ی خویش را به طلبه های نیازمند و کوشا در درس و عبادت بپردازد. زیارت سید الشهداء افزون بر مداومت به قرائت زیارت عاشورا با آداب ویژه, در فرصت های مناسب نیز به شوق زیارت حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام از نجف با پای پیاده به کربلا مشرف می شود و از فیوضات قدسی سیدالشهداء بهره مند می گردد. ای که با زلف و رخ یار گدازی شب و روز فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری بازگشت به اصفهان و استقبال شورانگیز سرانجام پس از دوازده سال اقامت در نجف اشرف و کسب علم و معرفت و تدریس و تزکیه نفس در تاریخ ۲۱ (بیست و یکم) رجب ۱۳۳۳ به ایران و اصفهان باز می گردد و مورد استقبال علما و مردم اصفهان قرار می گیرد. فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ {۶} در آن زمان در هر محله ای در اصفهان چندین مجتهد بوده و چون حوزه علمی نجف اشرف سرآمد حوزه ها بود, علما و مردم از دانش آموختگان نجف اشرف , استقبال بیشتری می کردند. از این رو چندین روز به دیدن ایشان آمده و در جلسات دوستانه دید و بازدید هر یک از علما یک بحث علمی و فروعی از فقه و اصول و کلام و تفسیر مطرح می کنند و با پاسخ ها و توضیحات و تبیین و تفسیرهای عالمانه, لطیف و منطقی آیت الله معزالدین(معزی) مواجه می شوند و گستردگی دانش و اطلاعات دقیق و ظریف علمی و معرفتی ایشان را تحسین می نمایند. و او را فقیهی بزرگ و صاحب نظری سترگ می یابند که از گنجینه ای غنی و دانشی گسترده و معرفتی ژرف و بیانی شیوا برخوردار است. استقبال مردم و علما از ایشان مراجع زمان, علمای اصفهان و مردم فرهنگ پرور و عالم دوست اصفهان از آیت الله شیخ اسماعیل معزالدین می خواهند که برای اقامه ی نماز جماعت و پاسخگویی به مسایل شرعی و رسیدگی به محرومان در مساجد اصفهان حضور یابد و برای تربیت طلاب علوم دینی و دانش افزایی فاضلان و پژوهشگران در مدارس علمی و دینی اصفهان تدریس نماید. مساجد و حوزه های درسی آیت الله آقا شیخ اسماعیل معزی در مسجد کمر زرین و مسجد سلام به اقامه ی نماز جماعت می پردازد و در مدرسه علمیه نوریّه {۷} و مدرسه علمیه کاسه گران- حکیمیه- {۸} و مدرسه علمیه جدّه بزرگ تدریس می کند. اهتمام او در پرورش طلاب مثال زدنی است به گونه ای که افزون بر دلسوزی فراوان که نسبت به تربیت علمی,اخلاقی و معرفتی طلاب نشان می دهد, برای حل مشکلات آنان به ویژه مشکلات مالی و معیشتی و خانوادگی و اجتماعی طلاب از هیچ کوشش و اقدام و فداکاری دریغ نمی نماید. مدرسه علمیه نوریه شاهد زحمات و تلاش های بی دریغ وی می باشد به گونه ای که آیت الله معزی این نهاد آموزشی را از حالت رکود خارج کرده و احیا می سازد و اهل علم و طلاب را در آن اسکان می دهد و حوزه درسی آن را فعال نموده و چنان با تدبیر و ظرافت خاص عمل می کند تا این مرکز علمی را از شر غاصبان و بداندیشان (و همفکران رضاشاه) حفظ و مصون نماید. {۹} این مرکز آموزشی به همت آیت الله معزالدین چنان رونق می یابد که خاستگاه پرورش و رشد و شکوفایی طلاب و فاضلان و عالمان می گردد. {۱۰} پرورش استعدادها آیت الله معزی(معزالدین) جوانان با استعداد و مومن و متعهد را برای تحصیل علوم اسلامی و معارف قرآنی تشویق می کند. از این رو یکی از فرزندانش, واعظ شهیر و خطیب توانا: حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ ابوالفضل معزی (۱۳۰۴- ۱۳۷۹ هجری شمسی) با راهنمایی و تربیت وی به تحصیل علوم دینی (در اصفهان,قم و نجف) می پردازد و یاد و راه پدر بزرگوار خویش را پویا و زنده می دارد.{۱۱} بازوی مرجعیت و راهگشای دشواری ها آیت الله شیخ اسماعیل معزی (معزالدین) سال های متمادی بازوی توانمندی برای آیت الله آخوند ملا محمد حسین فشارکی است که به مرجع و فقیه عراقین شهرت دارد.{۱۲} بسیاری از مشکلات مردم برای راه گشایی و حل و فصل و مرافعات و دعاوی و پاسخ گویی به استفتائات و راهنمایی و مشاوره و ارشاد مردم از جانب آیت الله ملا محمد حسین فشارکی به آیت الله آقا شیخ اسماعیل معزی (معزالدین) ارجاع می شود. {۱۳} حفظ و احیای حوزه و مدارس دینی آیت الله معزالدین در دوران سخت حکومت پهلوی اول که بر حوزه های علمیه سایه (سنگین و تاریکی) افکنده بود, با تمام وجود به پرورش طلاب و اندیشمندان و پژوهشگران دینی در مدرسه علمیه خالصیه می پردازد. این نهاد آموزشی در عصر صفوی از مدارسی بود که عالم جلیل سید نعمت الله جزایری در آن تدریس داشته است. {۱۴} شیخ اسماعیل معزی (معزالدین) در بدترین و دشوارترین دوران تنگدستی و مشکلات مادی مردم و روزهای اشغال ایران به دست متفقین, از هرگونه فداکاری و جان فشانی و تلاش برای رفع مسایل و نیازهای جامعه به ویژه اهل علم دریغ نمی نماید. آیت الله ابراهیم امینی {۱۵} که در آن زمان از طلاب مدرسه نوریه و از شاگردان آیت الله معزالدین بوده است می گوید: (افزون بر تلاش های علمی و تربیتی) از جمله اقدام های آیت الله آقا شیخ اسماعیل معزی در آن موقعیت سخت (معیشتی) تهیه نان برای طلاب بود. (همچنین بارها) از میدان کهنه (سبزه میدان) اصفهان میوه (و خوراکی هایی) خریداری کرده و می آورد داخل مدرسه و به طلبه ها که گرد او جمع می شدند می داد و به آنان رسیدگی می کرد. در آن زمان شهریه قابل توجهی هم برای طلاب نبود و اهل علم در مضیقه (و تنگنای شدیدی) بودند. {۱۶} آیت الله ابراهیم امینی در زندگی نامه خود چنین می نویسد: به توصیه اساتید و دوستان براى ادامه تحصیل به اصفهان رفتم و در مدرسه نوریه ساکن شدم. سرپرست مدرسه آقاى حاج شیخ اسماعیل معزى (معروف به پشمى) مردى دانشمند، خوش اخلاق، دلسوز، زاهد و مخلص بود. براى تأمین هزینه طلاب کوشش مىکرد. با آن که زندگى در اصفهان دشوارىهاى بسیارى به همراه داشت با شور و شوق بسیار به درس و بحث پرداختم و توجه به خدا و انجام فرایض دینى و اخلاص در عمل، زندگى را بر من آسان مىکرد. آن دوران، بسیار خوش و زیبا بود و اکثر طلاب همین حال را داشتند. منطق زهد و عبادت و کوشش در تحصیل، بر مدارس علوم دینى حاکم بود. تشکیل جلسات بحث علمی ویژه فرهیختگان جلسات بحث در مدرسه خالصیه برگزار می شود و عده ای از علمای بزرگوار در این مدرسه، هفته ای دو جلسه مباحثه علمی برقرار می کنند: ۱- آیت الله حاج میرزا ابوالحسن بن حاج عبد الغفار تویسرکانی متوفای ۱۳۸۳ هجری قمری که از محترمین علمای اصفهان بوده است. ۲- آیت الله آقا شیخ محمد اسماعیل بن محمد حسن معزی {معزالدین} متوفای ۱۳۶۳ هجری قمری که از مجتهدین بزگوار بوده است. ۳- آیت الله حاج میرزا محمد باقر تویسرکانی متوفای ۱۳۷۴ هجری قمری که از مجتهدین بوده است. ۴- آیت الله آقا میرزا حسن بن ملا علی کاشانی متوفای ۱۳۷۷ هجری قمری(از علمای محقق). ۵- آیت الله آقا میرزا رضا فرزند حاج ملا طاهر شهرکی معروف به الهی متوفای ۱۳۷۴ هجری قمری. {۱۷} در محضر قرآن و در مکتب اهل بیت(ع) ایشان افزون بر کرسی تدریس در حوزه علمیه, در مسجد سلام به تبلیغ اسلام و تفسیر قرآن و تبیین فرهنگ و معارف نبوی (ص) و علوی می پردازد و دوستداران اهل بیت (ع) را با سیره و سخن آن بزرگواران آشنا می سازد و شهد گوارای دعا و نیایش را در کام تشنه کامان وادی حیرت می چکاند و قلوب آنان را با آیات الهی منور می کند؛ به گونه ای که جمعی از خواص عالمان دینی و طلاب و مؤمنان و شاگردان ممتازش گرد او آمده و به راهنمایی و پیشاهنگی آیت الله شیخ اسماعیل معزالدین که ملهم از قرآن و روایات است به مشارطه و مراقبه و محاسبة النفس روی می آورند و خویشتن خویش را در زمزم زلال قرآن و معارف اسلامی و اذکار و ادعیه و زیارات شستشو می دهند. بردم غم دل را به پیر خرابات گفتا که دوای غم تو هست مناجات با اشک بشستم همه ملک وجودم تا راه بیابد به دلم نور مناجات انس با مسجد و شب زنده داری ایشان, مدرسه را با برنامه ی خوبی اداره می کرد و به همه ی جوانب زندگی طلاب مدرسه, اعم از مادی و معنوی توجه داشت. آن بزرگوار, وجوهات و کمک های مالی را دقیقا بین طلاب تقسیم می کرد و برای خود, با این که عائله مند بود, به اندازه ی سهم یک طلبه اختصاص می داد. گاهی اتفاق می افتاد که از ما پول قرض می گرفت”.{۱۸} دقت نظر، هوش و دانش سرشار عالم بزرگ و محقق سترگ شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب نقباءالبشرفی القرن الرابع عشر از شیخ اسماعیل معزی (معزالدین) به نیکی یاد کرده و او را عالمی بزرگ و صاحب نظری ژرف اندیش معرفی می کند و چند عنوان از کتاب های ایشان را بر می شمارد.{۱۹} آقا شیخ اسماعیل معزالدین از هوش و حافظه ی نیرومندی برخوردار بود و افزون بر این که آیات و احادیث و ادعیه ی فراوانی در حافظه داشت, متن برخی از کتب درسی حوزه ها را نیز به خوبی حفظ کرده و به ویژه کتاب کفایة الاصول مرحوم آخوند خراسانی را از حفظ می خواند و آن را شرح و تبیین می کرد. در جلسه ای که برخی از عالمان و فاضلان اصفهان گرد هم می آیند و درباره ی یکی از مطالب مهم کفایه با یکدیگر بحث می کنند و متن کفایه را نیز برای شاهد بحث خود می خوانند، از آقا شیخ اسماعیل در این باره سئوال می کنند، ایشان می گوید: “عبارت را اشتباه خواندید و به درستی تبیین و شرح نکردید”. سپس به درستی آن را می خواند و به زیبایی و عالمانه تبیین می کند. و همه حاضران آن را تصدیق می نمایند. این در حالی بود که مدتی از ضعف بینایی ایشان می گذشت. اما حافظه ی نیرومند و احاطه ی بر متون حوزوی این توانایی را در این مرد الهی پدید آورده بود. در جلسه ای دیگر که درباره ی نظر آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانی بحث و گفت و گو و مناقشه بالا می گیرد. آقا شیخ اسماعیل معزالدین می گوید : شما به خوبی و درستی نظر آقا سیدابوالحسن را در نیافته اید . من چندین سال با ایشان مباحثه داشتم و نظر آقا سید این چنین است. {۲۰} تحقیق و تالیف آبت الله آقا شیخ اسماعیل معزی ضمن حفظ سنگر محراب و تدریس و وعظ و خطابه و احیا و شب زنداری و مداومت بر ادعیه و زیارات و مراقبات و ریاضات شرعیه و سیر و سلوک الهی و عرفانی و کسب فیوضات خاصه از زمزم جوشان معارف اهل بیت (ع) به امور پژوهشی و علمی و نگارش نیز همت می گمارد و آثاری در فقه و اصول و کلام و اعتقادات و اخلاق پدید می آورد : تالیفات آیت الله شیخ اسماعیل معزالدین(معزی) اصفهانی ۱- رساله در اجتهاد و تقلید {۲۱} ۲- رساله در حجیّت ظنّ (مشتمل بر سه بخش){۲۲} ۳- رساله در استصحاب {۲۳} ۴- رساله در قاعدة لاضرر و لاضرار {۲۴} ۵- رساله در تجزی در اجتهاد {۲۵} ۶- رساله در برائت {۲۶} ۷- رساله در انسداد {۲۷} ۸- رساله در تعادل و تراجیح {۲۸} ۹- رساله در خمس {۲۹} ۱۰- رساله در طهارت {۳۰} ۱۱- رساله در رهن {۳۱} ۱۲- رساله در قضاء و شهادت {۳۲} ۱۳- رساله در وقف {۳۳} ۱۴- اجزاء متفرقه در اصول {۳۴} ۱۵- شرح کفایة الاصول آخوند خراسانی {۳۵} ۱۶- تقریرات درس اصول آخوند خراسانی {۳۶} ۱۷- تقریرات مباحث فقهی آخوند خراسانی {۳۷} آیت الله سید محمد رضا خراسانی ۱۸- اصول الایمان (در کلام و اعتقادات) {۳۸} ۱۹- مجالس الموحدین {۳۹} ۲۰- قضایای غریبه و عجیبه {۴۰} اجازه روایتی آیت الله مرعشی نجفی از آیت الله شیخ اسماعیل معزالدین (معزی) از جمله کسانی که موفق به کسب اجازه روایتی از آیت الله معزالدین(معزی) می شود، آیت الله العظمی سید شهاب الدین حسینی مرعشی نجفی است.{۴۱} آیت الله مرعشی نجفی، آیت الله شیخ اسماعیل معزالدین (معزی) را که از مشایخ او به شمار می آید با عناوینی والا ستوده است. {۴۲} در کتاب المسلسلات فی الاجازات، تصویر متن اجازه روایتی آیت الله شیخ اسماعیل معزالدین به آیت الله مرعشی آمده است. {۴۳) رحلت پرده از روی بینداز به جان تو قسم غیر دیدار رخت ملتمسی نیست مرا مده از جنت و از حور و قصورم خبری جز رخ دوست نظر سوی کسی نیست مرا سرانجام این عالم عامل و فقیه زاهد و مدرس محقق (آیت الله معزالدین) در سن ۷۵ سالگی, در شب جمعه بیست و سوم ذی القعده سال ۱۳۶۳ هجری قمری به بارگاه ربوبی بار یافت و به جایگاه رضوان من الله اکبر و جنت لقاء نایل گشت و در تکیه کازرونی اصفهان{۴۴} به خاک سپرده شد. مژده وصل تو کو کر سر جان برخیزم طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
مولانا محمدباقر میرحسینی فِندِرسکی مشهور به میرفندرسکی (حدود ۱۰۱۹-۹۴۲ه.خ./۱۰۵۰-۹۷۰ه.ق./۱۶۴۰-۱۵۶۳م.)، حکیم و دانشمند دوره صفوی است. نیاکان او از سادات بزرگ استرآباد و از نوادگان موسی کاظم بودند [۱] و جد وی به نام «میرصدرالدین» در روستای فندرسک استرآباد صاحب زمین بود و پس از تاجگذاری شاه عباس یکم (۹۹۶ ه.ق.) به دربار او پیوست. پدرش میرزابیک نیز در دستگاه شاه عباس خدمت میکرده است و مورد احترام بوده است. ابوالقاسم مقدمات علوم را در استرآباد فراگرفت، ولی بعداً برای تحصیل به اصفهان رفت و نزد علامه چلبی بیک تبریزی که از شاگردان افضلالدین محمد ترکه اصفهانی بود به تحصیل فلسفه و علوم دیگر پرداخت. اما بعداً به خاطر اینکه محیط فکری و علمی آن روزگار با روحیه آزادیطلب و تقلیدناپذیر او سازگاری نداشت، مانند استادش چلبیبیک تبریزی و بسیاری دیگر از اهل علم و ادب و عرفان و هنر عازم هندوستان - که دارای محیطی آزاد و به دور از تعصب بود - شد. هندوستان در آن دوران به سبب روش و منش خاص اکبرشاه و سیاست « صلح کل» او، هم از لحاظ رونق اقتصادی و امنیت اجتماعی مردمان نقاط دیگر را به سوی خود می کشید و هم از لحاظ تنوع ادیان و آیینها و دوری از تعصبات مذهبی و فرقه ای برای مردمان آزاد اندیش جایگاهی امن و دلخواه بود. ظاهراً سفر اول میر به هند در ۱۰۱۵ ق و به همراهی اوحدی بلیانی (مولف تذکره عرفات العاشقین ) بوده است (اوحدی، ۱۲، ۱۵۱ )، به گفته اوحدی هنگامی که میر به هند رسید، به دستگاه میرزا جعفر آصف خان ( ه م ) که خود از شاعران و ادیبان ایرانی بود و به هند مهاجرت کرده و در آنجا به صدارت و وزارت رسیده بود، نزدیک شد. آصف خان با رعایت احوال او، وسایل بازگشت او را به ایران فراهم نمود، ولی دیری نگذشت که میر دوباره عازم سفر هند شد، نخست به گجرات و از آنجا به دکن رفت. اوحدی در هنگامی که مشغول نوشتن عرفات العاشقین بوده – یعنی در فاصله سالهای ۱۰۲۱ تا ۱۰۲۴ ق – می نویسد که میر مکرر به جانب هند سفر کرده و در این ازمنه نیز به هند آمده، باز به عراق مراجعت نموده و باز در هند است ( ص ۱۵۰ ). میرفندرسکی بعد از این تاریخ نیز تا اواخر عمر همواره به هند سفر می کرده و ظاهراً یک بار در ۱۰۳۷ ق و بار دیگر در ۱۰۴۶ ق به معرفی ابوالحسن اصفهانی، وزیر شاه جهان ملاقات کرده است (ریو، ۸۱۵/II ). میرفندرسکی در دربار ایران نیز مورد تکریم بود و به گفته نصرآبادی هنگامی که از هند به اصفهان بازگشت، شاه صفی به دیدنش رفت (همانجا). وفات او در ۱۰۵۰ ق در اصفهان روی داد (خاتون آبادی، ۵۱۴ ) و در همانجا در مقبره بابا رکن الدین، در محلی که امروز به تخت فولاد و تکیه میر معروف است، به خاک سپرده شد. مزار او در فضای باز قرار دارد و بر روی خاک او سنگ یکپارچه بزرگی نهاده اند که بر جانب غربی آن کتیبه ای به خط ثلث برجسته مورخ به سال ۱۰۵۰ ق نوشته شده است، ولی در پایان نسخه رساله صناعیه ( شم ۸۸۷ ) موجود در کتابخانه آستان قدس، تاریخ وفات میر ۱۰۴۹ قید شده و در مصراع آخر یک رباعی به صورت ماده تاریخ آمده است (نک: گلچین معانی، ۳۵، حاشیه). مقبره میر همیشه در اصفهان حرمت خاص داشته و زیارتگاه مردم بوده است. گفته اند که پس از مرگ وی طبق وصیتش کتابهای او به کتابخانه سلطنتی شاه صفی منتقل شد (قمی، ۳/۳۵، مدرس، ۴/۳۵۹ ). میرفندرسکی از معاصران میرداماد و شیخ بهایی بوده است و چندین تن از مدرسان حکمت معروف آن دوره، مانند ملاصادق اردستانی، محمدباقر سبزواری، آقاحسین خوانساری، میرزا رفیعای نائینی و شیخ رجبعلی تبریزی از شاگردان او بودهاند. حکایاتی درباره تیزهوشی، بلندمرتبگی، و بی پروایی او در پاسخ گفتن به خردهگیریهای حاکمان و شاهان نقل کردهاند، که نشاندهنده دقت نظر، نیروی ذهن، شجاعت اخلاقی، وارستگی و آزادمنشی اوست. بعضی از مولفان صدرالدین شیرازی، حکیم بزرگ عصر صفوی را نیز در شمار شاگردان او آورده اند (مدرس، ۳/۴۱۸، براون، ۴۳۵/IV)، ولی صدرالدین در هیچ یک از آثار خود از او نامی نمی برد، درصورتی که در مقدمه شرح بر اصول کافی از دو استاد دیگر خود، میرداماد و شیخ بهایی با تجلیل و تکریم فراوان یاد می کند (نک: آشتیانی، ۸۳ – ۸۴، ۸۷ – ۸۸ ). با این همه، به هیچ روی دور از احتمال نیست که افکار میر و تاثیراتی که وی از محیط فکری و فرهنگی هند پذیرفته و دریافت هایی که از تامل در مسائل فلسفی هندی حاصل کرده بود، به نوعی از طریق مباحثات و مذاکرات علمی به مجامع فرهنگی ایران راه یافته و انگیزه برخی تاملات و تفکرات شده باشد. به گفته نویسنده کتاب دبستان مذاهب، میر با شاگردان آذرکیوان ( ه م ) مصاحبت داشت و ترک آزار جاندار از صحبت شاگردان کیوان پیش گرفته بود و چون از او پرسیدند که « با استطاعت چرا به حج نمی روی؟ جواب داد: برای آن نمی روم که آنجا گوسپندی به دست خود باید کشت » ( ۱/۴۷ ).در این کتاب چند تن از آذر کیوانیان نیز از دوستان و نزدیکان میرفندرسکی شمرده شده اند ( ۱/۳۳۷ – ۳۳۸ ). ارتباط میرفندرسکی با شاگردان آذر کیوان در هند دور از احتمال نیست، ولی این که وی از افکار و آرای آذر کیوانی تاثیر پذیرفته باشد درست به نظر نمی رسد، زیرا اولاً در آثاری که از وی در دست است، هیچ گونه تاثیری از افکار آذر کیوانی و از اصطلاحات و واژگان خاص آن گروه دیده نمی شود، ثانیاً در هیچ یک از آثار و تالیفات دیگر این گروه اشاره ای به نام میرفندرسکی نیامده است. هرچند که از میر آثار فراوانی در دست نیست، لیکن عبارات و القابی که بر کتیبه سنگ مزار او دیده می شود، حکایت از آن دارد که وی در دوران حیات در نظر خواص و عوام حرمت و عزت خاص داشته است و نه تنها در حکمت و علوم رسمی بلکه در معارف الهی و سیر و سلوک عرفانی نیز او را دارای مقامی بس بلند می دانسته اند. دلیل دیگر بر شهرت و منزلت او نزد مردم آن روزگار داستانهای غریب و کرامتهای گوناگونی است که به او نسبت داده اند ( نک: زنوزی، ۴(۱)۵۲۱، نراقی، ۱۹۵ – ۲۰۲، تنکابنی، ۲۳۶ – ۲۳۷، معصوم علیشاه، ۳/۱۵۸، صبا، ۲۵ ) و این شهرت تا آنجا بوده است که داستان آمدن شیر به مجلس او و شیخ بهایی را نقاشان بر پرده و بر قلمدانها نقش می کرده اند ( تنکابنی، همانجا، نفیسی، ۶۲ – ۶۶ ) و داستان رفتن او به معبد کفار موضوع منظومه ای دلکش در طاقدیس ملا احمد نراقی شده است ( همانجا ). حکایاتی که درباره تیزهوشی، عزت نفس، حاضر جوابی و بی پروایی او در پاسخ گفتن به خرده گیریهای امیران و شاهان نقل کرده اند، نیز حاکی از دقت نظر، قوت ذهن، شجاعت اخلاقی، وارستگی و آزادمنشی اوست ( نک: افندی، ۵/۴۹۹، ۵۰۱، واله، گ ۳۵ ب، زنوزی، ۴(۱)/۵۲۰ - ۵۲۱، دبستان مذاهب، ۱/۴۷، خوانساری، ۱/۲۴۶، تنکابنی، همانجا، هدایت، ریاض، ۲۶۷ – ۲۶۸، قمی، ۳/۳۵، مدرس، ۴/۳۵۷ – ۳۵۸ ). گفته اند که روزی در مجلس او مساله ای از علم هندسه بنابر نظر خواجه نصیرالدین طوسی مطرح شد. میر برهانی در باب آن آورد و پرسید که آیا خواجه این برهان را ذکر کرده است؟ گفتند: نه. سپس چندین برهان دیگر در همان باب اقامه و در پی هر برهانی همان پرسش را تکرار کرد و جواب همان بود که اول بار شنیده بود ( نک: افندی، ۵/۵۰۱، قمی، مدرس، همان جاها ). از اشارات کوتاهی که در تذکره ها و کتب رجال به احوال او شده است، معلوم می شود که وی در عین آنکه از لحاظ کمالات علمی و عرفانی مورد تکریم بوده، در زندگانی شخصی بسیار ساده و بی تکلف می زیسته، از شهرت و مقامات صوری گریزان بوده، به ظواهر امور اعتنایی نداشته و از آمیزش با مردم کوچه و بازار، حتی اجامر و اوباش، پرهیز نمی کرده است (همان جاها). واله در بیان احوال او می گوید که وی « اکثر لباس نمد می پوشید و با اوباش و اجامره صحبت می داشت، در حلقه معرکه خروس بازان حاضر شده، خروسی در زیر بغل خود می گرفت » (همان جا). واله در پی این سخن، داستان معروف گفت و گوی میر با شاه عباس و جواب بی باکانه و صریح او را به اعتراض پوشیده و مودبانه شاه – که در کتابهای دیگر نیز آمده است – نقل می کند (همانجا، نک: هدایت، مدرس، همانجاها). میر در علوم زمان خود خصوصاً در هندسه و ریاضیات و کیمیا صاحب نظر بوده و در پاره ای از این موضوعات آثاری به او منسوب است. از آثاری که از او در دست است و نیز از روش و دیدگاههای فکری و فلسفی شاگردان او و تالیف آنان معلوم می شود که میر در کار تعلیم از استادان حکمت مشاء بوده و کتب ابن سینا را تدریس می کرده است (نک: آشتیانی،۸۶ – ۸۸ )، ولی ظاهراً گه گاه از اشارات طعن آمیز و تعریضات تلخ درباره ابن سینا و خواجه نصیرالدین طوسی – که هر دو از بزرگان این مکتب بوده اند – خودداری نمی کرده است (نک: افندی، همانجا، خوانساری، ۳/۱۸۵ ). او در بیتی از قصیده معروف خود فارابی و ابن سینا را به « فهم ظاهری » منسوب می کند ( نک: مدرس، ۴/۳۵۹ ) و با آنکه در برخی از آثار فلسفی خود به شیوه مشائیان قول به مثل افلاطونی را باطل می داند (نک: « منتخباتی از رساله حرکت »، ۸۱، ۸۶ - ۸۷)، اما قصیده معروف خود را با تصورات مربوط به مثل افلاطونی و صعود به برزخ مثالی آغاز می کند: چرخ با این اختران خوب و خوش و زیباستی صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی صورت زیرین اگر با نردبان معرفت بر رود بالا همان با اصل خود همتاستی آثار: از میرفندرسکی چند رساله مختصر در موضوعات علمی و فلسفی، مقداری حواشی و توضیحات بر ترجمه جوگ بسشت هندویی و بعضی اشعار و قطعه های منظوم بر جای مانده است: ۱. مهم ترین اثر میر رساله فارسی معروف به صناعیه است که به عنوان حقایق الصنایع نیز شهرت دارد. وی در این رساله صناعت را به مفهومی بسیار گسترده و به معنی هر چیز که از قوای عاقله و عامله آدمی به ظهور و حصول پیوندد، گرفته و در ۲۴ باب و یک خاتمه به بیان حد صناعت، انواع آن، ارتباط صناعات مختلف با هم، فایده و غایت هریک، درجات سودمندی و شرف و خست آنها و سهم و محل هریک از اهل حرف و صنایع در جامعه پرداخته و ترتیب و ترتب صنایع را بر حسب شرف و غایت تا صناعتی که خود غایت غائی است و برای آن غایتی نیست، تعیین نموده است. در این رساله قوای نفسانی و اندامهای پیکر انسانی ( عالم صغیر ) و وظیفه و عمل هریک از آنها از یک سو با اجزاء و عناصر عالم هستی و عوالم عقول و نفوس ( انسان کبیر ) برابر و موازی قرار داده شده، و از سوی دیگربا طبقات مختلف جامعه و افراد و اعضای آن و سهم و وظیفه هریک از آنها در هیات اجتماع همانند و همسان گرفته شده است. میر در این رساله مطالب علمی و فلسفی دقیق را با زبانی روشن و فصیح آمیخته با آیات و احادیث و اقوال بزرگان و حکما بیان داشته است ( برای بحث و تحلیلی درباره این رساله، نک: کربن، ۴۴ – ۳۲، نیز نک: نصر، ۴۵۹ – ۴۶۰ ). رساله صناعیه یک بار در هند (۱۲۶۷) با اخلاق ناصری در یک مجلد به چاپ سنگی طبع و نشر شد و بار دوم به کوشش علی اکبر شهابی در تهران ( ۱۳۱۷ ش ) به طبع رسیده است. جلال الدین آشتیانی نیز گزیده هایی از آن را با حواشی سودمند در مجموعه منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران ( ۶۳ – ۸۱ ) درج کرده است. محمدتقی نصیری طوسی ترجمه عربی رساله صناعیه را جزء کتاب ناموس اصغر قرار داده است (نک: حقوق، ۴۳۷ ). ۲. رساله فی الحرکه، نوشته مختصری است به زبان عربی در ۵ فصل در تعریف حرکت و اقسام آن و بیان آنکه هر حرکتی محتاج محرکی است و حرکات کلاً باید محرکی واحد آغاز شوند که محرک اول است و خود محرکی ندارد. میر این رساله را از دیدگاه طریقه مشاء نوشته و در آن به رد و انکار نظریه مثل افلاطونی پرداخته است. منتخباتی از این رساله با حواشی مفید به کوشش جلال الدین آشتیانی در منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران ( ۸۱ – ۹۰ ) طبع و نشر شده است. ۳. رساله در تشکیک، نامه ای است رساله مانند که میر در پاسخ به سئوالی اقا مظفر کاشانی درباره مساله تشکیک در ذاتیات از او کرده بود، نوشته است. میر در این نامه به شیوه مشائیان سخن می گوید و برخلاف اشراقیان که به تشکیک در ذاتیات قائلند، وی ذاتیات را مقول به تشکیک نمی داند. این نامه نیز با تعلیقات جلال الدین آشتیانی در همان منتخبات ( ۹۰ – ۹۷ ) انتشار یافته است. ۴. رساله در کیمیا، به فارسی. ظاهراً رساله هایی که به نامهای ارکان اربعه، رساله در زیبق و کبریت و باب الاصغر در کتابخانه ها موجود است باید نسخه ها یا تحریرهایی از همین رساله باشد. منظومه ای به زبان عربی نیز در کیمیا به او نسبت داده شده است ( مرکزی، ۲/۹۶ ). ۵. حواشی بر جوگ بشست. متنی که میر بر آن حاشیه نوشته، کتابی است در عرفان و حکمت هندی که در زمان اکبرشاه به فارسی ترجمه شد. اصل کتاب به نام لگهویوگه واسیشتهه۱، خلاصه ای است از منظومه بزرگتری و واسیشتهه راماینه۲ نیز معروف است. این منظومه طولانی، در حقیقت گفت و گویی است میان واسیشتهه، حکیم باستانی و افسانه ای هند با شاهزاده معروف « راما » یا « راماچندره » - که حماسه دینی بزرگ هند، راماینه، شرح کارها و جنگهای اوست – و در سراسر آن، استادحکیم در ضمن بیان داستانهایی پندآمیز تعلیمات اخلاقی و فلسفی خود را برای شاگرد خویش بیان می کند. فلسفه ای که در این کتاب مطرح است کلاً همان تفکر توحید وجودی مطلق۳ است که از مکاتب مهم فلسفی و عرفانی هند به شمار می رود و نماینده برجسته آن شنکره۴ است. ولی افکار و آراء پیچیده و دشوار این مکتب در این منظومه به صورتی ساده تر و روشن تر بیان شده و با استفاده از افسانه ها و تمثیلات شیرین و دل انگیز، به فهم و درک کسانی که اهل تخصص نیستند، نزدیک گردیده است. کتاب اصلی به فارسی ترجمه نشده است، اما خلاصه آن که در سده ۹ به زبان سنسکریت تدوین شده بود، چنانکه گفتیم، در دوران سلطنت اکبرشاه به قلم نظام الدین پانی پتی ترجمه شد و در دوره های بعد نیز ترجمه ها و تلخیصهای دیگری از آن به فارسی نگارش یافت (نک: مجتبائی، « روابط فرهنگی ۱» ، ۸۱ - ۸۴ ). هنگامی که میرفندرسکی به هند رسید، با این کتاب آشنا شد و سخت مجذوب آن گردید. میر هنگام مطالعه این کتاب، نکات و توضیحات سودمندی در حاشیه آن نوشت که هنوز در برخی از نسخه های این کتاب دیده می شود (همو، « میرفندرسکی در هند »، ۶۵ ). ترجمه فارسی نظام الدین پانی پتی در ۱۳۶۰ ش به کوشش محمدرضا جلالی نائینی در تهران به طبع رسید، ولی این چاپ حواشی میرفندرسکی را ندارد. از حواشی میرفندرسکی بر این کتاب چنین برمی آید که وی به شناخت معارف هندویی اشتیاق وافر داشته و در این راه کوشش بسیار کرده است. وی با مقدمات زبان سنسکریت آشنایی یافته و از اشاراتی که به چگونگی این زبان و الفاظ و اصطلاحات آن می کند (نک: همو، ۲۸۳ – ۲۸۴، « میرفندرسکی در هند »، ۶۲ – ۶۳ )، چنین برمی آید که به لزوم قرائت اینگونه کتابها به زبان اصلی پی برده بوده است. در این حواشی غالباً اشارات و ملاحظات تطبیقی و مقایسه با موضوعات فلسفی یونانی و عقاید اسلامی دیده می شود و از اشاراتی که به کتاب پاتنجل بیرونی در این حواشی می کند، معلوم می شود که با نوشته های ابوریحان درباره هند نیزآشنا بوده است(همانجا). میرفندرسکی برای کتاب جوگ بسشت فرهنگ نامه ای نیز به نام کشف اللغات جوگ ترتیب داده بود که نسخه هایی از آن، هم به ضمیمه آن کتاب و هم به طور جداگانه موجود است (نک: منزوی، خطی، ۳/۲۰۱۵ ). الفاظ و اصطلاحات هندی در این فرهنگ نامه به ترتیب حروف تهجی تنظیم شده و تعریفات آنها غالباً از متن کتاب گرفته شده و در مواردی توضیح گونه ای از میرفندرسکی نیز بر آنها افزوده گردیده است. علاوه بر این فرهنگ نامه، امروز نسخه هایی از کتابی به نام منتخب جوگ بشست در کتابخانه ها هست، از جمله نسخه کتابخانه مجلس شورا (شم ۶۴۰ ) مورخ ۱۲۶۲ و نسخه متعلق به احمد افشار شیرازی، مورخ ۱۲۳۱ ق – که به کتابخانه دانشگاه شیراز منتقل شده است – که از آثار میرفندرسکی دانسته شده و در هر دو نسخه نام ابوالقاسم میرفندرسکی به عنوان مصنف آمده است ( نک: مجتبائی، همان، ۶ ۸ ). در این کتاب قطعه هایی کوتاه با مضامین عرفانی از کتاب جوگ بسشت ترجمه پانی پتی عیناً نقل شده و در پی هر قطعه یک بیت شعر فارسی با همان مفاد و مضمون از شاعرانی چون عطار، مولوی، شبستری، سیدحسینی، مغربی، حافظ و شاعران دیگر آمده است. روشن است که مقصود گردآورنده این گزیده ها ارائه یکسانی و یگانگی عوالم فکری عرفانی هندویی و اسلامی بوده است. نکته ای که درباره این منتخب قابل ذکر است، وجود ابیات فراوان از فانی اصفهانی، شاعر سده ۱۳ ق، در آن است. در نظر اول وجود ابیاتی از شاعری متاخر در این کتاب طبعاً انتساب آن را به میرفندرسکی ابطال می کند، ولی از سوی دیگر فراوانی این ابیات در سرتاسر کتاب و شمار بسیار بالای آنها نسبت به ابیاتی که از شاعران دیگر نقل شده است (بیش از نیمی از کل اشعار نقل شده در این کتاب از فانی است)، خود دلیل بر الحاقی بودن و افزوده شدن آنها به گزیده های اصلی در زمانهای بعد تواند بود (نک: همان، ۶۷ - ۶۸ ). این کتاب در ۱۳۴۸ ش به کوشش جلالی نائینی و تاراچند با عنوان ساختگی آداب طریقت و خدایابی و بدون نام مولف یا گردآورنده، از روی نسخه هایی که از آن در هند به دست آورده بودند، در تهران طبع و نشر شده است. ۶. اشعار. در اغلب تذکره ها اشعاری از میرفندرسکی نقل کرده اند. آنچه از او برجای مانده، دو قصیده است و چند رباعی و چند قطعه. یکی از قصاید شکوائیه ای است از روزگار نامساعد و قدرناشناسی ایام و دیگری منظومه ای است در فلسفه و حکمت الهی که پیش از این بدان اشاره شد. این قصیده معروف را چند تن شرح کرده اند (نک: منزوی، خطی مشترک، ۹/۲۲۱۱ – ۲۲۱۲ ). شرح محمد صالح خلخالی، از دانشمندان سده ۱۲ ق، در ۱۳۱۲ ق، همراه با شرح دعای حضرت امیر (ع) و لوایح جامی در تهران به چاپ سنگی رسیده و شرح حکیم عباس شریف دارابی شیرازی به کوشش فضل الله لایق در تهران ( ۱۳۳۷ ق) طبع و نشر شده است. در بعضی از تذکره ها و کتب تراجم تالیفات دیگری چون تاریخ صفویه، تحقیق المزله و برخی رسالات و نوشته های دیگر ( نک: مدرس، ۴/۳۵۸، امین، ۲/۴۰۳ ) به نام میر ذکر کرده اند که تاکنون اثری از آنها به دست نیامده است.
نویسنده محمدعلی محمدی ولادت در زمستان سال 1228 ش. (12 ربیع الاول 1266 ق)(1) بازشدن غنچهای در خانه محمدجواد نمازی اصفهانی، بهار را نوید داد. آن غنچه خوشبو را فتح الله نامیدند. فتح الله در دامان پُرمهر مادری مؤمن که هیچ گاه او را بدون وضو شیر نمیداد و پدری دلسوز که لحظهای از تربیت فرزندش غافل نمیشد. رشد کرد و پس از سپری کردن دوران بازی های کودکانه راهی کلاس قرآن و دیگر کتاب های مذهبی شد. در حوزههای نور او ابتدا در حوزه علمیه اصفهان به تحصیل مشغول بود. استعداد و پشتکار فتح الله موجب شد که بتواند با سرعت، مقدمات علوم اسلامی را فراگرفته، در درس فقه و اصول بزرگان مدارس علمیه زانوی ادب به زمین بزند. با این حال حضور در درس بهترین اساتید حوزه علمیه اصفهان نتوانست تشنگی دانش اندوزی او را فرونشاند، از این رو راهی حوزه علمیه مشهد مقدس شد. در آن شهر از محضر اساتید برجستهای چون آیت الله حاج میرزا نصرالله مدرس، آیت الله محمدابراهیم بروجردی و سید مرتضی حائری بهره فراوان جست تا در ردیف اساتید آن دیار شناخته شد. سپس به سوی اصفهان مراجعت کرد. تا آن زمان نظریات شیخ مرتضی انصاری در اصفهان شهرتی نداشت ولی شیخ شریعت به بیان مسلک شیخ مرتضی انصاری همت گماشت.(2) او در سال 1295 ق. راهی نجف اشراف شد و در محضر مراجع تقلید آن زمان (آیات بزرگوار شیخ محمدحسین کاظمی و میرزا حبیب الله رشتی) حاضر شد و خود نیز مجلس درس مهمی تشکیل داد که بسیاری از دانشمندان حوزه علمیه نجف در آن شرکت میکردند. شیخ الشریعه در سال 1313 ق. به شوق معشوق رو به خانه معبود نهاد. او در مکه به مباحثه و گفتگو با علمای اهل سنت پرداخت به گونهای که آن ها از احاطه کامل وی به کتاب های اهل سنت در شگفت شدند.(3) پس از بازگشت از حج پروانههای فضیلت پیرامون آن شمع شریعت گردآمدند. در این زمان درس او از مهمترین درس های نجف بشمار میرفت که صدها نفر در آن شرکت میکردند. این درس ها عبارت بودند از: • 1. دروس عالی فقه و اصول. • 2. رجال و درایه. • 3. تفسیر و علوم قرآن. • 4. فلسفه و کلام. • 5. درس خلافیات که در این درس علت اختلاف نظریات و فتواهای فقیه بررسی میشد. او به علاوه خطیبی توانا بود که جمعهها منبر میرفت و به موعظه میپراخت. از دیگر امتیازات ایشان این که وی به تحصیل طب و ریاضیات همت گماشته و علاوه بر فرمول ها و معادلات ریاضی مطالب زیادی درباره علم پزشکی آموخته بود. گویند روزی ایشان بیمار شد و وقتی پزشک برای معالجه بر بالین او آمد شیخ الشریعه در مورد بیماریاش از کتاب قانون ابوعلی سینا مطلبی گفت. پزشک تصور کرد چون شیخ نوع بیماری خود را میدانسته تنها همان قسمت کتاب را به خاطر سپرده است ولی در گفتگوهای بعدی مشخص شد او بیشتر مطالب قانون را آماده در ذهن دارد. اساتید شیخ الرشیعه در محضر شریعت مداران زیادی درس شریعت آموخت تا شیخ شریعت شد به پاس احترامشان نام آنان در ذیل میآید: • 1. ملا حیدرعلی اصفهانی. • 2. آیت الله نصرالله مدرس. • 3. شیخ محمدصادق تنکابنی. • 4. ملا احمد سبزواری. • 5. شیخ عبدالجواد خراسانی. • 6. آیت الله ملا محمدباقر اصفهانی. • 7. شیخ حسین علی تویسرکانی ملایری. • 8. آیت الله شیخ محمدتقی هروی. • 9. آیت الله شیخ محمدرحیم برجردی. • 10. آیت الله شیخ محمدحسین کاظمینی. • 11. آیت الله حبیب الله رشتی. شاگردان صدها نفر از طلاب علوم دینی در جلسات درس ایشان شرکت میکردند که بسیاری از آنان بعدها در زمره مراجع تقلید درآمدند و نامیترین آنان عبارتند از: آیات عظام: • 1. شیخ عبدالکریم حائری. • 2. سید محمدحسین بروجردی. • 3. سید ابوالقاسم خویی. • 4. سید ضیاءالدین عراقی. • 5. سید شهاب الدین مرعشی نجفی. • 6. سید عبدالهادی حسینی شیرازی. • 7. سید محسن طباطبایی حکیم. • 8. سید محمد کوه کمرهای (حجت). • 9. سید محمدتقی خوانساری. • 10. محمدعلی شاه آبادی. قلم نور از آن جا که شریعت در علوم گوناگون اسلامی مهارت داشت در بسیاری از رشتهها نوشتههایی پربها از خود به یادگار گذاشت که هر یک در علوم مختلف حاکی از فزونی دانش اوست. از آن همه، پارهای رساله در موضوعات فقهی و اصولی است. در علم تفسیر، فلسفه، کلام و ادبیات عرب نیز دارای آثار نیکوست. مرجعیت پس از وفات آیت الله میرزا حبیب الله رشتی و آیت الله شیخ محمدحسین کاظمینی شماری از مردم از شیخ الشریعه تقلید میکردند ولی پس از رحلت میرزا محمدتقی شیرازی، شیخ الشریعه یگانه مرجع جهان تشیع شد. با این حال وی رهبری دینی را چون باری سنگین بر دوش خود احساس میکرد. او در خلوت دیده شده بود که اشک ریزان با خدای خود چنین مناجات میکرد: «خدایا، در آخرین روزهای زندگیم در دنیا به ریاست مبتلا شدهام! و باید سنگینی این بار امانت را به دوش کشم! بارالها، من طاقت تحمل این امر بزرگ را ندارم... و حال آن که تو فردای قیامت از من سؤال خواهی کرد...». شبیخون شیخ الشریعه در پی مبارزه با تهاجم فرهنگی دشمن کتابخانه مهمی ایجاد کرد که دانش پژوهان از آن استفاده میکردند و از دیگر اقدامات ایشان صدور اعلامیههای فراوان بود که پرده از چهره استعمار میزدود در قسمت هائی از یکی از این اعلامیهها آمده است. «خدمت علمای بزرگ... و عموم مردم روستاها و شهرها و کوچ نشینان... بر آقایان و هوشیاران... پوشیده نیست که بیگانگان از سدههای پیشین و مدت ها قبل کوشیدهاند. دارایی مسلمانان را بدزدند و شهر و کشورشان را تصاحب کنند... قرآن سراسر حکمت را از میان آنان بردارند و آن چه از وسایل مادی و معنوی نزد آنان است نابود سازند، بیگانگان همواره برای دستیابی به این هدف ها نقشههایی ترتیب دادهاند، آن گاه آیت الله شریعت چندین نمونه از نقشهها و هدف های دشمن را در 10 مورد بازگو کرده، در پایان دردمندانه از مسلمانان و ایرانیان میخواهد که در صف واحد در برابر دشمن متجاوز بایستند».(4) دزدان فرهنگ در زمانی که عراق تحت سلطه انگلستان بود حکومت استعمارگر به مزدوران خود دستور داده بود هر جا کتاب نفیس و قدیمی یافتند آن را تصاحب کرده، و به کتابخانه لندن بفرستند! در این میان روحانیون آگاهی که نمیخواستند فرهنگ اسلامی به دست کفار غارت شود در مقابل آنان میایستادند و استعمارگران با به زندان افکندن ایشان سعی میکردند به اهداف شوم خود جامه عمل بپوشانند. ولی شیخ شریعت به کمک طلاب آمده، آن ها را از بند نجات میداد. برای نمونه میتوان به زندان افتادن آیت الله مرعشی نجفی برای خریدن یک کتاب و سپس آزادی او به همت شیخ الشریعه اشاره کرد. تقسیم ایران یک سال پس از انقلاب مشروطه (در سال 1907 م) دو کشور استعمارگر روسیه و انگلستان در یک توافق سری ایران را به 3 منطقه تقسیم کردند؛ مناطق جنوبی سهمیه انگلستان و شمال ایران از آن روسیه شد و برای آن که با هم اختلافی پیدا نکنند. قسمت های مرکزی را به عنوان منطقه بیطرف سهم ایران قرار دادند. در این هنگام که تمامیت ارضی و استقلال ایران در معرض خطر جدی قرار داشت، شیخ الشریعه و دیگر علما درس های حوزه علمیه را تعطیل و خود را برای جهاد آماده کردند؛ چنان که در تلگرافی که بدین مناسبت انتشار دادند میخوانیم: «اخبار موحشه مداخله اجانب در بلاد اسلامیه خصوصاً به اشتهار معاهده میشومه جدیده با دولتین موجب وحشت عموم علمای اعلام... (شده است). قاطبه علمای این مشاهد مشرفه وظایف مقامیه را تعطیل و در حفظ اسلام به ادای آخرین تکلیف (جهاد) حاضر...». از دیگر اقدامات علما در مبارزه با استکبار جهانی پیشنهاد طرح و اتحاد دنیای اسلام بود که گامی برای پیشبرد اهداف اسلامی بشمار میرفت اما دولت ایران و عثمانی از آن طرح استقبال نکردند. ایران در آتش در سال 1330 ق با حمله روسیه به ایران شهرهای تبریز، گیلان، رشت، مشهد مقدس و چندین شهر و روستای ایران اشغال شد. در این زمان که ایران در سراشیبی سقوط قرار گرفته بود مراجع تقلید شیعه که در آن ایام در عراق بودند تصمیم گرفتند با مقاومتی قهرمانانه جلو متجاوزان را بگیرند. در یازدهم محرم 1330 هیأت علمیه نجف به همراه صدها نفر از طلاب حوزه علمیه و دویست هزار تن از عشایر مسلح به طرف ایران حرکت کردند. آنان تصمیم گرفتند در سر راه خود به ایران چند روزی در کاظمین توقف کرده، پس از آماده کردن مقدمات لازم به طرف ایران حرکت کنند. از جمله اقدامات آنان در کاظمین میتوان به ارسال هیأتهایی به کشورهای مختلف برای مذاکره با سران آن کشورها و ارسال اطلاعیههای فراوان به مسلمانان جهان اشاره کرد. و دیگر آماده کردن عشایر ایران برای جهاد بود که با ارسال تلگراف های متعدد آنان را به جهاد دعوت کردند در یکی از این برگ های زرین چنین میخوانیم: به عموم حجج اسلام، سرداران عظام و رؤسای عشایر... از قدیم زمان الی کنون به واسطه مردانگی عشایر... هرگز به خیال اجانب نمیرسید که دست اندازی به خاک ایران نمایند چه رسد به سوق عساکر و جسارت... در ممالک اسلامیه. مگر در این عصر مردانگی ایرانیان محو و نابود و عقاید اسلام پشت گوش ها افتاده... یا للمسلمین یک مشهد مقدس... در مملکت شماست، آیا رواست که با وجود امثال شماها به تصرف کفار درآید و ننگ تاریخی برای شما، باقی بماند!...».(5) وقتی مردم مسلمان و عشایر غیور ایران خود را برای دفاعی جانانه آماده کردند وثوق الدوله که در آن زمان ریاست هیأت وزرا را به عهده داشت با نیرنگ اولاً از حرکت علما به طرف ایران ممانعت کرد. وانگهی از عشایر و دیگر امت مسلمان ایران خواست از هر گونه اقدامی که مخالف سیاست های روسیه و انگلستان باشد خودداری کنند و به آن ها هشدار داد که اگر با نیروهای در حال پیشروی انگلستان مقابله کنند دولت آن ها را مؤاخذه خواهد کرد. و از طرف دیگر مصرانه از علما خواست که از کاظمین متفرق شوند. عقب نشیتی نیروهای روسیه و اقدامات وثوق الدوله کارگر افتاد و تندری که میرفت خصم را بسوزد توسط دولت ایران خاموش شد و علما که نمیخواستند جنگ داخلی مشکلات ایران را دو چندان کنند از حرکت به طرف ایران منصرف شدند. نبرد اقتصادی شیخ شریعت در کنار دیگر علما در برابر هجوم اقتصادی دشمن دو اقدام مهم انجام داد: • 1. تشویق مردم به ایجاد شرکتهای تعاونی. • 2. تحریم خرید و فروش اجناس و وسایل روسیه و انگلستان. البته در این جبهه نیز زمانی که میرفت این مبارزه منفی شکوفه دهد سفارت انگلیس با یک نامه فدایت شوم به وثوقالدوله نوشت که از علما بخواهد فتواهای خود را ملغی اعلام کنند و وثوق هم همین کار را کرد. مجتهد مجاهد عراق در جنگ جهانی اول به تصرف انگلستان درآمد و شیخ الشریعه ضمن صدور فتوای جهاد خود به جبهه شتافت و فرماندهی جبهه قرنه را به عهده گرفت. یکبار که مجتهد مجاهد با کشتی کوچکی به طرف یکی از جبههها در حرکت بود. کشتی آن ها شکست و نزدیک بود ایشان غرق شود که دیگر مجاهدان وی را نجات دادند. نیروهای مردمی به فرماندهی علما به مدت هیجده ماه در برابر نیروهای عظیم انگلستان مقاومت کردند و اگر پیروزی نهایی متفقین و ضعف شکست عثمانی و دیگر متحدانش نبود اشغالگران هیچ گاه موفق به اشغال عراق نمیشدند.(6) در بستر انقلاب نیروهای انگلستان و همدستانش در جنگ جهانی اول با طرح این شعار که هدف ما رهایی کامل ملت هاست توانستند عراق و دیگر کشورهای عربی را تصرف کنند اما پس از اشغال عراق نه تنها به آن ها استقلال ندادند که سعی کردند با برگزاری رفراندم فرمایشی به اشغال خود حالت قانونی دهند و آن گاه که عدهای از آزادی خواهان درخواست استقلال کردند آن ها را تبعید و زندانی کردند و متعاقب این اوضاع شیخ الشریعه با ارسال تلگراف هایی به حاکمان انگلیسی و فرماندهان ارشد نظامی آنان، از آن ها خواست با اعطای استقلال به عراق از خونریزی بیشتر خودداری کنند. اما آنان از این درخواست سرباز زدند و سعی کردند با سرکوب جلو انقلاب را بگیرند. در این هنگام آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی با صدور فتوایی به عراقیان اجازه داد که اگر انگلیسیان از دادن حقوق آن ها سرباز زدند آنان دست به اسلحه برند و حق خود را باز پس گیرند. و این گونه بود که آتش انقلاب در عراق زبانه کشید. در هنگامی که تمامی شهرهای عراق در آتش انقلاب میسوخت ناگهان آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی که در این زمان رهبری انقلاب را به عهده داشت به طور مرموزانهای درگذشت ولی در آن لحظات حساس آیت الله شریعت اصفهانی علم بر زمین افتاده میرزای شیرازی را برداشت و با صدور بیانیهای از مردم عراق خواست به انقلاب ادامه دهند و سپس در اجتماعی که در صحن حضرت امام علی علیه السلام برگزار شده بود حاضر شد و در حالی که به علت کهولت و ناتوانی نمیتوانست به تنهایی راه برود با کمک چند نفر از اطرافیان بر فراز منبر قرار گرفت و پس از تسلیت از دست دادن میرزا، مجاهدان را به استقامت فراخواند و آن گاه آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی را به عنوان نماینده خود انتخاب کرد و پرچم جهاد را بدست او سپرد. در همین ایام ویلسون، نماینده انگلستان در عراق تصمیم گرفت با فرستادن پیام تسلیتی باب گفتگو با شیخ را باز کند، او را به پندار خود بفریبد اما نتوانست و انقلاب همچنان ادامه یافت.(7) متعاقب این اوضاع نیروهای انگلیسی که در ایران و هند مستقر بودند به طرف عراق روانه شدند تا این که تعداد آن ها به یکصد و پنجاه هزار نفر رسید که به انواع سلاح های پیشرفته و هواپیماهای جنگی مجهز بودند. قدرت روزافزون نیروهای انگلستان، تمام شدن منابع مالی مجاهدان و قرار گرفتن آنان در محاصره اقتصادی و نظامی، نیز تغییر سیاست انگلستان و پیشنهاد تشکیل حکومت ملی در عراق از طرف دیگر موجب شد که بین رهبران جهاد اختلاف افتد و انقلاب متوقف شود. دولت انگلستان به طور رسمی تغییر سیاست خود را اعلام کرد و بدین سان استقلال خود را هر چند ناقص بدست آورد. اگر انقلاب به پیروزی نظامی میرسید علما میتوانستند با تشکیل حکومت اسلامی، عراقی آباد و آزاد بسازند عوامل فوق در کنار سستی که به مناسبت شروع فصل کشاورزی در مردم عراق پدید آورده بود باعث شد که نیروهای انگلستان بتوانند به طرف شهرهای مقدس پیشروی و کربلا، کوفه و آن گاه نجف را اشغال کنند. پس از اشغال نجف 17 تن از علما و از جمله شیخ حسن فرزند شیخ الشریعه دستگیر و برای تبعید روانه بصره شدند. وفات سرانجام روح پر فتوح آیت الله شریعت اصفهانی پس از عمری تلاش در راه اسلام و قرآن در شب یکشنبه هشتم ربیع الثانی سال 1339 ق. قفس تن را درید و آن نفس مطمئنه به سوی پروردگار پرکشید و پیکر مطهرش در جوار قبر امیرالمومنین علیه السلام به خاک سپرده شد. در سال 1366 ق. که آیه الله حاج آقا حسین قمی دارفانی را وداع کرد و میخواستند او را کنار شیخ الشریعه دفن کنند در هنگام حفر قبر مقداری از قبر شیخ شریعت خراب شد و حاضران با تعجب دیدند جسد آن فقیه فرزانه هنوز کاملاً تازه است چنان که گویا روز پیش به خاک سپرده شده است. پی نوشت (1). اعیان الشیعه، سید مسحن امین عاملی، ج 8، ص 391؛ آقا بزرگ تهرانی تولدش را در تاریخ 12 ربیع الثانی 1266 ضبط کرده است. (ر.ک: الذریعه ج 4، ص 158). (2). اعیان الشیعه، ج 8، ص 392. (3). علمای معاصرین، ص 124. (4). ایران و جهان اسلام، ص 200. (5). اسنادی درباره هجوم انگلیس و روس به ایران، فصل ششم. (6). نگاهی به تاریخ...، صادقی تهرانی، ص 16. (7). لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، ج 5، ص 309.
نویسنده: محمد صحتی سردرودی اشاره دیار نخجوان و آذربایجان از دیرباز سرزمینی مسلمان نشین و عالم خیز بوده است و ما تاریخ قفقاز و نخجوان را بیشتر با شخصیت های سرشناس و درخشان آن میشناسیم. خاندان محقق غروی از آن خانوادههای متدینی بودند که نسل در نسل در آن ناحیه سکونت داشتند و همیشه میان مردم جایگاه ممتازی را دارا بودند. از اجداد و نیاکان محقق، تنها نام نیکی در تاریخ مانده است که به ترتیب و اجمال نام برده میشوند: پدرش «حاج محمدحسن» که تاجری درستکار و دیندار بود فرزند «علیاکبر» و نواده «حاج محمد حاتم نخجوانی» است.(1) پس از آن که در سال 1243 ق. قرارداد ترکمانچای با دست های خیانت پیشه قاجاریان امضا شد و در نتیجه شوم آن، بخشی از سرزمین پاک ایران (قفقاز و نخجوان و قسمتی از آذربایجان) از پیکر پاک ایران عزیز جدا گشت، مسلمانان آن سوی رود ارس دچار بلاهای بزرگ و درد رنج های سنگینی گشتند و در زیر فوج فاجعهها و در حصار حادثهها خرد شدند. گروهی مردند، گروهی ساختند و سوختند و گروهی دیگر هجرت را برگزیده، از خانه و کاشانه چشم پوشیده، تنها جان به سلامت بردند. حاج محمد اسماعیل نخجوانی (پدر بزرگ محقق غروی) از این گروه اخیر بود که به همراه خانوادهاش به شهر قهرمان خیز تبریز کوچید. اما در تبریز هم اوضاع را مساعد ندید و پس از چند صباحی به شهر اصفهان روی آورد. سالیانی را در آن شهر سپری ساخت تا آن جا که خود و فرزندانش به «اصفهانی» شهرت یافتند. ولی دیری نپایید که خاندان نخجوانی از اصفهان هم کوچ کردند تا بالاخره به شهر زیارتی و مذهبی کاظمین پناه بردند و همان جا را برای خود وطن اختیار کردند و در آنجا حاج محمدحسن اصفهانی (پدر غروی اصفهانی) برای خود اسم و رسمی یافت. حاج محمدحسن دیگر آن مرد غریب نبود که روزی پس از روزگاری آوارگی روی به شهر کاظمین آورد. اکنون همه او را مردی محترم، پرخیر و باکفایت میشناختند. بگذریم از این که او در میان مردم و تاجران سرشناس عراق به نیکمردی و کارسازی پرآوازه بود و در حوزه بزرگ آن روز نجف هم تاجری صاحب نام و آبرومند بود و همگان وی را با شهرت «معین التجار» گرامی میشمردند.(2) مولود کاظمین شیخ محمدحسین غروی اصفهانی معروف به کمپانی، عالم و حکیم دوره اخیر عالم تشیع است. در 2 محرم 1296 ه.ق در کاظمین دیده به جهان گشود. اقبال خوش معین التجار، بیش از همه آن گاه به اوج رسید که از لطف خدا، او صاحب پسری سالم و کامل گشت. روز دوم محرم سال 1296 ق. آسمان کاظمین هم مانند دیگر شهرهای مسلمان نشین، بوی کربلا و عطر عشق و عاشورا میداد. همزمانی این تولد مبارک با ماه حماسههای همیشه جاوید حسینی، سبب شد که کودک کاظمین و مولود محرم «محمدحسین» نامیده شود. حدیث اشتیاق حاج محمدحسن معین التجار تنها همان یک پسر را داشت و دلخوش بود که وی میتواند پس از مرگش راه او را در جهان تجارت دنبال کند. اما پسرش محمدحسین در سر سودایی دیگر و فکری فراتر از فکر پدر داشت. جوان پر جنب و جوش کاظمین تنها آرزویش این که پدرش اجازه دهد تا راه کمال طلبی و دانشجویی پیش گیرد. محمدحسین هرگاه فرصت را مناسب میدید، آرزوی خود را با پدر در میان مینهاد و با اصرار از او میخواست که رضایت دهد تا وارد حوزه معارف اسلامی شود. اما پدر که پسری جز او نداشت، راضی به این کار نمیشد. اما هر چه زمان پیشتر میرفت اشتیاق محمدحسین به تحصیل علوم اسلامی بیشتر میشد و پدر خود را بیشتر از پیش پیرتر احساس میکرد و با جدیت از پسر میخواست که فن تجارت را یاد گیرد و فکر طلبه شدن را از سر بیرون کند. چیزی که این مشکل را از سر راه جوان کمال جوی کاظمین برداشت تنها یک توسل به حضرت باب الحوائج امام کاظم علیه السلام بود. او خود میگوید: «آن روز هم مثل هر روز با پدرم در نماز جماعتی که عصرها در صحن مطهر کاظمین برپا میشد شرکت جسته بودم. نماز تمام شده بود اما صفوف نمازگزاران هنوز به هم نخورده بود. من در حالی که زانوی غم در بغل گرفته بودم، با فاصله اندکی پدرم را میپاییدم که دیدم با یکی از تجار بغداد گرم صحبت است. همچنان که نشسته بودم داشتم در آتش اشتیاق میسوختم. چشمم در گنبد زیبای امام کاظم علیه السلام بود که... عنان از کف هر صاحب دلی میربود. در این حال از دلم گذشت که ای باب الحوائج، ای موسی بن جعفر، تو عبد صالح و از بندگان برگزیده خدایی و در پیش حضرت حق آبروداری، تو را چه میشد اگر از خدا میخواستی دل پدرم را به من نزدیکتر میکرد تا با تصمیم من که چیزی جز تحصیل علم و کمال در مکتب شما نیست - راضی میشد... در همین اندیشهها بودم که دیدم پدرم صدایم میکند: محمدحسین! محمدحسین، پسرم! اگر هنوز هم آرزومندی که به حوزه بروی تا دروس اسلامی بخوانی برو! از طرف من خاطرت جمع باشد، ناراحت نمیشوم... اگر دلت میخواهد به نجف اشرف بروی برو!(3) از آن روز زندگانی محقق غروی آغازی دیگر داشت که خشنودی پدر را نیز همراه داشت با خیالی آسوده راه نجف اشرف در پیش گرفت تا روح تشنهاش را از چشمههای جوشان علم و حکمت و عرفان علوی سیراب سازد. استادان و سرچشمهای نور کودک کاظمین هنوز در فصل بهاران زندگی بود. تازه در باغ خرم حیات، نونهالی سرسبز بود که توانست هنر ظریف خط و خوشنویسی را آن هم در انواع گوناگون آن یاد گیرد. از آن جا که آن روزها همچون روزگاران گذشته، صنعت خط از هنرهای بدیع و چشمگیر بود، مهارت محمدحسین، آن هم در دوران کودکی وی را در میان آشنایان زبانزد ساخت. پدر هم که به استعداد درخشان فرزندش پی برده بود، با تمام توان وسایل تحصیل و ترقی او را در حوزه علمیه نجف فراهم ساخت تا این استعداد زلال و جوشان هر چه بهتر و بیشتر شکوفا گردد. محمدحسین در دهه دوم زندگی (در سال 1314 یا 1315 ق) بود که پا به حوزه بزرگ نجف نهاد و چیزی نگذشت که مراحل کمال را در دروس مقدماتی یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و بزودی در حلقه درس بزرگترین اساتید حوزه آن روز شرکت جست. استادان او در مرحله سطح و خارج، به ترتیب که در تاریخ و کتاب های تراجم نوشتهاند، عبارتند از: • 1. شیخ حسن تویسرکانی (متوفای 1320 ق): محمدحسین غروی، پیش از همه، پلههای نخست ترقی و تعالی را به پیروی از او پیمود، درس تلاش و تقوا را از او یاد گرفت و بیست و چهار بهار از عمرش میگذشت که استادش تویسرکانی رحلت کرد. • 2. آیه الله سید محمد طباطبایی فشارکی (1253-1316 ق) محقق غروی نتوانست بیش از دو سال از محضر پرفیض این استاد خلیق و بزرگوار بهرهمند گردد. آیت الله فشارکی تا سال 1312 ق. در سامرا سکونت داشت. • 3. حاج آقا رضا همدانی (1250-1322 ق) حضور در درس و بحث آیت الله همدانی که بیشتر با اثر بزرگش کتاب «مصباح الفقیه» شناخته میشود، چندان طولی نکشید و محقق غروی بیست و ششمین سال از زندگانی را سپری میساخت که این استاد بزرگوارش هم به دیار باقی شتافت. • 4. آیت الله آخوند خراسانی (1255-1329 ق) آقا محمدحسین جوانی بیست ساله بود که به حوزه درس آخوند خراسانی راه یافت و تا آخر عمر آخوند که سیزده سال پس از آن به درازا کشید به طور مرتب در حلقه درس اصول آخوند شرکت جست و در همین سال ها بود که بیشترین بخش از شرحش بر کفایهالاصول را نگاشت. او از شاگردان طراز اول آخوند بود و تا ایشان زنده بود به احترام او از تدریس مستقل و متشکل اجتناب میکرد و روزی که آخوند درگذشت آقا محمدحسین مردی بزرگ سرشناس شده بود و در حالی که تنها سی و سه سال از عمرش میگذشت پس از وفات آخوند در جای وی نشست و از مدرسان بنام و پرآوازه نجف گشت. محقق غروی در نزد این چهار استاد بزرگوارش بیشتر علم فقه و اصول خواند. اما استادان وی در حکمت و فلسفه عبارتند از: • 5. حکیم محمدباقر اصطهباناتی شیرازی (متوفای 1326 ق) حکیم اصطهباناتی تنها تا سال 1319 ق. در نجف بود و آقا محمدحسین در حدود چهار یا پنج سال از محضر این استاد فرزانه، استفاده کرده است.(4) • 6. شیخ احمد شیرازی (متوفای 1332 ق) با عنایت به تاریخ وفات وی میتوان گفت که محقق غروی بیشترین بهره را از این استاد حکیم میتوانست ببرد ولی عجیب این است که حتی بیشتر کسانی که زندگانی علامه غروی را نوشتهاند از این استاد نام نبردهاند!(5) روایت یاران داستان دوستان حکایتی بس دلکش و آموزنده است و کارساز بودنش در شناخت شخصیت ها چنان پراهمیت است که سعدی میگوید: ________________________________________ تو اول بگو با کیان زیستی × من آن که بگویم که تو کیستی ________________________________________ اما از یاران علامه غروی چیزی ننگاشتهاند تنها از چند شخصیت یادی شده است که نام میبریم: • 1. بزرگ عارف معاصر آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی. • 2. میرزا علیاصغر ملکی تبریزی. • 3. میرزا حبیب ملکی تبریزی. میرزا علی اصغر و میرزا حبیب دو برادر و پسرعموهای میرزا جواد آقا ملکی تبریزی بودند. آیت الله غروی با هر سه بزرگوار رفت و آمد داشت اما بیش از همه با میرزا علی اصغر مأنوس بود.(6) ...رفاقت و مصاحبت با عارف و اصل میرزا جواد آقا ملکی هم از دیرباز برقرار بود. علامه غروی و میرزا جواد آقا هر دو از شاگردان حاج آقا رضا همدانی بودند و تا سال 1320 ق. که میرزا جواد آقا از نجف به ایران بازگشت با هم مأنوس بودند. پس از آن نیز توسط نامه از حال همدیگر باخبر میشدند.(7) • 4. فقیه اصولی میرزا محمدحسین نائینی (1277-1355 ق) میرزای نایینی و غروی اصفهانی ارتباط تنگاتنگی با هم داشتند و در مواقع دشوار یار و یاور یکدیگر بودند. • 5. آیت الله سید احمد کربلا تهرانی (م 1332 ق) مشایخ بزرگان بسیاری برای علامه غروی اجازه نامه روایتی نوشتهاند که برای نمونه دانشمندان و اندیشوران زیرا را میتوان نام برد: • 1. بزرگ محدث معاصر حاج میرزا حسین نوری طبرسی، گردآوردنده مجموعه روایتی شیعه، مستدرک الوسائل.(8) • 2. آیت الله سید حسن صدرالدین موسوی معروف به صدر کاظمی نویسنده کتاب تأسیس الشیعه و...(9) • 3. میرزا محمدباقر اصطهباناتی شیرازی. • 4. شیخ احمد شیرازی مشهور به «شانه ساز». • 5. شیخ الشریعه اصفهانی.(10) در آسمان آثار و ابتکار مهمترین امتیازی که در آثار نابغه نجف دیده میشود استدلالی و ابتکاری بودن آنهاست که حکایت از ژرفنگری و دقت نظر او میکند و همین است که او را یکی از استوانههای علم اصول و حکیم ژرفاندیش و عارف پارسا و زاهد شب زندهدار، مشهور و پرآوازه کرده است و این همه را آثار او به زبان رسا حکایتگرند. حال بخشی از آثار ماندگار او را در این جا میآوریم: الف) علم اصول: • 1. الاجتهاد والتقلید والعداله • 2. الاصول علی النهج الحدیث • 3. الطلب والاراده عند الامیه والمعتزله والاشاعره این سه کتاب در یک مجلد بزرگ با نام «بحوث فی الاصول» چاپ شده است. • 4. چندین رساله در مباحث مختلف اصولی. • 5. حاشیه بر رساله قطع شیخ انصاری. • 6. نهایهالدرایه فی شرح الکفایه، در چهار جلد؛ در مورد این کتاب که بزرگترین اثر علامه غروی در علم اصول است تجلیل و تعظیم بسیار شده است. به راستی که این شرح، نهایت درایت را داراست و اگر برتر از کتاب کفایه نباشد کمتر از آن نیست. ب) علم فقه: • 7. کتاب الاجاره • 8. صلاه الجماعه • 9. صلاه المسافر این سه کتاب هم به تازگی در یک مجلد با نام «بحوث فی الفقه» انتشار یافته است. • 10. حاشیه کتاب المکاسب حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری، معروفترین اثر فقهی علامه غروی است که پس از گذشت دو سال از وفاتش در دو جلد بزرگ به قطع رحلی انتشار یافت. • 11. حاشیه بر کتاب الطهاره شیخ اعظم انصاری. • 12. چندین رساله فقهی. • 13. سه منظومه درباره اعتکاف، روزه و نماز جماعت. • 14. الوسیله توضیح المسائل به زبان عربی. • 15. ذخیره العباد. توضیح المسائل فارسی. ج) فلسفه و حکمت: • 16. تحفه الحکیم. منظومهای است به سبک منظومه حکیم سبزواری در حکمت متعالیه. تحفه حکیم از همان روزهای نخستین انتشارش مورد توجه اهل فن بوده و بعضی از حکما و نویسندگان به شرح آن دست زدهاند. • 17. رساله فی اثبات المعاد الجسمانی. • 18. حاشیه بر اسفار ملاصدرا. • 19. مکاتبات فلسفی و عرفانی. مجموعهای است از 14 نامه در شرح و تحلیل دو بیت شعر از عطار نیشابوری آن جا که میگوید: ________________________________________ دائماً او پادشاه مطلق است × در کمال عزّ خود مستغرق است. او بسر ناید زخود آنجا که اوست × کی رسد عقل وجود آن جا که اوست. ________________________________________ نیمی از نامهها از حکیم غروی اصفهانی و نیمی دیگر از عارف معروف سید احمد کربلایی است که دیدگاه یکدیگر را به نقد و بررسی نشستهاند. حاصل آن مناظرات علمی این اثر جاوید گشته است. • 20. تفسیر قرآن این تفسیر که گویا نیمه تمام مانده تاکنون چاپ نشده است. • 21. الانوار القدسیه مجموعه دل انگیزی از اشعار عربی آیت الله غروی است. • 22. دیوان مفتقر این کتاب که شعرهای فارسی حکیم غروی را در خود گردآورده است با نام نامناسبی که هیچ برازنده ایشان نیست دهها بار چاپ شده و انتشار یافته است و این اشتباه از آن جا ناشی شده است که پدر شاعر حکیم و عارف حوزه نجف حاج محمدحسن اصفهانی معروف به معین التجار، کمپانی یعنی شرکت راه آهن بغداد - کاظمین را به عهده داشت و او بود که برای نخسین بار بانی این کار خیر گشت. از این جا و تنها به همین علت است که دیوان اشعار فرزندش با نام «دیوان کمپانی» و نام آن حکیم الهی به نام «آیت الله کمپانی»! معروف گشت. ولی چنان که شماری نقل کردهاند او از این اسم ناراضی بود و از شنیدن این کلمه بیگانه به سختی ناراحت میشد. • 23. دیوان غزلیات یا مجموعه عارفانهها.(11) شاگردان مکتب علامه نوری را چه در علم اصول و فقه و چه در حکمت و فلسفه باید از مکتب های بسیار پربرکت شیعه به حساب آورد. بر طبق تحقیقی حدود یکصد و پنجاه بزرگوار افتخار شاگردی در مکتب علامه غروی را داشتهاند. عجیب این که در میان شاگردان، از مرجع تقلید و فقیه و فیلسوف گرفته تا مفسر و محدث و متفکر و نویسنده و عارف و واعظ و... را میتوان دید که همگی به نوعی به شاگردی غروی اصفهانی مباهات میکردهاند. اکنون ما تنها از بعضی از آنان نام میبریم،(12) حضرات آیات: • سید محمد حجت کوه کمری (1310-1372 ق)، • سید حسین طباطبایی بروجردی (1292-1380 ق)، • سید محمدهادی میلانی (1313-1395 ق)، • سید ابوالقاسم خویی (1317-1413 ق)، • سید عبدالاعلی سبزواری (1328-1414 ق)، • سید محمدکاظم موسوی حسینی (1322-1405 ق)، • شیخ سلمان خاقانی (1331-1408 ق)، • شیخ محمدتقی بهجت فومنی رشتی (متولد 1332 ق)، • سید محمدباقر طباطبایی سلطانی بروجردی (متولد 1332 ق)، • شیخ ابوالفضل خوانساری (متولد 1334 ق)، • سید علی بهشتی بابلی (متولد 1324 ق)، • میرزا غلامحسین جعفری همدانی (1324-1416)، • شیخ علی خوزانی اصفهانی معروف به «آیت الله مشکات»، • حاج شیخ علی محمد بروجردی (1315-1395 ق)، • شیخ عبداللطیف سمامی حائری (1330-1400 ق)، • شیخ ابوالحسن شیرازی، • آقا میرزا کاظم دینوری تبریزی (1320-1416 ق)، • سید مهدی اشکوری نجفی (متولد 1336 ق)، • شیخ احمد اهری (1305-1388 ق)، • علامه سید محمدحسین طباطبایی (1321-1402 ق)،(13) • سید محمدحسن الهی طباطبائی،(14) • علامه شیخ عبدالحسین امینی تبریزی (1320-1390 ق)، • محمد علی اردوبادی (1312-1380 ق)، • شیخ محمدرضا مظفر (1322-1384 ق)، • شیخ محمدحسین مظفر (1312-1381 ق)، • میرزا شیخ نجم الدین جعفر عسکری (1313-1395 ق)، • سید عبدالحسین طیب (1312-1412 ق)، • سید محمد حسینی همدانی (1322-1417 ق)، • شیخ محمدحسین اعلمی (1320-1393 ق)، • سید میرزا محمود موسوی زنجانی (1309-1374 ق)، • سیدامیر محمد کاظمی قزوینی (1335-1414 ث). • شیخ محمدجواد یثری (1330-1415 ق)، • سید محمدتقی آل بحرالعلوم (1318-1393 ق)، • شیخ عبدالرحیم سامت قزوینی (متولد 1281 ش)، • شیخ محمود شریعت مهدوی (متولد 1335 ق)، • شیخ محمدرضا غراوی (1303-1385 ق)، • سید نورالدین میلانی حائری (متولد 1336 ق)، • سید صدرالدین شوشتری جزایری (1313-1385 ق)، • سید محمد شبر (متولد 1330 ق)، • محمدطاهر آل شیخ راضی (1322-1400 ق)، • شیخ کاتب طریحی (1303-1390 ق)، • محمد طه کرمی هویزی (1317-1388 ق)، • شیخ محمدامین زین العابدین بصری (متولد 1333 ق)، • شیخ عبدالمهدی مطر (1318-پس از 1390 ق)، • حاج شیخ حسین انواری همدانی، توسلی شیرازی، • سید سجاد علوی گرگانی (1322-1407 ق)، • حاج سید علی مولانا تبریزی (1320-1392 ق)، • حاج شیخ نصرالله شبستری (متولد 1330 ق) و... شاگردان برگزیده عرفان حکیم غروی اصفهانی، مدت زمانی طولانی حوزه درس عرفانی خصوصی داشتند که در خانه خود برگزار میکرد. بزرگمردانی که در این حلقه حال و اشراق، گرد هم میآمدند، عبارت بودند از: • 1. علامه سید محمدحسین طباطبایی تبریزی • 2. آیت الله سید محمدهادی میلانی. • 3. آیت الله سید ابوالقاسم خویی. • 4. آیت الله میرزا یوسف ایروانی. • 5. آیت الله امام زنجانی. • 6. آیت الله اعتماد رشتی.(15) وفات پنجم ماه ذی الحجه سال 1361 ق. روز دوشنبه بود که از فراز بارگاه قدس مولا امام علی علیه السلام خبر وفات بزرگ استاد نجف به گوش همگان رسید. این خبر چنان نابهنگام بود که فضلا و دانشوران حوزوی را دچار تحیر غمبار کرد. بزرگ ادیب شیعی، علامه اردوبادی، سوگ سرودهای را که در در گرامی داشت استادش گفته بود و رد زبان همگان ساخت مردم به ویژه شاگردان و یاران و نزدیکان استاد که سخت از این فاجعه اندوهبار، آزرده و آشفته بودند بیتی از آن سوگواره دلسوز را به هم میخواندند و ناله میکردند. ادیب اردوبادی در آن بیت گفته بود: آری تشییع پیکر نابغه نجف و خادم صادق امام حسین علیه السلام با نام و یاد حسین علیه السلام برگزار شد و در آستان قدس علوی، زیر ایوان طلای مولا جنب مناره شمالی در مقبره کوچکی در کنار مقبره علامه حلی به خاک سپرده شد.(16) ________________________________________ عاکفان حرمت قبله اهل کرمند × واقف از نکته سربسته لوح و قلمند خاکساران تو ماه فلک ملک حدوث × جان نثاران تو شاه ملکوت قدمند «مفتقر» دست تو و دامن آنان که همه × خضر جانند و مسیحا نفس و روح دمند ________________________________________ پی نوشت (1). حاشیه محقق اصفهانی بر مکاسب، مقدمه، ص اول، به قلم علامه شیخ محمدرضا مظفر، چاپ قدیم رحلی، سنگی. (2). علماء معاصرین، واعظ خیابانی تبریزی، ص 190، چاپ تبریز، 1366 ق. (3). ما این روایت تاریخی را از استاد بزرگوار علامه سید عبدالعزیز طباطبایی یزدی قدس سره شنیدم و ایشان از فرزند آیت الله غروی اصفهانی، شیخ محمد غروی و او هم از پدرش آیت الله غروز نقل میکردند که پدرم از این توسل که نقشی بسیار حیاتی در زندگانی ایشان داشت، بارهای به مناسبت های مختلفی سخن به میان میآورد و خود را همیشه مدیون این لطف حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام میدانست. (4). درباره زندگینامه استادان علامه غروی به ترتیب نگاه کنید به: نقباءالبشر، ج 1، ص 212 و 365؛ الرسائل الفشارکیه، ص 5-11، چاپ جامعه مدرسین قم، علماء معاصرین، ص 75؛ دائرة المعارف تشیع، ج 2، ص 215 و سیمای سامرا، سینای سه موسی از نگارنده این سطور. (5). مسلسلات، آیت الله سید شهاب الدین مرعشی نجفی، ج 2، ص 363، چاپ اول، 1416 ق، از انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی، تنها در اینجاست که از این استاد علامه غروی نام برده شده است. (6). به نقل از آیت الله سید هادی خسروشاهی در مصاحبه نگارنده با وی. (7). یکی از نامههای پربار که توسط میرزا جواد آقا ملکی تبریزی نگاشته شده است در مجله حوزه، شماره 4، ص 65، (اردیبهشت 1363) چاپ شده است. (8). زندگینامه این محدث متقی در کتاب مستقلی نوشتهایم و با نام «محدث نوری، رویات نور» انتشار یافته است. (9). متن اجازه نامهای که آیت الله صدر کاظمی نوشتهاند دارای مطالب سودمند و مهمی است که در شش صفحه و در آخر کتاب «غروی اصفهانی غدیر اندیشه» که این مقاله تلخیص آن است، آورده شده است. (10). مسلسلات، آیت الله مرعشی نجفی، ج 2، ص 363. (11). در مورد آثار علامه غروی مراجعه شود به: حاشیه علامه غروی بر مکاسب، مقدمه، به قلم علامه مظفر؛ بحوث فی الاصول، غروی اصفهانی، چاپ دوم، قم، جامعه مدرسین، 1416 ق؛ نور علم، ش 4، از دوره چهارم(40) ص 53 و ش 5 از دوره ششم(22) ص 213؛ نهایه الدرایه فی شرح الکفایه، غروی اصفهانی، مقدمه، مجله الموسم، ش 16، ص 241-257، چاپ هلند، 1414 ق و... (12). در اصل کتاب غروی اصفهانی از یکصد و ده شاگرد حکیم غروی نام بردهایم. (13). کیهان اندیشه، دوره پنجم، ش 26، ص 10، به نقل از استاد آیت الله حسن زاده آملی، نگاه حوزه؛ ش 9-8، س 34، (ویژهنامه وحدت حوزه و دانشگاه). (14). کیهان اندیشه، دوره پنجم، ش 26، ص 7-8 (مهر و آبان 1368). (15). گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 236؛ عرفان اسلامی، شیخ حسین انصاریان، ج 5، ص 166. (16). نوار مصاحبه با استاد علامه سید عبدالعزیز طباطبایی یزدی قدس سره.
سید محمدباقر شفتی (زادهٔ ۱۱۸۱ (یا ۱۱۷۵) در طارم زنجان - درگذشت ۲ ربیعالاول سال ۱۲۶۰، مصادف با ۲ فروردین ۱۲۲۳ در اصفهان)، معروف به رشتی و بیدآبادی، فقیه و روحانی شیعه بود. ساختن مسجد سید در بیدآباد اصفهان به او منسوب است. بگفته سید حسین نصر و حمید دباشی شفتی احتمالاً اولین کسی است که عنوان حجت الاسلام (به معنی دلیل اسلام) را دریافت کردهاست. این عنوان بعدها به روحانی معروفی از کاشان نیز اطلاق شد، ولی پس از آن بشدت از شأن این عنوان کاسته شد.[۱] دلیل اطلاق این عنوان به شفتی، نقش دوگانهٔ او به عنوان قاضی و مفتیای بود که کتابی پیرامون پیادهسازی شریعت اسلامی در زمان غیبت نوشت.[۲] محتویات • ۱ زندگی • ۲ دیدگاههای مذهبی و بستر تاریخی آن • ۳ مدخل در لغتنامه دهخدا • ۴ اساتید • ۵ شاگردان • ۶ پانویس • ۷ منابع • ۸ پیوند به بیرون زندگی سیدمحمدباقر شفتی در حدود سال ۱۱۸۱ (یا ۱۱۷۵) در چرزه از روستاهای طارم زنجان متولد شد.[۳] نسب او بنا بر آنچه خود در مقدمه کتاب «مطالع الانوار» نوشته، با بیست و دو واسطه به موسی کاظم هفتمین امام شیعه میرسد.[۳] پدرش سید محمدنقی مُلاّی روستای چرزه بود. از زندگی سیدمحمدنقی اطلاعی در دست نیست، جز آنکه شاید پیش از ۱۱۹۲ درگذشته باشد.[۳] سید محمدباقر در هفت سالگی بههمراه پدر، مادر و باقی خانوادهٔ خود به شفت مهاجرت کرد و به این سبب به شفتی مشهور شد. در ۱۱۹۲ برای تحصیل علوم دینی به کربلا و سپس نجف رفت. در کربلا در درس محمدباقر وحیدبهبهانی و سید علی طباطبایی (صاحب ریاض المسائل) و در نجف در درس سید محمدمهدی بحرالعلوم و جعفر کاشفالغطا حاضر شد.[۴] در سال ۱۲۰۵ به ایران بازگشت و برای دیدار مهدی نراقی به کاشان رفت و یک سال بعد (۱۲۰۶) وارد اصفهان شد، در حالی که به گفتهٔ خود:«جز يك دستمال كه مقدارى نان خشك در آن بود، و يك كتاب مدارک» چیزی همراه نداشت[۵]. او ابتدا در مدرسه چهارباغ ساکن شد و شروع به بحث و تدریس نمود. اما متولی مدرسه از گردآمدن طلاب در اطراف او خرسند نبود و از راههای مختلف نارضایتی خود را بهگوش او میرساند. شفتی سرانجام به اجبار متولی، چهارباغ را ترک کرد و به مدرسهٔ میرزا حسین در بازارچهٔ بیدآباد رفت. بهزودی مجلس درس او رونق گرفت و امامت یکی از مساجد بیدآباد به او سپرده شد.[۵] شفتی گرچه در آغاز ورود به اصفهان مجتهدی گمنام بود، اما با اجرای حدود شرعی و گرفتن تایید از بعضی علمای نامدار اصفهان شهرت یافت.[۵] او گرچه در دوران تحصیل در نجف و کربلا در فقر زندگی میکرد، بعد ورود به اصفهان در مدت کمی با تجارت و تصرف سهم خود از وجوه شرعیه در شمار ثروتمندان بزرگ عصر خود در آمد. محمد تنکابنی در قصصالعلماء دربارهٔ ثروت او مینویسد:«در شهر اصفهان چهارصد کاروانسرا از مال خود داشت، گویا زیاده از هزار باب دکاکین داشته [...] و املاکی که در بروجرد داشت، مداخل آن تقريباً سالی ششهزار تومان بود و املاکی که در يزد داشت [مداخل آن] سالی دوهزار تومان بود.» نیز در دربارهٔ دوران تحصیل او مینویسد که بعضی اوقات حتی قدرت تأمین غذای روزانه خود را نداشت و براثر گرسنگی غش میکرد و به این سبب سید علی طباطبایی، استاد شفتی در کربلا، شخصى را مأمور کردهبود تا روزانه دو قرص نان، يكى براى غذاى ظهر، و ديگر براى غذاى شب وى ببرد.[۴] شفتی در سال ۱۲۲۱ در حالی که دوهزار نفر او را همراهی میکردند، از راه دریا به سفر حج رفت . او در اين سفر حدودی برای طواف و عرفات مشخص کرد که مورد تایید علمای سنی مکه نیز قرار گرفت. همچنین باغ فدک را که در تملک محمد علی پاشا، والی مصر بود، گرفت و به سادات مدینه بازگرداند.[۶] او در دوم ربیعالاول سال ۱۲۶۰ (مصادف با دوم فروردین ۱۲۲۳) در اصفهان درگذشت و بنا به وصیت خود در مسجد سید دفن شد.[۷] وی از چند همسر خود، صاحب هشت پسر و چهار دختر شد. پسرانش به ترتیب میرزا اسدالله شفتی، میرزا هاشم، میرزا ابوالقاسم، میرزا محمدعلی، میرزا زینالعابدین، آقا سيّد محمدمهدی، آقا سيّد مومن و میرزا جعفر بودند. یکی از دختران او به ازدواج محمدمهدی کلباسی درآمد. اغلب فرزندان و نوادگان او در مسجد سید مدفون هستند. دیدگاههای مذهبی و بستر تاریخی آن دستخط و نقش مهر محمدباقر شفتی بر آخرین صفحهٔ کتاب تحفهالابرار شفتی از شاگردان محمدباقر وحیدبهبهانی و متأثر از دیدگاههای او بود. پیش از بهبهانی دیدگاه غالب روحانیون شیعه در کربلا و بقیه در عتبات دیدگاه اخباری بود و نه اصولی. تأثیر دیدگاه اخبارییون تا حدی بود که اگر کسی کتاب اصول فقه حمل میکرد باید آن را به دلیل بر نیاشفتن دیگران مخفی میکرد. بهبهانی موفق به تغییر این دیدگاه عمده از طریق مناظره و بحث، نوشتن کتب، و همچنین نشان دادن عملی آنچه یک مجتهد باید انجام دهد، شد. یکی از شاگردان بهبهانی به نام شیخ جعفر نجفی نقل میکند که همیشه افراد مسلحی همراه آقای بهبهانی بودند که هر حکم فقهی را که ایشان دادند اجرا کنند. این نحوهٔ عملکرد الگوی بسیاری از روحانیان شیعه دوران قاجار گردید. محمدباقر شفتی به عنوان شیخ الاسلام اصفهان رسالهای در باب اجرای حدود توسط مجتهدین نوشت (گرچه روحانیون معروفی مانند شیخ مفید، سید مرتضی و علامه حلی اجرای حدود را توسط فقها مجاز میدانستند، ولی اجرای حدود توسط غیر معصوم بصورت تاریخی موضوعی نزاع برانگیز بین شیعیان بودهاست. از اواخر قرن دوازده هجری، شاهد پذیرش عمومی اجرای حدود به عنوان بخشی از وظیفه «امر به معروف و نهی از منکر» توسط علما هستیم که بهبهانی و پس از او شفتی در آن نقش عمدهای بازی کردند).[۸][۹] بدین سان بهبهانی علما را از وضعیت سکوت آنها پس از دورهٔ صفویان خارج کرد و پس از او شفتی، اجرای حدود توسط علما را در اصفهان احیا کرد (به عنوان مثال حدود مربوط به اعدام تا پیش از آن فقط توسط حکومت انجام میشد).[۱۰] شفتی معتقد بود که اجرای حدود توسط مجتهدین واجب است. این دیدگاه کاملاً خلاف دیدگاه غالب قبلی متعلق به جامع عباسی بود که اجرای حدود را در حالت کلی بصورت احتیاط آمیزی توجیه کرده بود، و اجرای حدود مربوط به کشتن را ممنوع کرده بود. شفتی جهت جاانداختن این موضوع خود همت به اجرای حدود بست؛ چنانچه گفته شدهاست که او حدود هفتاد نفر را اعدام کرد. گرچه مجتهدین بعدی از شفتی در این مورد خاص پیروی نکردند، ولی نوشتههای او در مورد نقش روحانیون در مسائل اجرایی تأثیر گذار بود.[۱۱] مدخل در لغتنامه دهخدا اکبر گنجی در مقالهٔ «ساختار سلطانی جمهوری اسلامی» گفتهاست که در نسخهٔ اولیهٔ لغتنامهٔ دهخدا (چاپ ۱۳۳۰)، اطلاعات فوق دربارهٔ شفتی وجود داشته که به درخواست حوزهٔ علمیهٔ قم و به دستور سید علی خامنهای در چاپ ۱۳۷۷ آن حذف شدهاست: «و چون سید اقامهٔ حدود را در زمان غیبت امام واجب میدانسته، خود به امر به معروف و نهی از منکر و اجرای حدود قیام مینمود و مدعی بودهاست که حکم من در این قبیل مسائل، بعینه همان حکم حضرت صاحب الزمان است. عدد کسانی که سید ایشان را در دورهٔ سلطهٔ خود در اصفهان به تازیانه حد زده، از حساب بیرون است. و شمارهٔ کسانی که او به دست خویش به عنوان اقامهٔ حدود کشته، تا یکصد و بیست نوشتهاند. امر عجیب در کار وی این است که او متّهمین را ابتدا به اصرار و ملایمت تمام و به تشویق اینکه خود در روز قیامت پیش جدّم شفیع گناهان شما خواهم شد به اقرار و اعتراف وا میداشته، سپس غالبا با حال گریه ایشان را گردن میزده و خود بر کشتهٔ آنان نماز میگذارده و گاهی هم در حین نماز غش میکردهاست».[۱۲][۱۳] اساتید محمدباقر وحید بهبهانی • سید علی طباطبایی، صاحب ریاضالمسائل • سید محمدمهدی بحرالعلوم • جعفر کاشفالغطا • سید محسن اعرجی • میرزای قمی • مهدی نراقی شاگردان • محمد مهدی کرباسی • میرزا ابوالقاسم زنجانی • محمد جعفر آبادهای • ملا عبدالله زنوزی • ملا علی اکبر خوانساری • محمد رفیع گیلانی
زادروز نیمه نخست قرن دوازدهم اصفهان درگذشت ۱۱۹۸ ه. ق. قم آرامگاه قم نامهای دیگر میراحمد دوره قرن دوازدهم هجری فرزندان سحاب اصفهانی سید احمد حسینی متخلص به هاتفاصفهانی از شعرای نامی ایران در عهد افشاریه و زندیه است. وی اصالتا از خانوادهای آذربایجانی بود ولی در اصفهان بدنیا آمد. سید احمد درکودکی به تحصیل علوم قدیمه و از جمله ادبیات فارسی و عربی، طب، منطق و حکمت پرداخت و گذشته از علم طب که در آن تسلط داشت، به یکی از سرآمدان زبان عربی مبدل گشت و اشعاری به زبان عربی سرود. هاتف در جوانی به سرودن اشعار خود پرداخت و در طول زندگی آرام خود از مدح شاهان و روی آوردن به دربار سلاطین خود داری کرد و بیشتر به مطالعه و حکمت و عرفانمشغول بود. وی در سال ۱۱۹۸ درگذشت. هاتف اصفهانی شاعری توانا و مسلط به زبان و ادب فارسی بود. وی از سبک شعرای متقدم ایران به ویژه حافظ و سعدی پیروی می کرد و طبع خود را در سرایش تمامی قالبهای شعری اعم از غزل، قصیده و رباعی، ترجیعبند و ترکیببند آزمود. شهرت عمده هاتف به سبب شاهکار بزرگ ادبی او (ترجیعبند عرفانی) است که در آن هم از حیث حسن ترکیب الفاظ و هم از حیث توصیف معانی داد سخن داده است. وی مرثیه های زیبایی نیز با استفاده از ماده تاریخ (حروف ابجد) در مرگ بزرگان و دوستان خود سرود که این اشعار از ارزش بالایی برخوردارند. مهمترین اثر باقی مانده از هاتف اصفهانی دیوان اشعار او و چند صد بیت شعر بهزبان عربی است. بخشی از بند اول ترجیعبند معروف هاتف: ای فـدای تـو هم دل و هم جــان وی نثار رهت هـم این و هـم آن دل فـدای تو چــون تویی دلبر جان نثار تو چون تویی جانـان دل رهـانـدن ز دست تو مشکـل جـان فشانـدن به پـای تو آسان ... ساقی آتش پرست و آتش دست ریخت در ساغر آتش سوزان چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش سوخت هم کفر از آن و هم ایمان مست افتادم و در آن مستی به زبانی که شرح آن نتوان این سخــن میشنیـدم از اعضا همـه حتـی الوریـد و الشـریان که یکی هست و هیـچ نیست جـز او وحـــده لا الــه الاّ هـــو هاتف اصفهانی از ویکیگفتاورد پرش به: ناوبری, جستجو هاتف اصفهانی، سیداحمد اصفهانی که هاتف تخلص یافت اصل خاندان او از قصبه اردوباد آذربایجان بوده که در زمان پادشاهان صفوی از آن سامان به اصفهان آمده و در این شهر مسکن گزیدهاند. هاتف در (نیمه اول قرن دوازدهم هجری) در اصفهان زاده شد. وی به سال (۱۱۹۸ هجری قمری) در شهر قم درگذشت. دارای منبع • «ای پدر پند کم ده از عشقم// که نخواهد شد اهل این فرزند» • «ای فدای تو هم دل و هم جان// وی نثار رهت همین و همان// دل فدای تو چون تویی دلبر// جان نثار تو چون تویی جانان// دل رهاندن ز دست تو مشکل// جان فشاندن به پای تو آسان// راه وصل تو، راه پرآسیب// درد عشق تو‚ درد بی درمان» • «با یکی عشق ورز از دل و جان// تا به عینالیقین عیان بینی// که یکی هست و هیچ نیست جز او// وحده لاالهالاهو» • «بسته کاکل و زلف تو بود هاتف و خواهد// نه از آن قید خلاصی نه از آن دام رهایی» • «چشم دل باز کن که جان بینی// آنچه نادیدنی است آن بینی// گر به اقلیم عشق روی آری// همه آفاق گلستان بینی» • «چو از همآشیان افتاد مرغی دور و تنها شد// بود کنج قفس خوشتر ز پرواز گلستانش» • «دل هر ذره را که بشکافی// آفتابیش در میان بینی» • «شب و روزی به پایان گر تو را در وصل یار آید// غنیمت دان که بی ما و تو بس لیل و نهار آید» • «شدم خاک اگر از جفایش مباد// نشیند به دامان او گرد من» • «شِکوه از پیری کنی زاهد؟ بیا همراه من// تا به میخانه برم پیر و، جوان آرم تورا» • «عود و چنگ و دف و نی و بربط// شمع و نقل و گل و می و ریحان» • «کردهست یا قاصد نهان مکتوب جانان در بغل// یا درجی از مشک ختن کردهست پنهان در بغل» • «که گذارد که به خلوتگه آن شاه برآیم// من که در کوچه او ره ندهندم به گدایی» • «گردد کسی کی کامیاب از وصل یاری همچو تو// مشکل که در دام کسی افتد شکاری همچو تو» • «گر دل صلح داری اینک دل// ور سر جنگ داری اینک جان» • «مجوش ای فرومایه گر من تو را// به شوخی گل هجو بر سر زدم// تو را تا ز گمنامی آرم برون// به نام تو این سکه بر زر زدم// نه از کین به روی تو تیغ آختم// نه از دشمنی بر تو خنجر زدم// به طبع آزمایی هجا گفتمت// پی امتحان تیغ بر خر زدم» • «من شرمنده از مسلمانی// شدم آنجا به گوشهای پنهان// پیر پرسید کیست این؟ گفتند// عاشقی بی قرار و سرگردان// گفت: جامی دهیدش از می ناب// گرچه ناخوانده باشد این مهمان» • «نبود به بزمت ای شه ره این گدا همین بس// که به کوچه تو گاهی بودم ره گدایی» • «ندیدم زآن گل بی خار جز مهر و وفا اما// ز باغ از جور گلچین و جفای باغبان رفتم// سخن کوته ز جور آسمان هاتف به ناکامی// ز یاران وطن دل کندم و از اصفهان رفتم» • «پس از انقراض صفویه سبک نظم و نثر و نقاشی یک مرتبه تغییر یافت. انجمنی از شعرا که مشتاق وهاتف و آذر و رفیق و طبیب و عاشق اعضاء آن بودند سبک عراقی را از نو در شعر به وجود آوردند.» o محمدتقی بهار • «ترجیعبند دلپسند هاتف سرآمد تمام اشعار صوفیانه است که در قرن هیجدهم میلادی سروده شده است.» o ادوارد براون
محمدعلی جمالزاده را یکی از بنیانگذاران اصلی ادبیات داستانی معاصر فارسی میدانند. داستان کوتاه «فارسی شکر است» را که در کتاب یکی بود یکی نبود او چاپ شدهاست، عموماً به عنوان نخستین داستان کوتاه فارسی به شیوهٔ غربی میشمارند. این داستان پس از هزار سال از نثر نویسی فارسی نقطه عطفی برای آن به شمار میرفت. به علاوه، مقدمهٔ جمالزاده بر کتاب یکی بود یکی نبود، سند ادبی مهم و در واقع بیانیه نثر معاصر فارسی است. در این مقدمه جمالزاده مواکداً بیان میکند که کاربرد ادبیات مدرن نخست بازتاب فرهنگ عامه و سپس انعکاس مسائل و واقعیتهای اجتماعی است. او از پیشگامان سادهنویسی فارسی بود. در سال ۱۲۷۴ خورشیدی در خانوادهای مذهبی در اصفهان بدنیا آمد. وی فرزند سید جمالالدین واعظ اصفهانی بود. در سیزده سالگی برای تحصیل به بیروت رفت. او نخستین مجموعهٔ داستانهای کوتاه ایرانی را تحت عنوان یکی بود، یکی نبود در سال ۱۳۰۰ خورشیدی در برلین منتشر ساخت. به همین خاطر وی را آغازگر سبک واقعگرایی در نثر معاصر فارسی دانستهاند. داستانهای وی انتقادی (از وضع زمانه)، ساده، طنزآمیز، و آکنده از ضربالمثلها و اصطلاحات عامیانه است.
وی یکی از سه فرزند پسر خانواده بود و پدرش در شهر (ریز لنجان) به شغل برنجکاری و اداره امور عصارخانه مشغول بود. بهشتیان دوره ابتدایی را در مدرسه قدسیه میگذراند و در همین زمان است که عشق به تاریخ و ادبیات فارسی در وی تقویت میشود. فضای اصفهان، فضایی هنری و ذوقی است، کسی که در این شهر بوده و با شاعران، نویسندگان و بزرگان آن در تماس باشد به یقین از این فضا و مکان اثر میپذیرد. به مرور زمان شکوه این شهر لاجوردی در نگاه عباس بهشتیان نقش میبندد. کاشی و اسلیمی، گنبدهای آجری و فیروزهای، گلدسته های برافراشته، بافت تاریخی محله های اصفهان، زاینده رود و بیشه های اطراف آن یک ذهن زیبا پسند برای وی به ارمغان میآورند. این مرد نامی زیباییها را مینگرد و عاشق میشود. عاشق فرهنگ و تمدن ایرانی اسلامی و پس از چندی به یکی از حافظان این تمدن تبدیل میگردد. پس از مدتی یکی از برادرانش فوت میکند ناچار به کمک پدرش در امور کشاورزی همت میگمارد در همین زمان در اثر نزدیکی با طبیعت، عشق به درخت و درختکاری در وی پدید میآید و این طبیعت گرایی تا پایان عمر در وجود ایشان دیده میشود. بهشتیان پس از فوت پدرش، قطعهای زمین بایر خریداری نموده و به آباد کردن آن میپردازد. با کاشتن درختان بسیار آنرا به بوستانی دلکش و روح افزا تبدیل مینماید و به همین ترتیب زمین بایر دیگری را به فضایی پر درخت تبدیل میکند. عشق به درختکاری و طبیعت مانع عشق بهشتیان به فرهنگ ایران نمیشود. بلکه در کنار این امر به دغدغه خود که فرهنگ، هنر، تمدن و تاریخ ایران است، مشغول میشود. هر زمان که فرصتی پیش میآید به اصفهان آمده تا به بررسی آثار تاریخی اصفهان بپردازد و هوشیار است که اگر آثار تاریخی اصفهان با آسیب و گزندی روبرو هستند آنرا گوشزد کند و از ویرانی و خرابی آنها جلوگیری نماید. در این راه خستگی به خود راه نمیدهد و هر آنچه در توان دارد بروز میدهد. استاد منوچهر قدسی درباره بهشتیان چنین سخن میگوید: من، نسبت به گذشته ایران به ویژه اصفهان، آگاهتر از عباس بهشتیان عده ای را هر چند به شمار انگشتان یک دست میشناسم. اما عاشقتر از وی در تمام عمر ندیده ام. ندیده ام کسی به اندازه وی در مسائل تاریخی، هنری و مملکتی صاحب سوز و درد باشد و آثار هنری و فرهنگی این سرزمین خصوصاً اصفهان را نه تنها دوست بدارد که به هر کدام تا حد پرستش عاشقانه مهر بورزد
به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحl مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای معلّی و زیارت قبرسالارشهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید. محمد ابراهیم درسایه محبّت های پدر ومادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشتسر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوقالعادهای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با كار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست میآورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای میكرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری میبخشید. پدرش از دوران كودكی او چنین میگوید: « هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمیگشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و مرارتها را از وجودم پاك میكرد و اگر شبی او را نمیدیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. » اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث میشد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها كمك كند. این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت كتاب آسمانی قرآن را كاملاً فرا گیرد و برخی از سورهه ای كوچك را نیز حفظ كند. فعالیت های پس از پیروزی انقلاب: پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم ودفاع از شهر و راه اندازی كمیته انقلاب اسلامی شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله كسانی بود كه سپاه شهرضا را با كمك دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشكیل داد. درایت و نفوذ خانوادگی كه درشهر داشتند مكانی را بعنوان مقر سپاه دراختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح از شهربانی شهر به آنجا منتقل كردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج و نیازمندیها را رفع كردند. به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند. هنگامی كه مجموعه سپاه سازمان پیدا كرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را به عهده داشت. به همت این شهید بزرگوار و فعالیتهای شبانهروزی برادران پاسدار در سال 58، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا كه به آزار واذیت مردم میپرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچی پاكسازی گردید. از كارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیتهای فرهنگی، تبلیغی منطقه بود كه در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور انقلابی تأثیر بسزایی داشت. اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گرانبهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و كنارك (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت كرد و به فعالیتهای گسترده فرهنگی پرداخت. نقش شهید در كردستان و مقابله با ضدانقلاب: شهید همت در خرداد سال 1359 به منطقه كردستان كه بخشهایی از آن در چنگال گروهكهای مزدور گرفتار شده بود، اعزام گردید. ایشان با توكل به خدا و عزمی راسخ مبارزه بیامان و همه جانبهای را علیه عوامل استكبار جهانی و گروهك های خودفروخته در كردستان شروع كرد و هر روز عرصه را برآنها تنگتر نمود. از طرفی در جهت جذب مردم محروم كُرد و رفع مشكلات آنان به سهم خود تلاش داشت و برای مقابله با فقر فرهنگی منطقه اهتمام چشمگیری از خود نشان می داد تا جایی كه هنگام ترك آنجا، مردم منطقه گریه میكردند و حتی تحصن نموده و نمیخواستند از این بزرگوار جدا شوند. رشادت های او دربرخورد با گروهك های یاغی قابل تحسین وستایش است. براساس آماری كه از یادداشت های آن شهید بهدست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر 59 تا دیماه 60 (بافرماندهی مدبرانه او) عملیات موفق در خصوص پاكسازی روستاها از وجود اشرار، آزادسازی ارتفاعات و درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است. شهید همت و دفاع مقدس: پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شهید همت به صحنه كارزار وارد شد و درطی سالیان حضور در جبهه های نبرد، خدمات شایان توجهی برجای گذاشت و افتخارها آفرید. او و سردار رشید اسلام، حاج احمد متوسلیان، به دستور فرماندهی محترم كل سپاه مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمدرسول الله (ص) را تشكیل دهند. در عملیات سراسری فتح المبین، مسؤولیت قسمتی از كل عملیات به عهده این سردار دلاور بود. موفقیت عملیات درمنطقه كوهستانی «شاوریه» مرهون ایثار و تلاش این سردار بزرگ و همرزمان اوست. شهید همت در عملیات پیروزمند بیت المقدس در سمت معاونت تیپ محمدرسول الله (ص) فعالیت و تلاش تحسین برانگیزی را در شكستن محاصره جاده شلمچه ـ خرمشهر انجام داد و به حق میتوان گفت كه او یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشته اند و با اینكه منطقه عملیاتی دشت بود، شهید حاج همت با استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی فرماندهی كرد. در سال 1361 با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان كه مورد هجوم ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته بود راهی آن دیار شد و پس از دو ماه حضور در این خطه به میهن اسلامی بازگشت و درمحور جنگ وجهاد قرارگرفت. با شروع عملیات رمضان در تاریخ 23/4/1361 درمنطقه «شرق بصره» فرماندهی تیپ 27 حضرت رسول اكرم (ص) را برعهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشكر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهی انجام وظیفه نمود. پس از آن در عملیات مسلم بن عقیل و محرم ـ كه او فرمانده قرارگاه ظفر بود ـ سلحشورانه با دشمن زبون جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی بود كه شهیدحاج همت، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را كه شامل لشكر 27 حضرت محمدرسول الله (ص) ، لشكر 31 عاشورا، لشكر 5 نصر و تیپ 10 سیدالشهدا (ع) بود، برعهده گرفت. سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشكر 27 تحت فرماندهی ایشان در عملیات والفجر 4 و تصرف ارتفاعات كانیمانگا در آن مقاطع از خاطره ها محو نمیشود. صلابت، اقتدار و استقامت فراموشنشدنی این شهید والامقام و رزمندگان لشكر محمدرسولالله (ص) در جریان عملیات خیبر درمنطقه طلائیه و تصرف جزایرمجنون و حفظ آن با وجود پاتكهای شدید دشمن، از افتخارات تاریخ جنگ محسوب میگردد. مقاومت و پایداری آنان در این جزایر به قدری تحسین برانگیز بود كه حتی فرمانده سپاه سوم عراق در یكی از اظهاراتش گفته بود : « ... ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و آنچنان آنجا را بمباران شدید نمودیم كه از جزایر مجنون جز تلی خاكستر چیز دیگری باقی نیست! » اما شهید همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بیخوابیهای مكرر همچنان به ادای تكلیف و اجرای فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی برحفظجزایر می اندیشید و خطاب به برادران بسیجی میگفت : « برادران، امروز مسأله ما، مسأله اسلام و حفظ و حراست از حریم قرآن است. بدون تردید یا همه باید پرچم سرخ عاشورایی حسین (ع) را به دوش كشیم و قداست مكتبمان، مملكت و ناموسمان را پاسداری و حراست كنیم و با گوشت و خون به حفظ جزیره، همت نمائیم، یا اینكه پرچم ذلت و تسلیم را درمقابل دشمنان خدا بالا ببریم و این ننگ و بدبختی را به دامن مطهر اعتقادمان روا داریم، كه اطمینان دارم شما طالبان حریت و شرف هستید، نه ننگ و بدنامی. » دوران سربازی : در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرك تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخ ترین دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشكر توپخانه اصفهان مسؤولیت آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود. ماه مبارك رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفكر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد كه آنها هم اگر سعی كنند تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، میتوانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشكر، وقتی كه از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عدهای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل كنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی میكردند برایم گواراتر از این بود كه با چشمان خود ببینم كه چگونه این از خدا بیخبران فرمان میدهند تا حرمت مقدس ترین فریضه دینمان را بشكنیم و تكلیف الهی را زیرپا بگذاریم. » امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفكر و انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از كتب ممنوعه (از نظر ساواك) دست یابد. مطالعه آن كتابها كه مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم میشد تأثیر عمیق و سازندهای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش كمك شایانی كرد. مطالعه همان كتابها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد كه ابراهیم فعالیت های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز كند و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد. ویژگیهای برجسته شهید همت او عارفی وارسته، ایثارگری سلحشور و اسوهای برای دیگران بود كه جز خدا به چیز دیگری نمی اندیشید و به عشق رسیدن به هدف متعالی و كسب رضای خدا و حضرت احدیت، شب و روز تلاش میكرد و سختترین و مشكلترین مسؤولیت های نظامی را با كمال خوشرویی و اشتیاق و آرامش خاطر میپذیرفت. سردار رحیم صفوی درباره وی چنین میگوید : « او انسانی بود كه برای خدا كار میكرد و اخلاص در عمل از ویژگیهای بارز اوست. ایشان یكی از افراد درجه اولی بود كه همیشه مأموریت های سنگین برعهده اش قرار داشت. حاج همت مثل مالك اشتر بود كه با خضوع و خشوعی كه درمقابل خدا و در برابر دلاورمردان بسیجی داشت، درمقابله با دشمن همچون شیری غرّان از مصادیق «اشداء علی الكفار، رحماء بینهم» بود. همت كسی بود كه برای این انقلاب همه چیز خودش را فدا كرد و از زندگیش گذشت. او واقعاً به امرولایت اعتقادكامل داشت و حاضر بود در این راه جان بدهد، كه عاقبت هم چنین كرد. همیشه سفارش میكرد كه دستورات را باید موبهمو اجرا كرد. وقتی دستوری هرچند خلاف نظرش به وی ابلاغ میشد، از آن دفاع میكرد. ابراهیم از زمان طفولیت، روحی لطیف،عبادی و نیایشگر داشت. » پدر بزرگوارش میگوید : « محمدابراهیم از سن 10 سالگی تا لحظه شهادت در تمام فراز ونشیبهای سیاسی ونظامی، هرگز نمازش ترك نشد. روزی از یك سفرطولانی و خسته كننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر، شب فرا رسید. ابراهیم آن شب را با همه خستگیهایش تا پگاه، به نماز ونیایش ایستاد و وقتی مادرش او را به استراحت سفارش نمود، گفت: مادر! حال عجیبی داشتم. ای كاش به سراغم نمی آمدی و آن حالت زیبای روحانی را از من نمیگرفتی.» این انسان پارسا تا آخرین لحظات حیات خود، دست از دعا ونیایش برنداشت. نماز اول وقت را برهمه چیز مقدم میشمرد و قرآن و توسل برنامه روزانه او بود. او به راستی همه چیزش را فدای انقلاب كرده بود. آن چیزی كه برای او مطرح نبود خواب وخوراك و استراحت بود. هر زمان كه برای دیدار خانوادهاش به شهرضا میرفت، درآنجا لحظهای از گره گشایی مشكلات و گرفتاریهای مردم بازنمیایستاد و دائماً در اندیشه انجام خدمتی به خلقالله بود. شهید همت آنچنان با جبهه وجنگ عجین شده بود كه در طول حیات نظامی خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند كوچكتر خود را تنها یكبار در آغوش گرفته بود. او بسان شمع میسوخت و چونان چشمهساران درحال جوشش بود و یك آن از تحرك باز نمیایستاد. روحیه ایثار و استقامت او شگفت انگیز بود. حتی جیره و سهمیه لباس خود را به دیگران میبخشید و با همان كم، قانع بود و درپاسخ كسانی كه میپرسیدند چرا لباس خود را كه به آن نیازمند بودی، بخشیدی؟ میگفت: « من پنج سال است كه یك اوركت دارم و هنوز قابل استفاده است! » او فرماندهی مدیرو مدبّر بود. قدرت عجیبی درمدیریت داشت. آن هم یك مدیریت سالم در اداره كارها و نیروها. با وجود آنكه به مسائل عاطفی و نیز اصولمدیریت احترام میگذاشت و عمل میكرد، درعین حال هنگام فرماندهی قاطع بود. او نیروهای تحت امر خود را خوب توجیه میكرد و نظارت و پیگیری خوبی نیز داشت. كسی را كه در انجام دستورات كوتاهی مینمود بازخواست میكرد و كسی را كه خوب عمل میكرد تشویق مینمود. بینش سیاسی بُعد دیگری از شخصیت والای او به شمار میرفت. به مسائل لبنان و فلسطین وسایر كشورهای اسلامی بسیار میاندیشید و آنچنان از اوضاع آنجا مطلع بود كه گویی سالیان درازی در آن سامان با دشمنان خدا و رسول ص درستیز بوده است. او با وجود مشغله فراوان از مطالعه غافل نبود و نسبت به مسائل سیاسی روز شناخت وسیعی داشت. از ویژگیهای اخلاقی شهید همت برخورد دوستانه او با بسیحیان جان بركف بود. به بسیجیان عشق میورزید و همواره در سخنانش از این مجاهدان مخلص تمجید و قدرشناسی میكرد. « من خاك پای بسیجیها هم نمیشوم. ای كاش من یك بسیجی بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نمیشدم.» وقتی درسنگرهای نبرد، غذای گرم برای شهید همت میآوردند سؤال میكرد : آیا نیروهای خط مقدّم و دیگر اعضای همرزممان در سنگرها همین غذا را میخورند یا خیر؟ و تا مطمئن نمیشد دست به غذا نمیزد. شهیدهمت همواره برای رعایت حقوق بسیجیان به مسؤلان امر تأكید و توصیه داشت. او كه از روحیه ایثار واستقامت كمنظیری برخوردار بود، با برخوردها و صفات اخلاقیاش در واقع معلمی نمونه و سرمشقی خوب برای پاسداران و بسیجیان بود و خود به آنچه میگفت، عمل میكرد. عشق وعلاقه نیروها به او نیز از همین راز سرچشمه میگرفت. برای شهید همت مطرح نبود كه چكاره است، فرمانده است یا نه. همت یك رزمنده بود، همت هم مرد جنگ بود و هم معلمی وارسته. نحوه شهادت شهید همت شهید همت در جریان عملیات خیبر به برادران گفته بود: «باید مقاومت كرده و مانع از بازپسگیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه اینجا شهید میشویم ویا جزیره مجنون را نگه میداریم.» رزمندگان لشكر نیز با تمام توان دربرابر دشمن مردانه ایستادگی كردند. حاجی جلو رفته بود تا وضع جبهه توحید را از نزدیك بررسی كند، كه گلوله توپ در نزدیكی اش اصابت میكند و این سردار دلاور به همراه معاونش، شهید اكبر زجاجی، دعوت حق را لبیك گفتند و سرانجام در 24 اسفند سال 62 در عملیات خیبر به لقاء خداوند شتافتند. خاطرات شهید همت گوشه ای از خاطرات كردستان به قلم شهید : « در هفدهم مهرماه 1360 با عنایت خدای منان و همكاری بیدریغ سپاه نیرومند مریوان، پاكسازی منطقه «اورمان» با هفت روستای محروم آن بهانجام رساند و به خواست خدا و امدادهای غیبی، «حزب رزگاری» به كلی از بین رفت. حدود 300 تن از خودباختگان سیهبخت، تسلیم قوای اسلام گردیدند. یكصد تن به هلاكت رسیدند و بیش از 600 قبضه اسلحه به دست سپاهیان توانمند اسلام افتاد. پاسداران رشید با همت ومردانگی به زدودن ناپاكان مزاحم از منطقه نوسود و پاوه پرداختند و كار این پاكسازی و زدودن جنایتكاران پست، تا مرز عراق ادامه یافت. این پیروزی و دشمن سوزی، در عملیات بزرگ و بالنده محمّدرسول الله ص و با رمز «لااله الا الله» بهدست آمد. در مبارزات بیامان یك ساله، 362 نفر از فریب خوردگان « دمكرات، كومله، فدایی و رزگاری» با همه سلاحهای مخرب و آتشین خود تسلیم سپاه پاوه شدند و امان نامه دریافت نمودند. همزمان با تسلیم شدن آنان، 44 سرباز و درجه دار عراقی نیز به آغوش پرمهر اسلام پناهنده شده و به تهران انتقال یافتند. منطقه پاوه و نوسود به جهنمی هستی سوز برای اشرار خدانشناس تبدیل گشت، قدرت وتحرك آن ناپاكان دیوسیرت رو به اضمحلال و نابودی گذاشت، بطوری كه تسلیم و فرار را تنها راه نجات خود یافتند. در اندك مدتی آن منطقه آشو بخیز و ناامن كه میدان تكتازی اشرار شده بود به یك سرزمین امن تبدیل گردید. »
فرمانده سرافراز نیروی زمینی سپاهپاسداران انقلاب اسلامی سردار سرلشکر پاسدار شهید احمد کاظمی در سال ۱۳۳۷در شهرستان نجف آباد از توابع استان اصفهان در خانوادهای مومن و عاشق اهل بیت عصمت و طهارت(ع) دیده به جهان گشود. او که ایمان به خدا و عشق به خاندان نبوت و محبت به ائمه اطهار(ع) را از کودکی آموخته بوده با شروع حرکتهای توفنده انقلاب اسلامی درجریان این حرکت الهی قرار گرفت و همصدا با مردم متعهد و انقلابی نجف آباد در همه صحنههای مبارزه حضور داشت. در آغازین روزهای تجاوز دشمن به سوی جبهههای دفاع از حریم کشور و دین شتافت و در این عهد خود تا آخرین لحظه وفادار ماند. این سردار دلاور همانند سایر فرماندهان دفاع مقدس ، اسوه و الگوی جهاد در خطوط مقدم بود و در این راه چندین بار تا مرز شهادت پیش رفت ، بدن زخمی این سردار دلاور حکایتی از مقاومت ایثارگرانه او بود. مجروحیتهای فراوان از ناحیه پا و دست که منجر به قطع انگشت دست وی شده بود گویای ایثار وجانفشانی ایشان بود. این فرمانده دلاور از سال ۱۳۵۹ با حضور در برابر شرارت ضد انقلاب در کردستان حرکت جهادی خود را آغاز نمود و تا دفع فتنه و شرارت دشمن در کردستان ماند. سردار شهید کاظمی یادگار صادق و راستین سرداران شهید باکری، زینالدین، همت، بقایی، براستی ذرهای از شمیم دلنشین آن سرداران شهید بود و آرزوی شهادت، جزیی از آمال و ادعیه آن یار سفر کرده بود. وی پس از پایان جنگ تحمیلی نیز بمدت ۷سال به عنوان فرمانده قرارگاه حمزه سیدالشهداء(ع) برای حفظ دستاوردهای دفاع مقدس در مناطق عملیاتی باقی ماند. امیر فاتح دفاع مقدس سردار سرلشکر پاسدار احمد کاظمی به پاس رشادتهای خود موفق به دریافت ۳مدال فتح از دست مقام معظم رهبری و فرمانده کل قوا گردید. این سردار سرافراز سپاه سیر فرماندهی خود را چنان استوار و با صلابت طی کرد که قدرت فرماندهی و تدبیر وی زبانزد بود. سردار شهید کاظمی از تاریخ ۵۹/۹/۱تا ۶۰/۷/۱۰فرمانده جبهه فیاضیه بود و بهپاس رشادت در دفاع از اسلام و انقلاب و دفع تجاوز دشمن به فرماندهی لشکر نجف اشرف اصفهان منصوب شد. بدنبال آن فرماندهی لشکر ۱۴امامحسین(ع) و معاونت عملیات نیروی زمینی سپاه از جمله مسوولیتهایی بود که این سردار دلاور به عهده گرفت و چه زیبا و مقتدرانه اداره کرد. از سال ۱۳۷۹فرماندهی نیروی هوایی سپاه به این فرمانده رشید و قهرمان سپرده شد که مدت بیش از پنج سال این امر ادامه داشت تا در تاریخ ۸۴/۵/۲۹ بنا بر پیشنهاد سردار سرلشگر پاسدار دکتر صفوی فرمانده کل سپاه ، سردار احمد کاظمی به فرماندهی نیروی زمینی سپاه منصوب شد. مقام معظم رهبری در حکم انتصاب سردار شهید کاظمی به عنوان فرماندهی نیروی زمینی سپاه وی را سرداری شجاع و کارآمد و با سوابق روشن به ویژه در دوران دفاع مقدس معرفی فرمودند. آرزوی خدمت برای اسلام و اهداف نظام مقدس جمهوری اسلامی و نیز حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی از آرزوهای این سردار دلاور بود و پیوستن به کاروان پر فیض شهدا دعای هر روزهاش بود که پذیرش دعا از سوی خدای حکیم و پیوست به خیل شهدا از صدق گفتار و اخلاص او و همرزمان شهیدش حکایت داشت. مقام معظم رهبری و فرمانده کل قوا در پیام خود بمناسبت شهادت سردار سرلشکر پاسدار احمد کاظمی فرمودند: در تدبیر و قدرت فرماندهی او در طول جنگ هشت ساله کارهای بزرگی انجام داده و او بارها تا مرز شهادت پیش رفته بود آرزوی جان باختن در راه خدا در دل او شعله میکشید و او با این شوق و تمنا در کارهای بزرگ پیشقدم میگشت. اکنون او به آرزوی خود رسیده و خدا را در حین انجام دادن خدمت ملاقات کرده است. یادش گرامی و نامش مستدام باد. منبع : www.shahidkazemi.ir
فرمانده لشگر14امام حسین (علیه السلام) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سال 1336 ه.ش در يكي از محلههاي مستضعفنشين شهر شهيدپرور اصفهان بنام كوي كلم، در خانوادهاي آگاه، متقي و با ايمان فرزندي متولد شد كه او را حسين ناميدند. از همان آغاز، كودكي باهوش و مودب بود. در دوران كودكي به دليل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم ديني، او نيز به اين مجالس راه پيدا كرد. از آنجا كه والدين او براي تربيت فرزندان اهتمام زيادي داشتند، او را به دبستاني فرستادند كه معلمانش افرادي متعهد، پايبند و مراقب امور ديني و اخلاقي بچهها بودند. علاوه بر آن، اكثر اوقات پس از خاتمه تكاليف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله ؛ميرفت و به خاطر صداي صاف و پرطنيني كه داشت، اذانگو و مكبر مسجد شد. فعاليتهاي سياسي – مذهبي حسين در زمان فراگيري دانش كلاسيك، لحظهاي از آموزش مسائل ديني غافل نبود. به تدريج نسبت به امور سياسي آشنايي بيشتري پيدا كرد و در شرايط فساد و خفقان دوران طاغوت گرايش زيادي به مطالعة جزوهها و كتب اسلامي نشان داد. در سال 1355 پس از اخذ ديپلم طبيعي به سربازي اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازي، فعالانه به تحصيل علوم قرآني در مجامع مذهبي مبادرت ورزيد. طولي نكشيد كه او را به همراه عدهاي ديگر بالاجبار به عمليات سركوبگرانه ظفاردر (عمان) فرستادند. حسين از اين كار فوق العاده ناراحت بود و با آگاهي و شعور بالاي خود، نماز را در آن سفر تمام ميخواند. وقتي دوستانش علت را سئوال كردند در جواب گفت: اين سفر، سفر معصيت است و بايد نماز را كامل خواند. در سال 1357 به دنبال صدور فرمان حضرت امام خميني مبني بر فرار سربازان از پادگانها و سربازخانهها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازي فرار كردند و به خليل عظيم امت اسلامي پيوستند. آنها در اين مدت، دائماً در تكاپوي فعالیتهای انقلابی وبا تشكلهای انقلابي محل درتماس بودند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي شهيد حاج حسين خرازي از همان آغاز پيروزي انقلاب اسلامي، درگير فعاليت در كميتة انقلاب اسلامي، مبارزه با ضد انقلاب داخلي و جنگهاي كردستان بود و لحظهاي آرام نداشت. به خاطر روحيه نظامي و استعدادي كه در اين زمينه داشت، مسؤوليتهايي را در اصفهان پذيرفت و با شروع فعاليت ضدانقلابيون در گنبد، مإموريتي به آن خطه داشت. دشمن كه هر روز در فكر ايجاد توطئهاي عليه انقلاب اسلامي بود، غائله كردستان را آفريد و شهيد حاج حسين خرازي در اوج درگيريها، زماني كه به كردستان رفت، بعد از رشادتهايي كه در زمينة آزاد كردن شهر سنندج (همران با شهيد علي رضاييان فرماندة قرارگاه تاكتيكي حمزه) از خود نشان داد، در سمت فرماندهي گردان ضربت كه قويترين گردان آن زمان محسوب ميشد، وارد عمل گرديد و در آزادسازي شهرهاي ديگر كردستان از قبيل ديواندره، سقز، بانه، مريوان و سردشت نقش مؤثري را ايفا نمود و با تدابير نظامي، بيشترين ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد. شهيد و دفاع مقدس شهيد خرازي با شروع جنگ تحميلي بنا به تقاضاي همرزمان خود، پس از يكسال خدمت صادقانه در كردستان راهي منطقه جنوب شد و به سمت فرمانده اولين خط دفاعي كه مقابل عراقيها در جادة آبادان-اهواز در منطقه دار خوين تشكيل شده بود و بعداً در ميان رزمندگان اسلام، به «خط شير» معروف شد؛ منصوب گشت. خطي كه نه ماه در برابر مزدوران عراقي دفاع جانانهاي را انجام داد و دلاوراني قدرتمند را تربيت كرد. اين در حالي بود كه رزمندگان از نظر تجهيزات جنگي و امكانات تداركاتي شديداً در مضيقه بودند، اما اخلاص و روح ايمان بچههاي رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختيها و مشكلات بر آنها نشد بلكه هر لحظه آماده شركت در عمليات و جانفشاني بودند. در عمليات شكست حصر آبادان، فرماندهي جبهه دارخوين را به عهده داشت و دو پل حفار و مارد را كه عراقيها با نصب آن دو پل بر روي رود كارون، آبادان را محاصره كرده بودند، به تصرف درآورد. شهيد خرازي در آزادسازي بستان بهترين مانور عملياتي را با دور زدن دشمن از چزابه و تپههاي رملي و محاصره كردن آنها در شمال منطقه بستان انجام داد و پس از عمليات پيروزمند طريقالقدس بود كه تيپ امام حسين(ع) متشکل از رزمندگان اصفهان تشکیل شد. چیزی نگذشت که این یگان به لشگرارتقاء یافت و حاج حسین درمقام فرماندهی آن رشادتهای بی نظیری خلق کرد. در عمليات فتحالمبين دشمن را در جاده عينخوش با همان تدبير فرماندهياش حدود 15 كيلومتر دور زد و آنها را غافلگير نمود. يگان او در عمليات بيتالمقدس جزو اولين لشگرهايي بود كه از رود كارون عبور كرد و به جاده اهواز – خرمشهر رسيد و در آزادسازي خرمشهر نيز سهم به سزايي داشت. از آن پس در عمليات مختلف همچون رمضان، والفجر مقدماتي، والفجر 4 و خيبر در سمت فرماندهي لشكر امام حسين(ع)، به همراه رزمندگان دلاور آن لشگر، رشادتهاي بسياري از خود نشان داد. در عمليات خيبر كه توام با صدمات و مشقات زيادي بود. دشمن، منطقه را با انواع و اقسام جنگافزارها و بمبهاي شيميايي مورد حمله قرار داده بود، اما شهيد خرازي هرگز حاضر به عقبنشيني و ترك موضع خود نشد، تا اينكه در اين عمليات يك دست او در اثر اصابت تركش قطع گرديد و پيكر زخم خورده او به عقب فرستاده شد. از بيمارستان يزد – همانجايي كه بستري بود – به منزل تلفن كرد و به پدرش گفت: من مجروح شدهام و دستم خراش جزئي برداشته، لازم نيست زحمت بكشيد و به يزد بياييد، چون مسئله چندان مهمي نيست. همين روزها كه مرخص شدم خودم به ديدارتان ميآيم. در عمليات والفجر 8، لشگر امام حسين(ع) تحت فرماندهي او به عنوان يكي از بهترين يگانهاي عمل كننده، لشكر گارد جمهوري عراق را به تسليم واداشت و پيروزيهاي چشمگيري را در منطقه فاو و كارخانه نمك كه جزو پيچيدهترين مناطق جنگي بود، به دست آورد. در عمليات كربلاي 5 در جلسهاي با حضور فرماندهان گردانهاو يگانها از آنان بيعت گرفت كه تا پای جان ايستادگي كنند و گفت: هركس عاشق شهادت نيست از همين حالا در عمليات شركت نكند، زيرا كه اين، يكي از آن عمليات عاشقانه است و از حسابهای مادی خارج است. لشكر او در اين عمليات توانست با عبور از خاكريزهاي هلالي كه در پشت نهر جاسم ؛ از كنار اروندرود تا جنوب كانال ماهي ادامه داشت ؛ شكست سختي به عراقي ها وارد آورد. عبور از اين نهر بدان جهت براي رزمنگان مهم بود كه علاوه بر تثبيت مواضع فتح شده، عامل سقوط يكي از دژهاي شرق بصره بود كه در كنار هم قرار داشتند. هدايت نيروهاي خط شكن در ميان آتش و بياعتنايي او به تركشها و تيرهاي مستقيم دشمن و ايثار و از خودگذشتگي او، راه را براي پيشروي هموار كرد و بالاخره با استعانت از الطاف الهي در صبح آن فتح و پيروزي، حاج حسين با خضوع و خشوع به نماز ايستاد. خصوصيات برجسته شهيد شهيد خرازي با قرآن و مفاهيم آن مانوس بود و قرآن را با صداي بسيار خوبي قرائت ميكرد. روزهاي عاشورا با پاي برهنه به همراه برادران رزمنده خود در لشكر امام حسين(ع) در بيابانهاي خوزستان به سينهزني و عزاداري ميپرداخت و مقيد بود كه شخصاً در اين روز زيارت عاشورا بخواند. او علاوه بر داشتن تدبير نظامي، شجاعت كمنظيري داشت. با همه مشكلات و سختيها، در طول ساليان جنگ و جهاد از خود ضعفي نشان نداد. قاطعيت و صلابتش براي همه فرماندهان گردانها و محورها، نمونه و از ابهت فرماندهي خاصي برخوردار بود. حساسيت فوقالعادهاي نسبت به مصرف بيتالمال داشت، هميشه نيروها را به پرهيز از اسراف سفارش ميكرد و ميگفت: وسايل و امكاناتي را كه مردم مستضعف دراين دوران سخت زندگی جنگی تهيه ميكنند و به جبهه ميفرستند بيهوده هدر ندهيد. آنچه می گفت عامل آن بود. به همين جهت گفتارش به دل مينشست. حاج حسين معتقد به نظم و ترتيب در امور و رعايت انضباط نظامي بود و از اهتمام به آموزش نظامي برادران و تربيت كادرهاي كارآمد غافل نبود. نيمههاي شب اغلب از آسايشگاهها و محلهاي استقرار نيروي لشكر سركشی نموده و حتی نحوه خوابيدن آنها را كنترل ميكرد. گاه، اگر پتوي كسی كنار رفته بود با آرامش تمام آن را بر روي او می كشيد. او به وضع تداركات رزمندگان به صورت جدي رسيدگی ميكرد. شهيد خرازي يك عارف بود. هميشه با وضو بود. نمازش توام با گريه و شور و حال بود و نماز شبش ترك نميشد. او معتقد بود؛ هرسرنوشتی که برایمان رقم میخوردو هرچه كه به سرمان ميآيد از نافرماني خداست و همه، ريشه در عدم رعايت حلال و حرام خدا دارد. دقت فوقالعادهاي در اجراي دستورات الهي داشت و اين اعتقاد را بارها به زبان ميآورد كه: سهلانگاري و سستي در اعمال عبادي تاثير نامطلوبي در پيروزيها دارد. دائماً به فرماندهان ردههاي تابعه سفارش ميكرد كه در امور مذهبی برادران دقت كنند. هميشه لباس بسيجی بر تن داشت و در مقابل بسيجی ها، خاكي و فروتن بود. صفا، صداقت، سادگی و بی پيرايگی از ويژگيهای او بود. نحوه شهادت : او با آنكه يك دست بيشتر نداشت ولي با جنب و جوش و تلاش فوقالعادهاش هيچگاه احساس كمبود نمی كرد و برای تامين و تدارك نيروهای رزمنده در خط مقدم جبهه، تلاش فراواني مينمود. در بسياری از عملياتها حاج حسين مجروح شد. اما براي جلوگيري از تضعيف روحيه همرزمانش حاضر نمی شد پشت جبهه انتقال يابد. در عمليات كربلای 5، زماني كه در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشكل مواجه شده بود، خود پيگير جدي اين كار شد، كه در همان حال خمپارهاي در نزديكياش منفجر شد و روح عاشورايي او به ملكوت اعلي پرواز كرد و اين سردار بزرگ در روز هشتم اسفندماه 1365 در جوار قرب الهي ماوا گزيد؛ سردار دلاوري كه همواره در عمليات پيشقدم بود و اغلب اوقات شخصاً به شناسايي ميرفت. در هر شرايطی تصميمش براي خدا و در جهت رضاي حق بود. او يار حسين زمان، عاشق جبهه و جبههايها بود و وقتی به خط مقدم می رسيد، گويی جان دوبارهای می يافت؛ شاد می شد و چهرهاش آثار اين نشاط را نمايان می ساخت. شهيد خرازی پرورش يافته مكتب حسين(ع) و الگوی وفاداری به اصول و ايستادگی بر سر ارزشها و آرمانها بود. جان شيفتهاش آنچنان از زلال مكتب حياتبخش اسلام و زمزمه خلوص، سيراب شده بود كه كمترين شائبه سياستبازی و جاهطلبی به دورترين زاويه ذهنش راه نمی يافت. اين شهيد سرافراز اسلام با علو طبع و همت والايي كه داشت هلال روشن مهتاب قلبش، هرگز به خسوف نگراييد و شكوفههای سفيد نهال وجودش را آفت نفس، تيره نگردانيد. در لباس سبز سپاه و ميقات مسجد، مُحرِم شد، در عرفات جبهه وقوف كرد و در منای شلمچه و مسلخ عشق، جان به جان آفرين تسليم نمود.
در سال 1337 در يكي از خانههاي قديمي منطقهي مستضعفنشين (پشت مسجد امام) درشهر« اصفهان» متولد شد. پدرش از راه كارگري و مادرش از طريق قاليبافي مخارج زندگي خود را تأمين و آبرومندانه زندگي ميكردند و از عشق و محبت سرشاري نسبت به ائمهي اطهار (ع) و حضرت زهرا (ع) برخوردار بودند، تا آنجا كه با همان درآمد ناچيز جلسات روضهخواني ماهانه در منزلشان برگزار ميشد. سختكوشي و تلاش، با زندگي مصطفي عجين شده بود، به طوري كه در شش سالگي (قبل از آنكه به مدرسه راه يابد) به مغازهي كفاشي ميرفت و در ايام تحصيل نيز نيمي از روز را به كار مشغول بود. او كه از بيت صالحي برخاسته بود و به لحاظ مذهبي، خانوادهاي مقيد ومتدين داشت، تحصيل در هنرستان را به دليل جو طاغوتي و فاسد آن زمان تحمل نكرد و از محيط آن كناره گرفت و با مشورت يكي از علما به تحصيل علوم ديني پرداخت. شهيد ردانيپور سال اول طلبگي را در حوزهي علميهي اصفهان سپري كرد. پس از آن براي ادامهي تحصيل و بهرهمندي از محضر فضلا و بزرگان راهي شهر قم شد و در مدرسهي حقاني به درس خود ادامه داد. مدرسهي حقاني در آن زمان بنا به فرمودهي شهيد بهشتي (ره) پذيراي طلابي بود كه از جهت اخلاقي، ايماني و تلاش علمي نمونه بودند. او نيز كه از تدين، اخلاق حسنه، بينش و همت والايي برخوردار بود، به عنوان محصل در اين حوزه پذيرفته شد. با سختكوشي و تحمل مشقتها آشنايي ديرينهاي داشت، حتي در ايام تعطيل از كار و كوشش غافل نبود. ايشان حدود شش سال مشغول كسب علوم ديني بود. با درس گرفتن از انقلاب اسلامي با تمام وجود در جهت ارشاد و هدايت مردم وارد عمل شد و با استفاده از فرصتها براي تبليغ به مناطق محروم كهكيلويه و بويراحمد و ياسوج سفر كرد و در سازماندهي و هدايت حركت خروشان مردم مسلمان آن خطه، تلاش فراواني را از خود نشان داد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي وتشكيل سپاه، شهيد« ردانيپور» با عضويت در شوراي فرماندهي سپاه ياسوج، فعاليتهاي همه جانبهي خود را آغاز كرد. او با بهرهگيري از ارتباط با حوزهي علميهي قم در جهت ارايهي خدمات فرهنگي به آن منطقهي محروم، حداكثر تلاش خود را به كار بست و در مدت مسؤوليت يك سالهاش در سمت فرماندهي سپاه ياسوج، به سهم خود، اقدامات مؤثري را به انجام رساند. درگيري با خوانين منطقه و مبارزه با افرادي كه به كشت ترياك مبادرت ميورزيدند از جمله كارهاي اساسي بود كه نقش تعيين كنندهاي در سرنوشت آيندهي اين مردم مستضعف به جا گذاشت. اين شهيد بزرگوار كه با درك شرايط حساس انقلاب اسلامي، دو سال از حوزه و درس جدا شده بود، با واگذاري مسؤوليت به يكي از برادران، به دامان حوزهي علميه بازگشت تا بر بنيهي علمي خود بيفزايد. هنوز چند ماهي از بازگشت او به قم نگذشته بود كه حركتهي ضدانقلاب در كردستان و بعضي از مناطق كشور شروع شد. او كه از آگاهي و شناخت بالايي برخوردار بود و نميتوانست زمزمههاي شوم تجزيهطلبي مزدوران استكبار جهاني و جنايات آنان را در به شهادت رساندن و سر بريدن جهادگران مظلوم و پاسداران قهرمان تحمل نمايد ـ با وجود اينكه در دروس حوزوي به پيشرفتهاي چشمگيري نايل آمده بود ـ به منظور مقابله با جريانات منحرف و آگاهيبخشي به مردم و بازگرداندن امنيت و ثبات كردستان، به سوي اين خطه شتافت. يك سال تمام به همراه نيروهاي جان بر كف و رزمنده براي سركوبي اشرار و نابودي ضدانقلاب و برملا كردن چهرهي كثيف آنان تلاش و فعاليت كرد. در جلسهاي كه به اتفاق نمايندهي حضرت امام (ره) و امام جمعهي اصفهان، خدمت حضرت امام (ره) مشرف شده بودند، ايشان از معظمله در مورد رفتن به كردستان كسب تكليف كردند. حضرت امام (ره) به شهيد ردانيپور امر فرمودند: «شما بايد به كردستان برويد وكار كنيد.» در آنجا، هم به كار تبليغ و ترويج احكام اسلام مشغول بود و هم به عنوان مجاهد في سبيل الله در جنگ با ضدانقلاب شركت ميكرد. علاوه بر اين، در بالا بردن روحيهي رزمندگان اسلام در آن شرايط حساس و بحراني نقش به سزايي داشت و در شرايطي كه رزمندگان اسلام تمايل بيشتري به حضور در جبهههاي جنوب را داشتند، اين شهيد بزرگوار سهم زيادي در نگهداشتن برادران رزمنده در منطقه كردستان داشت و در ترويج اسلام زحمات طاقتفرسايي را متحمل گرديد. با شروع جنگ تحميلي، به همراه عدهاي از همرزمان خود از« كردستان» وارد جنوب شد و با نيروهاي اعزامي از اصفهان (سپاه منطقهي 2) كه در نزديكي آبادان «جبههي دارخوين» مستقر بودند، شروع به فعاليت كرد. ايشان » معروف با رزمندگان اسلام در خطي بود، عليه دشمن بعثي به مبارزه مهمترين علل شش ماه*كه به «خط شير پرداخت و از مقاومت مستمر نيروها در اين خط، وجود اين روحاني عزيز و دلسوز بود كه به آنها روحيه ميداد، سخنراني ميكرد و يا مراسم دعا برگزار مينمود. ايشان با تجربهاي كه از كار در جبهههاي كردستان داشت، سلاح بر دوش، به تبليغ و تقويت روحي رزمندگان ميپرداخت و با برگزاري جلسات دعا و مجالس وعظ و ارشاد، نقش مؤثري در افزايش سطح آگاهي و رشد معنوي رزمندگان ايفا مينمود و در واقع وي را ميتوان يكي از مناديان به حق و توجه به حالات معنوي در جبههها ناميد. به دليل اخلاص و تعهدي كه داشت به تدريج مسؤوليت هاي خطيري را به عهده گرفت و در اولين عمليات بزرگي كه توسط سپاه اسلام انجام شد (عمليات فرمانده كل قوا)، نقش به سزايي داشت. در عمليات شكست محاصرهي آبادان و طريقالقدس ـ كه مناطق وسيعي از سرزمين اسلامي از چنگال غاصبان رهايي يافت ـ با سمت فرماندهي گردان فعالانه انجام وظيفه كرد و در هر دو عمليات ياد شده مجروح شد. اما پس از مداواي اوليه، بلافاصله در حالي كه هنوز بهبودي كامل نيافته بود به جبهه بازگشت. خاطرهي جانفشاني او در كنار برادر همرزمش، فرماندهي دلاور جبهههاي نبرد، شهيد حسن باقري در «چزابه» در اذهان رزمندگان اسلام فراموش نشدني است و لحظه لحظهي ايثار و فداكاري او زبانزد خاص و عام است. سردار رشيد اسلام شهيد ردانيپور همواره در عملياتها حضوري فعال داشت. صحنههاي فداكارانه نبرد «عينخوش» يادآور دلاوريهاي اين سرباز گمنام اسلام و همرزمانش در عمليات فتحالمبين است، كه در كنار شهيد خرازي ـ فرماندهي تيپ امام حسين (ع) ـ رزمندگان اسلام را هدايت و فرماندهي ميكردند. در همين عمليات برادر كوچكترش به درجهي رفيع شهادت نايل آمد و خود او نيز بشدت مجروح و در اثر همين جراحت نيز يك دستش معلول شد. او در همان حالي كه دستش مجروح و در گچ بود براي شركت در عمليات بيتالمقدس به جبهه شتافت. پس از آن در عمليات رمضان، فرماندهي قرارگاه فتح سپاه را به عهده داشت، كه چند يگان رزمي سپاه را اداره ميكرد، به طوري كه شگفتي فرماندهان نظامي ـ اعم از ارتش و سپاهي ـ را از اينكه يك روحاني فرماندهي سه لشكر را عهدهدار است و با لباس روحاني وارد جلسات نظامي ميشود و به طرح و توجيه نقشهها ميپردازد را برميانگيخت. او در عمليات محرم، والفجر 1 و والفجر 2 شركت داشت و تا لحظهي شهادت هرگز جبهه را ترك نكرد و فرمان امام عظيمالشأن (ره) را در هر حال بر هر چيزي مقدم ميدانست. ايشان در كمتر از 3 سال سطوح فرماندهي رزمي را تا سطح قرارگاه طي كرد، كه اين مهم، ناشي از همت، تلاش، پشتكار و اخلاص در عمل اين شهيد عزيز بود. او كه تا اين مدت همسري اختيار نكرده بود، در اجراي سنت پيامبر گرامي اسلام (ص) پيمان زندگي مشترك خود را با همسر يكي از شهداي بزرگوار، پس از تشرف به محضر امام امت (ره) منعقد كرد و سه روز پس از ازدواج، به جبهه بازگشت. مسلح به سلاح تقوي بود و در توصيه ي ديگران به تقوي و خصايل والاي اسلامي تلاش زيادي داشت. خصوصاً به كساني كه مسؤوليت داشتند همواره يادآوري ميكرد كه: «كساني كه با خون شهدا و ايثار و استقامت و تلاش سربازان گمنام، عنواني پيدا كردهاند، مواظب خود باشند، اخلاق اسلامي را رعايت كنند و بدانند كه هر كه بامش بيش برفش بيشتر.» او معتقد بود كه بايد در راه خدا نسبت به برادران رفتاري محبتآميز داشت و همانگونه كه از خدا انتظار بخشش ميرود، گذشت از ديگران نيز بايد در سرلوحهي برنامهها قرار گيرد. ايشان با ياد امام زمان (عج) انس و الفتي خاص داشت، در مناجاتها و دعاها سوز و گدازش به خوبي مشهود بود، لذا همواره سفارش ميكرد: «آقا امام زمان (عج) را فراموش نكنيد و دست از دامن امام و روحانيت نكشيد.» از خصوصيات بارز آن شهيد در طول خدمتش، توجه به دعا و مناجات با خدا بود و كمتر وقتي پيش ميآمد كه از تعقيبات و نوافل نمازها غفلت كند. او به قدري به دعا و زيارات اهميت ميداد كه حتي در وصيتنامهاش نيز سفارش ميكند كه به هنگام دفنم زيارت عاشورا و روضهي حضرت زهرا (س) را بخوانيد. چشم به مقام و موقعيت و مال و منال دنيا ندوخت و براي احياي آيين پاك خداوندي و ياري و دستگيري مظلومان، سختيها را به جان خريد و در اين راه از جان عزيزش گذشت. شهيد ردانيپور همواره نزديكان خود را در بعد تربيتي افراد خانواده مورد سفارش قرار ميداد و در وصيتنامهي خود براي آنان تأكيد كرده است: «همواره آنها را عليگونه و زهراگونه تربيت نماييد تا سعادت دنيا و آخرت را به همراه داشته باشند.» او هميشه اعمال خود را ناچيز ميشمرد و بر اين مطلب تأكيد داشت كه ميخواهد رفتنش به جبههها و گام برداشتن در اين مسير، صرفاً براي خدا باشد. به لطف و كرم عميم خداوند اميدوار بود و هميشه دعا ميكرد تا مجاهدهاش كفاره گناهانش شود. دو هفته پس از ازدواج، صدق و تلاش اين روحاني عارف و فرماندهي شجاع در عمليات والفجر 2 به نقطهي اوج رسيد و عاشقانه رداي شهادت پوشيد و به وصال محبوب نايل شد. بدينسان در تاريخ 15/5/62 بر پروندهي افتخارآفرين دنيوي يكي ديگر از سربازان سلحشور سپاه امام زمان (عج)، با شكوهي هر چه تمامتر، مهر تأييد نهاده شد و جسم پاكش در منطقهي حاج عمران مظلومانه بر زمين ماند و روح باعظمتش به معراج پركشيد؛ گرچه تا اين تاريخ نيز ايشان در زمرهي شهداي مفقودالجسد است. وي كه بارها در جبهههاي نبرد مجروح گرديده بود و اغلب تا سرحد شهادت نيز پيش رفته بود، در حقيقت شهيد زندهاي بود كه همواره به دنبال شهادت، عاشقانه تلاش ميكرد.
اَبريشَم يکي از شهرهاي استان اصفهان در مرکز ايران است. اين شهر در بخش مرکزي شهرستان فلاورجان قرار دارد.جمعيت آن در شال 1383 برابر با 14,888 نفر برآورد شده و در سال 1386 در حدود 20 هزار نفر. اين شهر از شمال به شهر اصفهان ، از جنوب به شهر بهاران و کليشاد و از شرق به شهر اصفهان و از غرب به اتوبان ذوب آهن و رودخانه زاينده رود محدود ميباشد. شهر ابريشم در تاريخ 4 تيرماه 1375 از ادغام روستاهاي يزدآباد، حسنآباد و باغ ابريشم از توابع بخش مرکزي شهرستان فلاورجان تأسيس شد. شهردار آن نيز از آغاز تا سال 78 قدرتالله قاسمي، از 78 تا 82 حسين پناهي بوده و از 82 تا کنون مهدي نصيري است. در روزگار تيمور ميرزا روستاي باغ ابريشم، باغ بزرگي بودهاست. اين شهر داراي يک پاسگاه انتظامي به آدرس ابريشم - باغ ابريشم - جنب زمين هاي شهرک نور - کلانتري 16 انتظامي فلاورجان . اهالي اين شهر خواستار اين هستند هر چه زودتر به شهر اصفهان بپيوندند .
صنايع
کارخانجات سيمان اصفهان، کارخانه داراکار (توليدکننده شيلنگ هاي آب و لولههاي پوليکا) و دهها واحد صنعتي کوچک و متوسط ديگر.
بهشت پنهان: آب ملخ منبع: راسخون
آب ملخ در 60 کیلومتری جنوب غرب سمیرم واقع است و تخت سلیمان(جذابیت اصلی آب ملخ) دو کیلومتر با آب ملخ فاصله دارد. در این منطقه به علت طبیعت خاص خودش، ریزش های جوی فراوانی هر سال نصیب ساکنین می شود. رود خانه مار برکه در نزدیکی آب ملخ است که چشمه های زیادی به آن می ریزند که یکی از آنها همان چشمه آب ملخ است. تختگاه و قدمگاه سلیمان در تنگ بسیار گودی قرار دارد وبه صورت پلی سنگی از قرن ها پیش وجود داشته است. فاصله این پل سنگی تا قله 900 متر است و در وسط این پل در ضلع شمالی آن غاری وجود دارد که از آن چشمه ای با آب شیرین و نیمه گرم جاری می شود و به صورت آبشار پودر و روی مار برکه پخش می شود که صحنه ای بدیع را به وجود می آورد.( در عکس ها می توانید ببینید).
وجه تسمیه
قبلا مردم اعتقاد داشتند که وقتی مزارع با حمله ملخ ها روبرو شوند، ریختن مقداری از آب این چشمه در یک ظرف و گذاشتن آن کنار مزرعه، آفت را دور می کند. در مورد تخت سلیمان هم اعتقاد بر این است که حضرت سلیمان نبی در طی سفری، از این منطقه گذشته است و کمی در آنجا استراحت کرده است.
نکاتی دیگر
دراین قسمت به شرح نکاتی در مورد این مکان زیبا می پردازم و پس از آن عکس ها را ببینید که از هر توضیحی واضح تر هستند. 1- برای دیدن تخت سلیمان و بی خطر طی نمودن این قسمت، نیاز به کفش ها یی دارید که دارای چسبندگی کافی بر روی سطوح سنگی خیس و پوشیده با جلبک باشد. این نکته ایمنی را حتما رعایت کنید. 2- هرگز به فکر شیطنت و نشان دادن دل و جرأت خود نباشید. در صورت پرت شدن از دامنه ها به علت شیب تند(دره های این منطقه حالت V دارند)، تقریبا شانسی برای زنده ماندن نیست و حتی جسد بسیاری از قربانیان کشف نشده است. طبق هشداری که بر روی تخته سنگی نوشته شده بود تا تاریخ سفر ما، 29 نفر در آن مکان جان باخته بودند. پس بسیار مراقب باشید. 3- از نظر حیوانات وحشی در این منطقه تقریبا خطری وجود ندارد، شما می توانید شب را در آن جا بمانید و با خیال راحت استراحت کنید. 4- به شدت خواهشمندم از آلوده کردن محیط با زباله هر چند زباله طبیعی باشد، پرهیز کنید تا در دفعات بعدی شما هم از دیدن طبیعت این مکان لذت کافی ببرید. 5- همچنین از آلوده کردن آب چشمه، به شدت پرهیز کنید. 6- در آب ملخ هیچ گونه فروشگاه، سرویس بهداشتی عمومی و یا امکانات دیگر وجود ندارد. پس فکر همه چیز را بکنید. 7- و در پایان این که در حال حاضر وحشتناک ترین راه خود کشی در ایران که تا کنون به ثبت رسیده، سفر به آب ملخ آن هم در فصل سرما است.
آبشار نیاسر شهرستان کاشان ، بخش نیاسر ، شهر نیاسر ، محله سر کمر ( شهید بهشتی ) این آبشار در محله سرکمر و در کنار غار واقع شده است . مشخصات پلاک ثبتی اثر : این آبشار دارای مالکیت عمومی می باشد . تاریخچه و وجه تسمیه اثر : و در تاریخ کاشان در مورد تاریخچه چشمه و آبشار نیاسر نوشته شده است که : «اما چشمه مزبوره نیاسر را چشمه اسکندریه می نامند . گویند اسکندر بن فیلقوس به علم کشف الاسرار که از دانیال پیغمبر به او رسیده بود چون عبورش به آن قریه رسید دانست که در دل سنگ آبی بزرگ و مستور و پنهان است . حجاران را طلبید و در یک شبانه روز این چشمه را احداث و احیا نمود و آن موضع که بالفعل باغ تالار است آن روز مضرب خیام و محل قیام اردوی کیوان پوی بود . نظر به آنکه جایی بسیار رفیع و با روح و صفا و از اطراف و جوانب بقدر دویست ذرع مشرف بجلگه و همواری است و قاف تا قاف عالم در منظر نظر است فرمان داد که باغ و عمارت و تالاری بنا کنند و چنان بوده که همه آن آب به جدول های عریض از خیابان های آن باغ گردش کرده و به حوض خانه و از آنجا فرو رفته در پای تالار هفت ذرع کوه را به اندازه بیست ذرع در پانزده ذرع تراشیده و پست و هموار نموده حوضی بزرگ در دل سنگ تراشیده در وسط آن فواره ای که همه آن چهار سنگ آب به قدر یک ذرع جوشیده و از لب آن کوه از موضعی که تقریباً یکصد ذرع مسقط الحجر آن است مانند عمودی از بلور به پایین می ریزد و به نوعی آن آب صاف روشن از آن آبشار به نشیب ریزد که از دو فرسخ راه نمایان و صدای آن مانند رعد پرده گوش را پاره می کند » . از توصیفاتی که ازکتاب تاریخ کاشان ذکر شد می توان حدس زد که قدمت این محل به دوره اسکندر برمی گردد . و در تاریخ قم بوصفی دیگر در مورد تعداد آسیاب ها در آن زمان و در مسیر آب این آبشار چنین می نویسد « من جمله ده باب آسیاب معظم که یکی از آنها بواسطه وفور آب و عمق و ارتفاع تنوره و خوبی آلات و ادوات که در اوایل ابداع و احداث داشت شبانه روزی یکهزار من بوزن شاه گندم خرد می نمود » . مشخص می شود شهر نیاسر در قدیم دارای 10 آسیاب بوده که سه آسیاب دیگر به آنها اضافه شده و هم اکنون فقط دو تا از آنها باقی مانده است . سوابق پژوهشی اثر ، شناسایی ، بررسی ، گمانه زنی ، حفاری هیچگونه پژوهشی در مورد این محل صورت نپذیرفته است .
نوع و توضیحات مالکیت اثر :
مالکیت عمومی
مشخصات اثر – تپه :
این مجموعه از جمله مهمترین محل های تاریخی _ فرهنگی شهر نیاسر و حتی کشور بوده و از چند عنصر اصلی از جمله آبشار ، مسیر پله ها از پای آبشار تا پای کوشک ، سنگ ها و بستر آبشار ، درختان و گیاهان موجود در اطراف آن تشکیل شده است و می توان در صورت ساماندهی مناسب جهت بهره برداری از آن استفاده کرد . در کنار آبشار یکی از ورودی های غار قرار دارد و ارتفاع از پای آبشار تا قسمتی که از آنجا آب پایین می ریزد 25 متر و از پای آبشار تا عمارت کوشک 53 متر می باشد . در مسیرآب 13 آسیاب وجود داشت . 3 آسیاب در کنار آبشار بوده که تخریب شده است ، یکی از آسیاب ها که هم اکنون نیز فعال می باشد در پای آبشار قرار گرفته است و از آسیاب های دیگر جز بقایای کمی به جا نمانده است . بررسی جایگاه طبیعی : آبشار نیاسر از چشمه تالار ( اسکندریه ) واقع در کنار چارتاقی سرچشمه می گیرد به گونه ای که دو سوم آب چشمه به سمت آبشار و از آنجا به دشت های نیاسر و یک سوم آن به محله نو میرود . آب جاری شده از آبشار به بعضی از مزرعه های اطراف از جمله مزرعه خاتون ، دولت آباد ، سیف آباد و یرقون نیز می رسد . البته پیشتر که آب بیشتر بوده به سمت مزرعه سورآباد هم می رفته است . ولی به علت کم شدن آب چشمه دسترسی آب به این مزرعه منتفی می باشد . آنگونه که از از بقایای خزه های قدیمی و آبراهه های موجود و همچنین گفته های اهالی محل مشخص می شود مسیر آب در قدیم عوض شده است . آبی که از آبشار پایین می ریزد در فصل پاییز کمترین و در فصل زمستان بیشترین مقدار را داراست . به دلیل پدیده های انحلال سنگ آهک توسط جریان های زیرزمینی و گذشت سالیان دراز بافت بسیار زیبا و چشم نوازی مانند استالاکتیت ها و استالاکمیت ها در بدنه آبشار به وجود آمده است که می توان از آنها برای جذب گردشگر استفاده کرد . سنگی که آبراهه آبشار در آن ایجاد شده و سنگ هایی که بدنه مزبور را تشکیل می دهند از نوع سنگ های آهکی و رسوبی می باشد . در محیط اطراف آبشار درختانی از جمله بید شیرین ، بید تلخ ، نارون یا پشه ، عرعر ، ون یازبان گنجشک ، توت بی دونه ، توت شمرونی ، انجیر و مو رشد کرده اند . چند درخت کهن و قطور ( توت و بید ) هم در پای آبشار وجود داشته که به علت خطر وارد کردن آسیاب های احتمالی به حمام و آسیاب حدود 7 الی 8 سال پیش آنها را قطع کرده اند . از گیاهان دارویی این محل نیز می توان موارد زیر را نام برد : پر سیاوش : برای سینه درد و سردرد علف شوره : برای کمر درد و سردرد خیار بوته مار ( هندونه مار ) : برای پا درد در قدیم پزشکان محلی از گرد سنگی که آبراهه بر روی آن به وجود آمده است به عنوان مرهمی برای زخم استفاده می کردند ( یکی از دلایل استفاده خنک بودن آن می باشد . لازم به ذکر است حدود 5 الی 6 سال پیش به کوشش شهرداری مسیر پله ای با سنگهای تراورتن از پایین آبشار تا کوشک تالار تعریف شده و همچنین یک سری توری های سیمی برای جلوگیری از سقوط افراد گردشگر و نیز ریزش احتمالی سنگ ها تعبیه شده است . کف پای آبشار نیز بوسیله سنگ فرش شده است . در مورد جایگاه آیینی آبشار : در کتاب " آیین میترا " نوشته مارتین ورمازرن نقل شده است که : « پورفیر در کتابش از شخصی به نام اوبولوس روایت می کند که ستایش مهر در غار های طبیعی انجام می گرفته است . نزدیک غار می بایست رودخانه ای جریان داشته باشد . و در کتاب " آیین مهر " نوشته شده که : « آب در آیین میترا دارای اهمیت فراوانی است ، یکی از آداب مهری دینان شست و شو و غسل بوده و برای شرکت در مراسم ستایش مهر ، افراد ملزم بودند تا مدت چند شبانه روز ، مطابق با آدابی خود را شستشو دهند و محتمل ضربات تازیانه گردند . در مهرابه ها یا چاه آب وجود داشت و یا چشمه های جوشان ، به همین دلیل کف مهرابه ها جوی حفر می کردند » آبشار نیاسر مدرک دیگری است بر این نظریه که به احتمال غار معبدی بوده متعلق به پیروان آیین میترا . هر ساله در روز عید قربان اهالی محله سرکمر و برزه دون در قدیم در کنار چشمه اسکندریه و در حال حاضر در محوطه مسجد امام حسن (ع) ، گاوی قربانی کرده خون آن را بر آب می ریزند و همراه با آب از آبشار پایین ریخته و به باغ ها و مزارع برود زیرا اهالی اعتقاد بر این دارند که این خون باعث پر برکت شدن آب شده و از کم شدن آب جلوگیری می کند . در ابتدا از عوامل مهم عملکرد آسیاب ها بوده ولی هم اکنون کمرنگ تر شده است در ضمن می توان از آن برای جذب گردشگر و توریست بهره برداری کرد .
توضیح دخل و تصرفات انجام شده و مشهود در اثر : به جرأت می توان گفت این مجموعه ها از جمله مهمترین آثار طبیعی - تاریخی شهر نیاسر می باشد . با این همه تفاسیر لازم است در امر حفاظت و ارزش گذاری بر این اثر طبیعی - تاریخی کوشا باشیم ولیکن متأسفانه دنیای جدید و امروز ما با مصالح مدرن که هیچ گونه سنخیتی با بافت قدیم و مصالح قدیمی ندارد چهره بافت های قدیمی کشورمان را مخدوش کرده است ، شهر تاریخی نیاسر نیز از این آسیب بزرگ مستثنی نیست . مسجدی که پایین آبشار در حال ساخت می باشد کاملاً منظره شهر را از این نقطه مخدوش کرده است و مسلماً هنگامی که از پای آبشار به سمت شهر نگاه می کنیم جز حجمه تنومندی از مصالح ناهمخوان با محیط اطراف چیز دیگری نمی بینیم که به نظر می رسید اساسا تناسبی با بافت قدیمی شهر نداشته و قرار گرفتن بنای امروزی با مصالح مدرن در میان بافت قدیمی شهر نمی تواند توجیهی مناسب داشته باشد و از دیدگاه آسیب شناسی وجود این بنا در این محل آسیب بزرگی به منظر آبشار و نیز مجموعه بافت تاریخی شهر نیاسر خواهد بود . این مجموعه طبیعی - تاریخی بیشتر برای جذب گردشگر محوطه سازی شده است و تعمیرات خاصی در آن دیده نمی شود . مسیر آبشار در ابتدا محلی دیگر بوده است که بعدها به دلایلی عوض شده است .
شرح وضعیت موجود خطرپذیری و دلایل آسیب های وارده : توده سنگی که آبشار بر آن واقع شده است به شدت در معرض ریزش می باشد که علاوه بر از بین رفتن آثار متعدد تاریخی و طبیعی واقع شده در آن برای گردشگران نیز خطر آفرین است و می بایست اهتمام جدی از طرف تمامی ارگان های مرتبط در این مورد صورت پذیرد . پله های احداث شده از پای آبشار تا نزدیک عمارت کوشک نیز در بعضی از نقاط محتاج به تعمیرات اساسی است و همچنین به این مورد نیز توجه شده است که در مواقع بارانی و برفی سطح پله از اصطکاک کافی برخوردار نیست و عابر را با خطر جدی مواجه می سازد
چشمه ديمه با آبي زلال و خنك در يك روز پنجشنبه پذيراي تعداد زيادي مسافر بود، بسختي ميشد جايي خالي براي نشستن و پهن كردن بساط پيك نيك پيدا كرد. كف چشمه پر از خزه هاي زيبايي بود كه شبيه جارو بودند و با حركت آرام آب به شكل ديدني همانند گيسوان بلندي كه شانه ميشوند تكان مي خوردند. تا اينجا همه چيز عادي بود و مثل بقيه افراد در حال گشت و گذار بوديم كه طبق معمول براي يافتن ماهي داخل آب و ما بين خزه ها با چشم به جستجو پرداختم. بله حدسم درست بود تعداد قابل توجهي قزل الاي رنگين كمان در سايز هاي 40 تا 45 سانتي به ارامي در آب چشمه شنا ميكردند. حقيقتا خود من هم در وهله اول از ديدن انها تا حدودي شوكه شدم . كاش من هم مثل آقاي دكتر نادرالحكما دواساز پول هايم را جمع كرده و يك دوربين زير ابي مي خريدم و اين ماهي هاي زيبا را براي شما به تصوير ميكشيدم! اما حيف... خوب توقع داشتيد چكار ميكردم: در حضور چشمان متعجب مسافراني كه در كنار چشمه اتراق كرده بودند ،چوب و چرخ را از صندوق عقب خودرو در آوردم و بدليل روشن بودن بيش از اندازه آب با لانسه شروع كردم به پرتاب كردن.محيط اطراف بسيار شلوغ بود و چندين نفر هم فورا با ديدن چوب ماهيگيري به كنار من آمدند و ميگفتند آقا اينجا ماهي نداردكه . بنده هم با اشاره دست توجه آنها را بدرون آب جلب ميكردم.... خلاصه لانسه را ميان قزل الاها حركت ميدادم و آنها با تعجب و چرخش ناگهاني به دنبال لانسه حركت ميكردند .اما لانسه مرا نمي گرفتند. عجب موقعيتي گير كرده بودم ، وقتي من ماهي را ميديدم و ماهي مرا به اتفاق تماشا چيان عزيز كنار من را، شايد هم تعجب آور نبود كه نوك نميزدند؟ با تلاش فراوان بالاخره يك قزل به لانسه حمله كوچكي كرد ليكن آنقدر جدي نبود كه چنگك به دهانش گير كند. وقتي در تهران براي يكي از دوستان اين ماجرا را تعريف كردم ، ميگفت چرا به مردم ماهي ها را نشان دادي ، فردا با موتور برق ميروند سراغشان! از اين موضوع بگذريم با روش هاي غير ورزشي ميشود اين ماهي ها را براحتي صيد كرد. اميدوارم آمار اين موجودات زيبا را با مطالب نوشته شده بنده كسي از اين افراد نگيرد.
خمينيشهر يکي از شهرهاي استان اصفهان در مرکز ايران است. اين شهر در بخش مرکزي شهرستان خمينيشهر قرار دارد. جمعيت آن طبق سرشماري سال 1385 مرکز آمار ايران برابر با 287265 نفر بودهاست.
بخشها و محلهها
علي رغم اينکه اين شهر در تقسيم بندي به سه محله بزرگ ورنوسفادران و خوزان و فروشان تقسيم ميشود بايد گفت چند محله بزگ ديگر هم با قدمت چند هزار ساله در اين شهر وجود دارد اما به علت وجه تسميه نام قديم اين شهر که سده است گمان برده شده بايد از سه ده تشکيل شده باشد و محلات ديگر را نام نميبرند.
از جمله محلههاي قديم اين شهر :دستگرد، اسفريز، اندآن، هرستان، آدريانف درچه پياز، ولاشان، زازران، تيرانچي، کوشک، قلعه اميريه، قرطمان، اصغرآباد، جوي آباد، وازيچه ميباشد و از بخشهاي جديد آن منظريه و هفتصد دستگاه را ميتوان نام برد.
صنايع و مشاغل
از صنايع اين شهر ميتوان سنگبري و ريسندگي و دباغي و کشاورزي را نام برد. خميني شهر از بزرگترين شهرهاي استان اصفهان بوده و از نظر موقعيت علمي دانشگاهي و صنعتي قابل توجه ميباشد. دانشگاه صنعتي اصفهان از دانشگاههاي معتبر کشور در اين شهر قرار گرفتهاست
بناهاي تاريخي
از بناهاي تاريخي خميني شهر ميتوان از مزار ورنوسفادران، مسجد جامع خوزان، خانه سرتيب، خانه مجيريها نام برد.
مشاهير
از مشاهير و بزرگان خميني شهر ميتوان از افراد زير نام برد:
زَرّينشَهر زَرّينشَهر (ريز سابق) يکي از شهرهاي استان اصفهان در مرکز ايران است. اين شهر مرکز شهرستان لنجان استان اصفهان است. جمعيت زرينشهر بر اساس سرشماري سال 1385 خورشيدي برابر با 56,375 نفر بودهاست. زرينشهر، در 41 کيلومتري اصفهان واقع شدهاست و از آب و هوايي خشک با فصول نامنظم برخوردار است. ميزان بارندگي در اين شهر بطور متوسط ساليانه 115 ميليمتر و متوسط درجه حرارت ساليانه 14+ درجه سانتيگراد ميباشد. اماکن تاريخي اين شهر عبارتند از: مسجد جامع و مسجد صباحي که مسجد صباحي مربوط به سده پنجم هجري و حضور اسماعيليان در اين منطقه ميباشد. رودخانه زايندهرود از کنار آن عبور ميکند. آب وهواي آن خنک بوده ولي به دليل مجاورتش با کارخانههايي چون ذوب آهن و صنايع دفاع آب و هوايش آلوده شدهاست. آبشار شاهلولاک در نزديکي اين شهرستان واقع است. مسجد صباحي از جاذبههاي گردشگري آن ميباشد. شهر زرينشهر به دليل مجاورتش با کارخانه ذوب آهن اصفهان مورد موج مهاجرت اقوام مختلف از سراسر ايران قرار گرفته که بيشتر آنها را قوم بختياري تشکيل ميدهند. سنتي ماندن برخي از محلها از جمله قهوهخانههاي مجاور رودخانه جلوه خاصي را به اين شهر دادهاست. پارک زرينشهر در حاشيه زايندهرود از مکانهاي ديدني آن است.
کشاورزي
از جمله محصولات مهم اين منطقه برنج لنجان است که در زرين شهر و شهرهاي اطراف کشت ميشود.در بيشتر مناطق کشاورزي و شاليکاري (به زبان محلي: تولِکي) هنوز به صورت سنتي و با دست انجام ميپذيرد.از جمله مناطق مهم کشت برنج در زرين شهر ميتوان به قروق، طوله شوغالي و باغ آقا اشاره کرد.
تاريخچه
مرکز شهرستان لنجان به سبب مجاورت با زاينده رود در سال 1336 طبق مصوبه شوراي شهر ريز، با الهام از نام کهن زرينرود به زرينشهر تغيير نام يافت. به گفته باستانشناسان، اشياء کشف شده در تلههاي باغ محمود، باغ دراز و تله کافر که در جنوب اين شهر و در مجاورت مادي کهن ريز قرار دارد، برآمده از دل معدودي از تپههاي باستاني مسير زاينده رود ميباشد که از لحاظ تاريخي همدوره با تمدن سيلک کاشان است. از ديگر آثار تاريخي فرهنگي اين منطقه ميتوان به مسجد صباحي (مسمي به رييس فرقه اسماعيليه) حمام صحرايي با کتيبه 800 ساله، قلعه اعراب، پل شاه نشين و تالار کهن ريز، آسيابها، کبوتر خانهها و عصار خانه، حمامهاي خزانهاي، قلعههاي دفاعي و مساجد گوناگون اشاره کرد که به جز مسجد رحيم خان (جامع) قلعه حسين آباد و باغ برجي شرق ريز مربوط به دوره قاجار و حوزه علميه قديمي ريز کليه آثار ذکر شده در هجوم صنعت و توسعه بي حساب همچون ديگر نمادهاي تاريخي فرهنگي شهر از صفحه روزگار محو گرديدهاند.
بزرگان
فيلسوف اسماعيل ابن محمد ريزي (از دانشمندان قرن هفتم هجري قمري)صاحب کتب رساله نصرتيه و حيات النفوس، علامه ملا عبدالوهاب ريزي صاحب چند جلد تعليقات مفصل بر کتاب القسطاس المستقيم و رسالاتي در احکام متوفي 1281(ه-ق)، علامه شيخ مرتضي ريزي(پيشواي ديني اهالي اصفهان و اطراف و رهبر مبارزات آنان در مقابل تعديات ظل السلطان و ارسال کننده حکم درخواست انفصال ايشان از حکومت اصفهان و پشتيبان مردم تاخلع نهايي او از حکومت اصفهان) مدفون در تکيه ريزي تخت فولاد اصفهان متوفي1329(ه-ق)، شيخ ابوالمعالي ريزي اولين استاد حضرت آيت الاه بروجردي مرجع اعلاي تشيع، مجتهد و فقيه اصولي آقاشيخ ابوالفضل ريزي (مدفون در تکيه ريزي تخت فولاد متوفي 1339 ه-ق)، شيخ ضياء الدين ريزي از علماي برجسته حوزه نجف اشرف، ملا حسن ريزي شاگرد خاص حوزه درس حاجي آبادهاي و مدفون در تکيه آبادهاي تخت فولاد اصفهان متوفي(1299 ه-ق)، آقا سيد اسماعيل ريزي از علماي برجسته سامرا ونجف اشرف و شاگرد ميرزاي بزرگ شيرازي در سامرا (از رهبران مشروطيت و نماينده اولين دوره مجلس شوراي ملي)و فقيه وارسته مريم ريزي صاحب کتاب وزين و مرجع مطالب السوال، شيخ جعفر ريزي پدر فقيه وارسته مريم ريزي، سيد آقاجان نوربخش جد اعلاي دکتر محسن نور بخش وزير اقتصاد و دارايي و رييس بانک مرکزي، ملا لطف اله شمس الواعظين ريزي صاحب کتب جواهر الکلام و شمس طالعه، ملا ابوالقاسم ريزي، ابوالحسن ريزي و حضرت آيت الله شيخ محمود شريعت ريزي در سدههاي گذشته و همچنين هنرمندان، صنعتگران و شخصيتهاي اجتماعي برجسته همچون سردار جعفرقلي خان ريزي (رهبر اهالي ريز درمبارزه عليه تعديهاي شاهزادگان قاجار)، ميرزا عبدالجواد خطيب از خطاطان برجسته اصفهان و صاحب ديوان اشعار با قريب بر سه هزار بيت شعر و استاد نامدار حاج علي پرورش سازنده اولين پل معلق کشور بر روي زاينده رود با ابزار ساده آهنگري قديم و ميرزا احمد نقاش استاد حاج ميرزا آقا امامي معروف از نقاشان برجسته کشور در دوره قاجار اشاره کرد که همه و همه به عنوان زير ساختار جامعه علمي فرهنگي شهر در عصر نوين منجر به ظهور چهرههاي شاخصي همچون پروفسور عبدالرحيم رجايي ريزي، حميد رجايي ريزي،دکتر هوشنگ رجايي ريزي، پروفسور مهدي پرورش ريزي و دکتر خدامراد مراديان از چهرههاي ماندگار علمي و بين المللي و دهها چهره برجسته علمي فرهنگي ديگر گرديدهاست
زيباشهر شهري است در بخش گرکن جنوبي شهرستان مبارکه استان اصفهان ايران.
اين شهر در 5 کيلومتري شهر مبارکه (مرکز شهرستان) قرار دارد و در سال 1381 از بهم پيوستن سه روستاي خولنجان، آدرگان و لنج تبديل به شهر شدهاست. در کنار اين شهر کارخانه توليد مواد نسوز (کورهها) قرار دارد. عمده شغل مردم کار در کارخانجات منطقه کشاورزي بازاري و... ميباشد.
اين شهر همچنين مرکز بخش گرکن جنوبي نيز ميباشد و تا اصفهان حدود 30 کيلومتر فاصله دارد شهري سرسبز است و در کنار زايندهرود قرار دارد. در سالهاي اخير شهرداري تلاش وسيعي را براي زيباسازي و بخشيدن چهره شهري انجام دادهاست.
فريدونشهر نام شهري در غرب استان اصفهان در ايران است. شهر فريدونشهر با 13,592 نفر جمعيت مرکز بخش مرکزي شهرستان فريدونشهر است.اكثريت مردم فريدونشهر گرجي مي باشند. از حدود 400 سال پيش گرجي هايي که در زمان صفويان کوچانده شده اند در فريدون شهر زندگي مي كنند. جغرافيا شهر فريدونشهر با پهنهاي حدود پنج کيلومتر مربع در غرب استان اصفهان در 32 درجه و 56 دقيقه و 15 ثانيه پهناي شمالي و 50 درجه و7دقيقه و 15 ثانيه درازاي شرقي نسبت به نيمروز گرينويچ قرار دارد. فريدونشهر منطقهاي است کوهستاني که بين دو رشته کوه از رشته کوههاي زاگرس درست در محلي از قسمت اعظم راههاي منطقه بختياري به آن ميپيوندد قرار گرفته و از ديرباز مرکز خريد و فروش عشاير ايلهاي بختياري بودهاست. منطقهاي بسيار خوش آب و هواست به طوري که بسياري از کارمندان شرکت نفت در منطقه خوزستان مدت 5 ماه از بهار و تابستان را در اين منطقه ميگذرانند و بعضي از آنها ساختمانهايي نيز احداث کردهاند. زمستانهاي پربرف و تابستانهاي دل انگيز دارد. در نزديکي شهر يک پيست اسکي نيز وجود دارد.اکثريت جمعيت آن گرجي است و به زبان گرجي تکلم ميکنند. فريدونشهر داراي شهرداري و فرمانداري ، بخشداري ، پاسگاه ژاندامري ، اداره جنگل باني و کشاورزي، آمار، بانکهاي صادرات، ملي، کشاورزي، پست و تلگراف و تلفن و از زمانهاي خيلي پيش به علت موقعيت جغرافيايي داراي شيکه بي سيم و مراکز ارتباطي ديگر بودهاست. موقعيت جغرافيايي و شرايط طبيعي فريدونشهر ايجاب ميکند که بيشتر کارها در اين منطقه به صورت دسته جمعي انجام گيرد و جنبه تعاون داشته باشد زيرا مدت 5 ماه از سال بيشتر منطقه از برف پوشيده شدهاست و تا چند سال پيش خود فريدونشهر نيز مدت 3 تا 4 ماه بر اثر بارندگي ارتباطش با ساير نقاط قطع ميشد. بر اثر گذشته زمان از تعدد کارهاي تعاوني کاسته ميشود واين گونه کارها تغيير شکل و فرم داده جنبه انفرادي به خود ميگيرد. نام بر اساس مدارک و شواهد مکتوب و شفاهي، فريدونشهر در طول تاريخ اسامي مختلفي يافتهاست. شهر فريدونشهر تا سال 1359ه ش «آخوره بالا» ناميده ميشد نام فريدونشهر در گذشته آخوره بودهاست که در سال58 از ميان نامهاي پيشنهادي همچون گرجي شهر، گل شهر، فريدنشهر و فريدونشهر نام اخير انتخاب و تصويب گرديدواژه «آخور» يعني آخر و آخره فعل امر آخره يعني آخوربريا آخورسالار رئيس اصطبل در دوران ساسانيان بوده وآن را دستوربان و آخورسالار را آخوربذ در اين دوران ميگفتند فارسي زبانان به ويژه بختياريها با اقتباس به شاهنامه فردوسي آن را شهرفريدون پيشدادي ميدانندبقعه اي نيزدرروستاي مشهدكاوه است كه آنرامحل دفن كاوه آهنگرميدانند... چون فريدونشهر در گذشته بزرگترين ناحيه جمعيتي در آخرين بخش فريدن بودهاست به نام «آخره» و اندک اندک به صورت آخره وآخوره درآمدهاست وچون دو آبادي در نزديکي هم بوداند آخوره بالا را فريدونشهر وديگري را آخوره پايين (وحدت آباد کنوني) ناميدهاند در روزگار باستان نواحي فريدن و فريدنشهر «پرتيکان» به معناي محل با شکوه ناميده ميشد. چون واژه فريدونشهر هم به معني با شکوه وجلال است به اين محل «فريدونشهر» گفتهاند. پرتيکان در اصل يکي از طايفههاي قوم پارس بودند که در منطقه نشيمن گزيدند. گرجي ها در ابتداي ورود به اين منطقه در عصر شاه عباس اول صفوي به ياد ناحيهاي زيبا در گرجستان روستاي سكونت خودرا مارتقوپي ناميدند (که از منابع تاريخي از آن به عنوان مردانقوب ياد شدهاست) بعد از مدتي اين نام فراموش و لفظ سوپلي (آبادي) جايگزين شد که گرجيان اکنون اين شهر را به اين نام ميخوانند.
روستای ساحلی مشهد کاوه در دوازده کیلومتری شهر چادگان در استان اصفهان واقع شده است. مقبره ای منسوب به کاوه آهنگر در این روستا وجود دارد. اخیرا باستان شناسان جسد نوزادی متعلق به عصر آهن یعنی حدود سه هزار سال پیش را در تپه ای بنام آشنا در این روستا کشف کرده اند. از آنجا که این روستا در مرز استان اصفهان با استان چهار محال بختیاری قرار دارد علی رغم ترک زبان بودن ،آداب و رسوم مردم منطقه بسیار نزدیک به آداب و رسوم ایل بختیاری است. طبیعت بکر و زیبای این روستا هر ساله ایرانگردان بسیاری را به این خطه می کشاند. درصد آنیون در هوای این منطقه بسیار بالاست. آنیون موجب آرامش زیاد در شخص می شود. ماهیگیری سرگرمی مفرحی برای مسافران این روستاست. این روستا در چند کیلومتری سرچشمه زاینده رود قرار دارد. بسیاری از مهمانانی که به ویلا های دهکده عمرن زاینده رود و سایر مجتمع های تفریحی چادگان می آیند از این روستا نیز دیدن می کنند.
تپه تاریخی آشنا در روستای مشهد کاوه
تپه آشنا یکی از محوطه های باستانی مهم استان اصفهان است. این تپه در مسیر رودخانه زاینده رود در 15 کیلومتری چادگان، در حوالی روستای مشهدکاوه قرار گرفته است. از آنجا که این تپه باستانی در پشت سد زاینده رود قرار گرفته است، با بالا آمدن آب، از دسترس باستان شناسان خارج می شود. تپه آشنا در حد وسط دلتای رودخانه آراگون ( از سرشاخههای رودخانه زایندهرود) و رودخانه کمآب آشنا قرار گرفته است. سد زایندهرود هنگام پرآبی تا 48 کیلومتر پشت خود را آبگیری میکند که این مساله به فرورفتن تپه آشنا در آب منجر میشود. اما در چند سال اخیر بخاطرکم آبی سد زاینده رود، امکان بررسی و کاوش برای باستانشناسان در این منطقه فراهم شده است.این تپه باستانی حدود 13 متر ارتفاع دارد و در آخرین نقطه آبگیری سد زاینده رود،بخشی از تپه همچنان به صورت جزیرهای بیرون از آب میماند. سال 85 این تپه مورد بررسی باستانشناسان قرار گرفت. سرپرست گروه بررسی و شناسایی تپه آشنا گفته است: «تپه آشنا، تپهای پیش از تاریخی است که سال 85با پایین رفتن آب موفق شدیم آن را تعیین حریم و گمانه زنی کنیم. در این برنامه پژوهشی سفالهایی که به اواخر هزاره چهارم تعلق دارد کشف کردیم. در این تپه با جسد نوزادی متعلق به عصر آهن (۳ هزار سال پیش ) مواجه شدیم که با وجود غرق شدن تپه، هنوز سالم مانده بود . دادههای موجود از قبیل چندین ظرف سفالی در این منطقه، نشان از ارتباط تمدن شمال زایندهرود و منطقه مرودشت دارد. در لایههای پایینتر، نمونه سفالهایی به دست آمده که همانند سفالهای منطقه سیلک کاشان است.» در حفاریهای اخیر اسکلت جمجمههای ۳۰۰۰ ساله که حدس زده میشود متعلق به دو جنین یا کودک باشد درون سبدهایی شبیه به پوست یا تنه درخت پیدا شد. باستانشناسان در حفاریهای یک ماهه خود در این تپه به آثار باارزش و منحصر به فردی از گذشته برخورد کردهاند که قدمت برخی از آنها به بیش از ۳۰۰۰ سال می رسد. حفاری های غیرمجاز زیادی در این منطقه انجام شده است اما از مدت زمان و میزان به یغما بردن آثار موجود در آن اطلاعی در دست نیست. باستانشناسان بر این باورند که تمدنهای حاشیه زایندهرود، از کهنترین تمدنهای به وجود آمده در سرزمین ایران است.
ساحل زیبای زاینده رود در روستای مشهد کاوه هر ساله پذیرای تعداد زیادی از دوستان و علاقمندان طبیعت است. هر چند متاسفانه تمام منطقه امسال با مشکل خشکسالی روبروست اما این روستا همچنان جذابیتهای خود را داراست و عاشقان طبیعت می توانند از این روستای خوش آب و هوا دیدن نمایند.
نَجَفآباد يکي از شهرهاي استان اصفهان در مرکز ايران است.
پيشينه
اين شهر در زمان شاه عباس صفوي در 30 کيلومتري غرب شهر اصفهان تاسيس شدهاست. نقل شده که شاه عباس صفوي مقداري پول و جواهرات جهت مقبره حضرت علي اختصاص داد و تصميم به ارسال آن به شهر نجف گرفت. با تدبير شيخ بهايي از خروج اين ذخاير از ايران جلوگيري شد و به کمک آن بنيان شهر جديدي به نام نجفآباد گذارده شد.ارگ شيخ بهايي برج هاي كبوترصفا حمام اخوت عصارخانه اقا بزرگ مدرسه شيخ ابراهيم رياضي كاروانسراي حسنيجه امامزاده ساره مريم جوزدان امامزاده شمس الدين محمد تفريحي: كوه پنجي پارك كوهستان باغات منطقه حيات وحش قمشلو
ميراث فرهنگي وتمدن
از آثار باستاني اين شهر مي توان برج کبوتر و ارگ شيخ بهايي در خيابان بهارستان را نام برد.مردم اين شهر همانگونه که در زمان هاي پيشين مردمي اسلامي بوده اند امروزه نيز برخلاف شهرهاي بزرگ تمدن ودين خو را حفظ نموده است.
دانشگاه آزاد نجف آباد
در سراسر ايران دانشگاه آزاد نجف آباد حداقل يکبار به گوش دانشجويان خورده است. اين دانشگاه کتابخانه اي به وسعت زياد را در خود گنجانده که در خاور ميانه تک است. مدارس سما اين شهر نيز در دانشگاه آن بنا شده است.
اقتصاد اين شهر بر پايه کشاورزي، تجاري و دامداري بودهاست لکن امروزه با تاسيس شهرکهاي صنعتي متعدد در حاشيه شهر تبديل به اقتصاد صنعتي شدهاست با اينکه هنوز ماهيت تجاري خود را از دست ندادهاست.
میدان نقش جهان همچنین معروف با نام تاریخی میدان شاه و پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران با نام رسمی میدان امام، میدان مرکزی شهر اصفهان است که در قلب مجموعه تاریخی نقش جهان قرار دارد.
بناهای تاریخی موجود در چهار طرف میدان نقش جهان شامل عالیقاپو، مسجد شاه (اصفهان)، مسجد شیخ لطفالله و سردر قیصریه است. علاوه بر این بناها دویست حجره دو طبقه پیرامون میدان واقع شدهاست که عموماً جایگاه عرضهٔ صنایع دستی اصفهان میباشند.
میدان نقش جهان در تاریخ ۸ بهمن ۱۳۱۳ به شماره ۱۰۲ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شد و در اردیبهشت ۱۳۵۸ به شماره ۱۱۵ جزء نخستین آثار ایرانی بود که بهعنوان میراث جهانی یونسکو نیز به ثبت جهانی رسید.
وجهتسمیه و نامها
تا پیش از دوره صفویه، باغی به نام نقش جهان وجود داشتهاست. این باغ، نام خود را از شهری در آذربایجان گرفته بود که اینک به نام نخجوان خوانده میشود. حمدالله مستوفی درباره این شهر گفتهاست:«شهری خوش است که آن را نقشجهان خوانند و اکثر عمارات آن از آجر است»
در زمان شاه عباس دوم به دلیل شلوغ شدن بیش از حد بازار اطراف و فروشندگان تصمیم بر آن شد که علاوه بر میدان عتیق (یا میدان کهنه) و میدان شاه، میدان دیگری ساخته شود. این میدان که محلش بسیار نزدیک به میدان شاه و پشت مسجد شیخ اطفالله و شاه بود، میدان نو نام گرفت. از آنجا که عمارت قدیمی در باغ نقش جهان همزمان با ساخت این میدان، تخریب و مصالح آن در آنجا استفاده شد، میدان نو را میدان نقش جهان نیز مینامیدند.
در گذر زمان هر دو میدان کهنه و نو تخریب و ناپدید شدند ولی میدان شاه پابرجا ماند. در سالهای اخیر میدان کهنه بازسازی شده است اما میدان نو که زیبایی و جذابیت آن دو میدان را نداشت، به دست فراموشی سپرده شد و تنها نام مستعار آن، نقش جهان، تبدیل به نام دیگر میدان شاه یا میدان امام خمینی شد. بسیاری از سیاحان و جهانگردانی که در زمان های گذشته به توصیف شهر اصفهان پرداخته اند از شکوه و عظمت میدان نقش جهان سخن بسیار گفته اند و از بازدیدهای سفیران و نمایندگان خارجی و اتباع کشورهای دیگر در این میدان خاطراتی را شرح داده اند و بسیاری از مذاکرات تاریخی بین دولتمردان ایرانی و فرستادگان خارجی در میدان نقش جهان انجام میشد.
ویژگیها و مختصات
میدان نقش جهان، میدانی مستطیل شکل به درازای ۵۶۰ متر و پهنای ۱۶۰ متر در مرکز شهر اصفهان است.
پیرامون میدان دویست حجره دو طبقه قرار دارد. افزون بر آن چهار بنای عالیقاپو، مسجد شاه، مسجد شیخ لطفالله و سردر قیصریه نیز در میانه چهار ضلع این مستطیل ساخته شدهاند.
کاخ چهلستون از بناهای تاریخی اصفهان است. کاخ چهل ستون که بالغ بر ۶۷۰۰۰ متر مربع مساحت دارد، در دوره شاه عباس یکم احداث آن آغاز شد و در وسط آن عمارتی ساخته شده بود. شاه عباس اول، کوشکی درمیان باغ بنا نهاد که این کوشک هسته اولیه کاخ را تشکیل داد که تالار میانی کاخ چهل ستون و غرفههای چهار گوشه آن را در بر میگرفت. در سلطنت شاه عباس دوم، ساختمان تکمیل شد و در ساختمان موجود مرکزی، تغییرات کلی داده شدهاست و تالار آینه، تالار ۱۸ ستون، دو اتاق بزرگ شمالی و جنوبی تالار آینه، ایوانهای طرفین سالن پادشاهی و حوض بزرگ مقابل تالار با تمام تزیینات نقاشی و آئینه کاری و کاشی کاری دیوارها و سقفها افزوده شدهاست.
ویژگیها
سقف باشکوه نقاشی تالار ۱۸ ستون و سقف آئینه کاری تالار آئینه و مدخل آئینه کاری تالار جلوس شاه عباس دوم.
شیرهای سنگی چهارگوشه حوض مرکزی تالار و ازارههای مرمری منقش اطراف که معرف صنعت حجاری در عهد صفویه است.
تزیینات عالی طلا کاری سالن پادشاهی و اتاقهای طرفین تالار آئینه و تابلوهای بزرگ نقاشی تالار پادشاهی که شاهان صفوی را به شرح زیر نشان میدهد: شاه عباس یکم در پذیرایی از ولی محمدخان فرمانروای ترکستان (مشاهده) شاه اسماعیل یکم در جنگ چالدران (مشاهده) شاه تهماسب یکم در پذیرایی از همایون پادشاه هندوستان (مشاهده) شاه اسماعیل یکم در جنگ با شیبک خان ازبک (نبرد مرو) (مشاهده) شاه عباس دوم در پذیرایی از ندرمحمد خان امیر ترکستان در سلسله اشترخانیان (مشاهده) یک تابلوی بزرگ از جنگ کرنال که در سلطنت نادرشاه افشار افزوده شدهاست. (مشاهده)
تصویری از شاه عباس اول با تاج مخصوص و مینیاتورهای دیگری در اتاق گنجینه کاخ چهلستون وجود دارد که در سالهای ۱۳۳۴ و ۱۳۳۵ خورشیدی از زیر گچ خارج شدهاست.
آثار پراکندهای از دوران صفویه مانند سردر «مسجد قطبیه» و سردرهای «زاویه درب کوشک» آثاری از «مسجد درب جوباره» یا «پیر پینهدوز» و «مسجد آقاسی» که بر دیوارهای ضلع غربی و جنوبی باغ نصب شدهاست.
سال ساختمان کاخ چهلستون به موجب اشعاری که در جبهه تالار از زیر گچ خارج شده، مصراع: «مبارکترین بناهای دنیا» میباشد که به حساب حروف ابجد سال ۱۰۵۷ هجری قمری (مصادف با ۱۰۲۶ هجری خورشیدی و ۱۶۴۷ میلادی) میشود، یعنی پنجمین سال سلطنت شاه عباس دوم.
سنگ شیرها و مجسمههای سنگی اطراف حوض و داخل باغچهها تنها آثاری است که از دو قصر باشکوه دیگر صفویه یعنی آئینه خانه و عمارت سرپوشیده باقیمانده و به این محل منتقل شدهاست.
تندیسهای چهارگانه در گوشههای استخر باغ، آناهیتا ایزدبانوی آبها هستند.
اگرچه انعکاس ستونهای بیست گانه تالارهای کاخ چهلستون در حوض مقابل کاخ، مفهوم چهلستون را بیان میکند، علاوه بر آن عدد چهل در ایران قدیم کثرت و تعدد را میرساند و وجه تسمیه عمارت مزبور به چهلستون میتواند به علت تعدد زیاد ستونهای این کاخ نیز باشد.
در ابتدا ستونها با پوششی از آینهکاریهای زیبا تزیین شده بوده که در زمان حکومت ظل السلطان قاجار در اصفهان این آئینه کاریها تخریب شدهاست و روی نقاشیهای صفوی با گچ پوشانده شدهاست.
انجمن مقدس ملی اصفهان (۱۳۲۴–۱۳۲۶) اصلی ترین نهاد سیاسی و تصمیم گیری شهر اصفهان در دوره مشروطه اول بودهاست. اعضای این شورا با انتخاب مردم اصفهان به شورا راه پیدا کردند و نورالله نجفی اصفهانی ریاست این شورا را بر عهده داشتهاست. این انجمن بین سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۶ هجری قمری یعنی از مهاجرت قم تا به توپ بستن مجلس در محل کاخ چهلستون اصفهان تشکیل شدهاست.
کاخ عالیقاپو (به ترکی به معنی «درگاه بلند» ساختمانی است که در واقع درب ورودی دولتخانه صفوی بودهاست و در ابتدا شکلی ساده داشته و به مرور زمان و در طول سلطنت شاه عباس طبقاتی به آن افزوده شدند و در زمان شاه عباس دوم ایوان ستوندار به آن افزوده شد. این بنا در ضلع غربی میدان نقش جهان و روبروی مسجد شیخ لطفالله واقع شدهاست. ارتفاع آن ۴۸ متر است و ۶ طبقه دارد که با راهپلههای مارپیچ میتوان به آنها رسید. آنچه باعث گردیده است عالی قاپو در زمره آثار باشکوه و بسیار نفیس عصر صفوی قرار گیرد، مینیاتورهایی هست که کار هنرمند معروف عصر صفوی رضا عباسی است و همچنین گچبریهای آخرین طبقه کاخ عالی قاپو است که تالار آن «اتاق موسیقی» یا «اتاق صوت» نیز نامیده میشود.
تاریخچه بنا
این بنا پس از انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان توسط شاه عباس اول بین سالهای ۹۷۳ تا ۹۷۷ خورشیدی بعنوان مقر و دولتخانه حکومتی سلاطین صفوی شروع به ساخت شد.
دلیل نامگذاری
قاپو یا قاپی در زبان ترکی به معنی در، درگاه و ورودی است و عالی به معنی باشکوه، بزرگ و با ارزش میباشد. گفته میشود که در اصلی بنا را شاه عباس از نجف و مقبره علی بن ابی طالب به این مکان انتقال دادهاست. کتیبه بالای سردر ورودی با عنوان انا مدینه العلم و علی بابها و استقرار ۱۱۰ توپ جنگی در مقابل کاخ به حساب ابجد نام علی را عنوان مینماید (ع=۸۰، ل=۲۰، ی=۱۰).
تزئینات داخلی و خارجی بنا
تزئینات خارجی بوسیله آجر که در لچکها (قسمتهای هلالی در بالای هر ورودی) بوسیله کاشی هفت رنگ و تزئینات و خطوط اسلیمی میباشد و تزئینات داخلی بوسیله نقوش زیبای گل و بته و شکارگاه و حیوانت و پرندگان بر روی گچ (لایه چینی و کشته بری) و یا مینیاتورهای تصویری ایرانی (به سبک نقاشیهای رضا عباسی) و خارجی (بوسیله نقاشان اروپایی که در زمان شاه سلیمان در دربار صفوی حضور داشتند به سبک نقاشی اروپایی به سبک توسط نقاشان معروفی مانند آنژل ولوکار) میباشد.
گورستان تخت فولاد با مساحت تقریبی 75 هکتار در حاشیه جنوبی رودخانه زاینده رود اصفهان و در انتهای یکی از محورهای تاریخی شمالی – جنوبی شهر واقع شده است. این گورستان تاریخی به دلیل وسعت، کثرت مشاهیر مدفون در آن و وجود ابنیه ارزشمند تاریخی یکی از مهمترین محوطههای تاریخی و فرهنگی ایران محسوب میشود.
وجه تسمیه گورستان تخت فولاد
گورستان تخت فولاد در طول تاریخ به نامهای «لسان الارض»، «بابارکن الدین» و «تخت فولاد» شهرت داشته که برای هر کدام از این اسامی وجوهی ذکر شده است.(هر چند برخی از اقوال تاریخی، داستانهای عامیانه و اظهارات مورخین فراتر از یک باور نیست و نمیتواند مأخذ علمی و مبنای تاریخی داشته باشد لیکن اظهار آن در دوره های مختلف گویای قدمت تاریخی گورستان تخت فولاد است.)
الف – لسان الارض (زبان زمین)
1. هنگامی که خداوند به زمین و آسمان گفت: «به میل یا به کراهت بیایید» زمین اصفهان اجابت کرد و بدینسان بخشی از زمین اصفهان «لسان الارض» نام گرفت.
2. گویند حضرت امام حسن مجتبی (ع) هنگامی که در مسیر فتح گرگان و یا برای جهاد به طرف قزوین از اصفهان عبور میکرده و در این زمین نماز خواندهاند، این زمین با ایشان تکلم کرده است.
ب- مزار بابا رکن الدین:
بابارکن الدین عارف و صوفی عالیقدر سده هشتم هجری قمری است. پس از دفن وی در ساحل جنوبی زاینده رود که در مسیر جاده شیراز قرار داشت، آن قسمت از سرزمینهای مجاور آرامگاه بابارکن الدین به «مزار بابارکن الدین» شهرت یافت. ظاهراً از زمان دفن وی تا اواخر دوران صفویه به تخت فولاد«مزار بابارکن الدین» میگفتهاند. در پی این نام گذاری پل خواجو نیز نام «پل بابارکن الدین» معروف گشته و خیابان امروزین فیض که راه قدیم شیراز بوده نیز ظاهراً به این نام موسوم بوده است.
ج- تخت فولاد:
1.گویند حضرت امام حسن (ع) در اصفهان برای بی اثر کردن جادوی یهود دراین ناحیه تختی از فولاد ساخته و در آن منزل کردند.
2.«پولاد» نام یکی از دلاوران و سرداران دیالمه بوده است که از سنگهای مفروشی در وسط خیابان میان پل خواجو و دروازه قبرستان، محلی تخت مانند برای خود ساخته و بر آن می نشسته و کشتی گیران و پهلوانان برابر او بر زمین مسطحی به کشتی میپرداختند و از این رو این محدوده به نام «تخت فولاد» معروف گشته است.
3.بابا فولاد حلوایی پسر استاد شجاع (متوفی 959 ه.ق) یکی از عرفا و صوفیه است که عدهای معتقدند تختگاه او در این زمین بوده است و به این جهت ابتدا به منطقه کوچکی که آرامگاه بابافولاد بود «تختگاه بابا فولاد» اطلاق می شد و از نیمه دوم قرن یازدهم هجری نام «تخت فولاد» به جای «مزار بابارکن الدین» شایع شد و رواج یافت.او ظاهراً از جوانمردان روزگار خویش بوده و عوام تخت فولاد وی را از اولیا میشناسند و از او کرامت ها حکایت می کنند. سنگ گور وی هم اکنون در صحن مرکز تلفن تخت فولاد موجود است.
گورستان تخت فولاد در گذر تاریخ:
الف ـ تخت فولاد پیش از اسلام:
حافظ ابونعیم اصفهانی در کتاب خود به نام «ذکر اخبار اصفهان» به قدمت بخشی از تخت فولاد به عنوان «لسان الارض» اشاره می کند و معتقد است آن گاه که خداوند خطاب به آسمانها و زمین فرمود « به میل یا کراهت بیایید» زمین اصفهان به خداوند جواب گفت و از این روی زبان زمین یا «لسان الارض» نامیده شد. بنابراین قدمت و اهمیت لسان الارض در تخت فولاد با خلقت آسمان و زمین آغاز می شود. این مطلب نشانگر سابقه تاریخی این زمین مقدس بوده و حکایت از آن دارد که این مکان قبل از اسلام نیز مورد توجه و عنایت مردم شهر اصفهان بوده است. در کتاب «نصف جهان فی تعریف الاصفهان» آمده است که در لسان الارض قبری موجود است که به قبر «یوشع نبی» شهرت دارد. در واقع وجود این قبر نیز در ناحیه لسان الارض قدمت این منطقه را به پیش از اسلام باز میگرداند.
قرنها قبل از اسلام، زمانی که بخت النصر قوم یهود را از فلسطین کوچانیده و به آزار و اذیت آنها پرداخته بود، کوروش پادشاه هخامنشی ایران، یهودیان را از اسارت بابل نجات داد و آنهارا به ایران کوچ داد و تعدادی از آنها را در اصفهان ساکن گردانید.این یهودیان برای خود شهری به نام «یهودیه» احداث کردند که در محل «جوباره» فعلی اصفهان واقع بوده است و هنوز تعدادی از آنها در این منطقه زندگی میکنند. چنانکه گفته میشود دو تن از پیامبران و پیشوایان مذهبی آنان به نامهای «شعیا» و «یوشع» در اصفهان مرده و به خاک سپرده شدند. «شعیا» در امامزاده اسماعیل در محله گلبهار و «یوشع» در تخت فولاد در اراضی لسان الارض مدفون گردید. مردم اصفهان «یوشع» مدفون در لسان الارض را «یوشع نبی» میدانند و او را به عنوان یکی از پیامبران بنی اسرائیل میشناسند؛ اما در منابع یهودی اشارهای نشده است که «یوشع» از پیامبران یهود در اصفهان مدفون باشد. با توجه به تحقیقاتی که اخیراً انجام شده مشخص گردیده که «یوشع نبی» مدفون در تخت فولاد از بزرگان و روحانیون و فردی قدیس در قوم بهود بوده و در طول تاریخ چه قبل از اسلام و چه بعد از آن مورد توجه یهودیان و مسلمانان بوده است. بهرحال وجود مقبره «یوشع» میتواند نشانگر سابقه طولانی سرزمین تخت فولاد باشد.
ب ـ تخت فولاد پس از اسلام
تخت فولاد در قرون نخستین اسلامی
اصفهان تا اوایل سده چهارم هجری تخت سلطه خلفای عباسی بوده تا آنکه «مرداویج زیاری» از حکمرانان آل زیار در سال 316 هـ .ق آنرا فتح مینماید. وی در راستای زنده کردن آیینهای ایران باستان، در هنگام جشن سده (دهم بهمن ماه) آتش بازی و جشن بزرگی را در زمینهای میان زاینده رود و هزار دره که اراضی تخت فولاد و لسان الارض را در میان می گیرد بر پا می نماید. بر طبق این مطلب به گمان قوی تخت فولاد در آن زمان زمین لم بزرعی بیش نبوده است. در دوران آل بویه نیز «پولاد» از دلاوران و سرداران نامی دیالمه تختی سنگی در مکانی بین پل خواجو و دروازه تخت فولاد به نام خود ساخته و بر آن مینشسته و کشتیگیران و پهلوانان در برابر او بر زمین مسطحی به کشتی میپرداختند.
از قرن اول تا سوم هجری آثاری در تخت فولاد به دست نیامده است، امااز قرن چهارم به بعد شواهدی بر تاریخ تخت فولاد موجود است. در جریان تعمیراتی که در تکیه بابارکن الدین و برخی تکایای تخت فولاد صورت گرفته تعدادی آجر نوشته منقوش به طرحهای تزیینی و خطوط به دست آمده که نشانگر معماری و هنر عهد دیالمه و سلجوقیان میباشد این آجرها به خطوط کوفی و گل و بوتههای تزیینی منقوش است و بررسی ومقایسه آنها با سایر نمونههای خط و طرح آجر نوشتههای ابنیه تاریخی ایران نشان میدهد که این آجرها متعلق به دورههای مختلف از قرن چهارم تا ششم هجری میباشند
همچنین سنگ قبوری نیز متعلق به قرون چهارم و پنجم هجری در این منطقه توسط سازمان میراث فرهنگی یافت شده است. تا دو دهه پیش نیز در محل لسان الارض ساختمانی بر قبر «یوشع» وجود داشت که به گفته برخی باستان شناسان در بعضی از قسمتهای آن آثار آجری سبک دیلمی به خوبی آشکار بود.
تخت فولاد در قرون پنجم تا نهم هجری
در قرنهای پنجم تا نهم هجری مزار تخت فولاد یکی از جایگاههای عبادت و ریاضت بوده و عرفا و صوفیان و عبادو زهاددر آنجا برای خود عبادت خانه ساخته بودند و در آنها شب و روز به عبادت و راز و نیاز با خداوند متعال مشغول بودند، چنانچه «کمال الدین اسماعیل اصفهانی» شاعر معروف، در یکی از همین عبادت خانههای تخت فولاد به دست مغولان کشته شد. در قرن هفتم و هشتم هجری عدهای از عرفای بزرگ که در آن عهد عموماً به «بابا» و «عمو» شهرت داشتند در این مکان متبرک ساکن بودهاند که مهمتر از همه آنها «بابا رکن الدین»، عارف و صوفی معروف میباشد. پس از وفات بابارکن الدین،وی را در تخت فولاد به خاک سپردند و از آن پس این ناحیه به نام «مزار بابارکن الدین» شهرت یافت و مزار وی جایگاه ریاضت و عبادت عرفا و پارسایان گردید.
تخت فولاد در دوره صفویه
پس از دفن بابارکن الدین تا عهد صفویه گاهی بزرگان دیگری در تخت فولاد دفن میشدند،اما یقیناً تخت فولاد گورستان رسمی شهر اصفهان محسوب نمی شده است و هر یک از محلات شهر اصفهان برای خود گورستان محلی داشتهاند. دوره صفویه را میتوان اوج شهرت و اعتبار تخت فولاد دانست. احداث مصلای بزرگ شهر و بنای عظیم و زیبای مقبره بابارکن الدین، این گورستان را در کانون توجه امرا و علما و مردم قرار دارد و روز به روز بر آبادانی آن افزوده شد. هر چند اصفهان در دوره صفویه به استثنای امامزاده ها و مقابر خصوصی، دارای دوازده گورستان بزرگ بود لیکن گورستان بابارکن الدین با دفن علمای بزرگی چون میرفندرسکی و … اهمیت ویژه ای یافت. دراین دوران این محدوده گسترش زیادی یافته و چنانکه از نوشته های شاردن بر می آید در این محدوده علاوه بر تکیه و خانقاه و بقعه، کاروانسرا، باغ، مهمانسرا، مسجد، مصلی، آب انبار و یخچال نیز وجود داشته است.
-اوایل دوره صفوی
در سال 959 هـ .ق مقارن سلطنت شاه طهماسب صفوی، فولاد بن استاد شجاع حلوایی مشهور به «بابا فولاد» از عرفای مورد علاقه مردم اصفهان در گذشت و در این سرزمین به خاک سپرده شد. از نیمه دوم قرن دهم هجری به تدریج تخت فولاد رونق یافت و عدهای از مردم اصفهان در جوار قبر بابارکن الدین و یا در جوار مصلای اصفهان به خاک سپرده شدند.
در زمان شاه عباس اول که اصفهان به پایتختی ایران برگزیده شد تخت فولاد به سبب وجود مزار بابارکن الدین که از عرفا و صوفیان بنام بود مورد توجه بیشتری قرار گرفت، چنانچه علمای بزرگی همچون«شیخ بهایی» به مزار بابارکن الدین احترام زیادی میگذاشتند و برخی از علما و عرفا همچون «میرفندرسکی» آن سرزمین را برای عبادت و ریاضت خود برگزیده بودند. «تکیه بابارکن الدین»در این زمان به سبب ارادت خاص شاه عباس به وی،موقعیت ممتازی داشت.
در این دوره تکایایی چون «تکیه میر فندرسکی» ، «تکیه درویش صادق» ، «تکیه محمد علی بیک ناظر»ومحور تاریخی تخت فولاد شامل بازار، کاروانسرا، مسجد، حمام تکیه و گورستان در جهت شرقی – غربی شکل گرفت که این محور تاریخی در کنار جاده اصفهان به شیراز واقع شده بود. ساختمان «مصلای تخت فولاد» و «تکیه لسان الارض» نیز احتمالاً در همین سالها ساخته شدهاند. در نیمه دوم قرن یازدهم هجری تکایای بسیاری در تخت فولاد ساخته شد،که از جمله این تکایا « مقبره الله وردیخان»، «تکیه فاضل اردستانی»و «تکیه ملامحمد زکی»را میتوان نام برد.
- اواسط دوره صفوی
در حدود سال 1068 هـ .ق شاه عباس دوم پل تاریخی «حسن آباد» یا «حسن بیگ» را که امروز به نام «پل خواجو» معروف است و در آن زمان سنگی و خیلی کوچکتر از پل فعلی بود، به صورت و عظمت کنونی تجدید نمود. وی به پیروی از اندیشههای شاه عباس اول، به بخش جنوبی پل خواجو توجهی خاص مبذول نمود. گروهی از زرتشتیان از قدیم الایام در اصفهان میزیستهاند که در اوایل دوره صفویه در محلی زرتشتی نشین در غرب تخت فولاد موسوم به «گبرآباد» ساکن بودهاند و قبرستانی نیز در این منطقه داشتهاند. (خیابان «آپادانا» که هنوز در افواه مردم اصفهان به این نام خوانده می شود، به این مناسبت نامگذاری شده بود) شاه عباس ابتدا دستور میدهد تا در حدود جلفای اصفهان، زمین و مکانی برای سکونت به آنها داده شود و زرتشتیان به این قسمت از جلفا نقل مکان نمایند، سپس دستور احداث کاخها و باغهای متعددی مانند:«عمارت هفت دست» ، «تالار آیینه خانه»،«قصر نمکدان»، «باغ گلستان» ،«عمارت دریاچه» و … را میدهد و خیابانی نیز از جنوب پل خواجو به سمت راه شیراز احداث میگرددکه در حال حاضر «خیابان فیض» نام دارد. وی همچنین دستور طرح اندازی چهار باغی بزرگ در جاده اصفهان به شیراز را میدهد. این چهار باغ که از جنوب پل حسن آباد آغاز شده و به دروازه تخت فولاد ختم میشده به «چهار باغ گبرآباد» معروف بوده و شامل باغهای زیر بوده است:
- در جانب شرق و دو طرف پل، باغ و قصری مشرف بر زاینده رود به نام «باغ کاج» وجود داشت که بعدها در فتنه افغان،چون محمود غلجایی مدتی از بیم طغیان اهالی پایتخت در این باغ به سر می برد به «باغ محمود» معروف گردید.
2- در مقابل این باغ و غرب خیابان، باغی وسیع با عمارتی به نام «باغ مستوفی» وجود داشت و به باغ گلستان که در کنار تالار آیینه خانه مشرف به زاینده رود بود متصل می شد.
3- «باغ نگارستان» که ساختمانها و دریاچهای بزرگ داشت،در جنوب باغ های فوقالذکر و در جانب غرب این خیابان واقع بوده است.
- «باغ انارستان» در جانب شرق و روبه روی باغ نگارستان قرار داشته است.
دو باغ اولی در مقابل یکدیگر بنا شده بود و حوضی بزرگ و آبشاری جلوی سر در این باغها در وسط خیابان وجود داشت در مقابل سر در دو باغ انارستان و نگارستان نیز در وسط خیابان حوض و آبشار دیگری وجود داشت. خیابان فیض نیز در آن زمان به مراتب وسیعتر از خیابان فعلی بوده و ظاهراً «بابارکن الدین» نام داشته و سردرها و قصرها و چهار باغ بزرگ در دو طرف آن ساخته شده بود. در زمان شاه سلیمان صفوی محدوده گورستان تخت فولاد به حداکثر وسعت خود رسیده،به طوری که گفته می شود در این زمان 400 تکیه و خانقاه وجود داشته است. آنچه مسلم است گسترش شهر صفوی تا دروازه آن زمان (دروازه صفوی) ادامه یافته و بنابراین تخت فولاد از محلات خارج شهر محسوب میشده است. 4 از تکایایی که در زمان شاه سلیمان صفوی ساخته شد،«تکیه میرزا رفیعا» و «تکیه خوانساری» را میتوان نام برد.
- اواخر دوره صفوی
از اواخر دوره صفوی به خصوص زمان شاه سلطان حسین تخریب تکایای تخت فولاد آغاز میشود. ملامحمد باقر مجلسی که از علمای بزرگ اواخر عهد شاه سلیمان و اوایل سلطنت شاه سلطان حسین بود،حکم نمود که طایفه متصوفه را که در آن وقت زیاد شده بودند از شهر اخراج نموده و بسیاری از تکایا و خانقاهها را خراب نمودند. در این زمان تکایای «آقا سید رضی شیرازی»،«میر سید اسماعیل خاتون آبادی»، «ملا محمد فاضل سراب» و «سید ابوالقاسم خواجویی» ساخته شدند.
تخت فولاد در دوره افشاریه و زندیه:
هنگامی که اصفهان به محاصره افغانها در آمد تخت فولاد متحمل تخریب فراوان شد. در حمله افاغنه به اصفهان بناهای بسیاری ویران شد و سنگ قبرهای فراوانی معدوم گردید. همچنین برای ساختن حصار شهر برخی از تکایا ویران شد و پس از آن به دنبال سقوط اصفهان و فاجعه کشتار مردم و شیوع بیماریها و کاسته شدن از جمعیت شهر، تخت فولاد مورد بی توجهی قرار گرفت و به سوی ویرانی پیش رفت. در واقع سقوط دولت صفویه و بی توجهیهای دولتهای افشاریه وزندیه به اصفهان سبب شد ابنیه موجود در تخت فولاد در معرض انهدام قرار گیرد. در دوره افشاریه و زندیه بنای مهمی در تخت فولاد ایجاد نشد،باغهای دیدنی آن رو به نابودی گذاشت و بر سر مزار علمای بزرگی چون «بهاالدین محمد اصفهانی (فاضل هندی)» و «ملا محمد اسماعیل خواجویی» بنایی احداث نگردید. تنها یادگار این دوره چند بقعه و چهار طاقی کوچک بود که از جمله به"بقعه فیض" میتوان اشاره کرد.
تخت فولاد در دوره قارجاریه:
- اوایل دوره قاجار
با به سلطنت رسیدن فتحعلی شاه قاجار و انتخاب «محمد حسین خان صدر اصفهانی» ابتدا به سمت حاکم اصفهان و سپس به سمت صدر اعظم فتحعلی شاه، تخت فولاد رونقی دوباره گرفت. محمد حسین خان صدر که مردی دیندار و نیکوکار بود در آبادانی شهر اصفهان بسیار کوشید و مدارس و مساجدی را بنا نمود. وی و سپس فرزندش «عبدالله خان امین الدوله» در مقام احیا و تعمیر آثار صفوی از جمله «چهار باغ گبر آباد» برآمدند و به تقلید از صفویه،چهارباغی را از دروازه حسن آباد تا پل خواجو و سپس از پل خواجو تا کاروانسرای تخت فولاد طرح ریزی کرده و آنرا «چهارباغ امین الدوله» یا «چهارباغ امین آباد» نامیدند. در این زمان تکیه و باغی زیبا برای شاعر و عارف وارسته آن روزگار «آقا محمد کاظم و اله اصفهانی» از خوشنویسان مشهور خط شکسته و تعلیق احداث شد، همچنین «تکیه مادر شاهزاده» بر سر مزار «مریم بیگم» دایه «سیف الدوله» حاکم وقت اصفهان و فرزند فتحعلی شاه قاجار بنا گردید. در نقشه چریکف که قدیمی ترین نقشه موجود از اصفهان است و در سال 1851 میلادی تهیه شده از باغهای صفوی کنار محور خیابان فیض و کاخهای موجود در آن و همچنین ابنیه و تکایای تخت فولاد نیز یاد شده است. این منطقه در این زمان نیز جزو نواحی خارج از شهر محسوب می شده است. در عناوین این نقشه دو روستا به نامهای ده کوله پارچه و ده تخت فولاد مشخص شدهاند که این دو روستا هسته اولیه محله های کوله پارچه و تخت فولاد اصفهان را تشکیل میدهند
- اواسط دوره قاجار
در زمان سلطنت محمد شاه و ناصر الدین شاه قاجار که در اغلب آن «ظل السطان» فرزند ناصر الدین شاه حکمران اصفهان بود بسیاری از بناهای صفوی تخت فولاد به عمد تخریب شده و از بین رفت. در این زمان تکایای بسیاری نیز ساخته شد که اغلب آنها به خاطر مقبره علمای معروف و مجتهدین بزرگ شهر اصفهان بود. از جمله تکایای مهم و قابل ذکر «تکیه حاج محمد جعفر آبادهای»،«تکیه شهشهانی» و «تکیه آقا سید محمد ترک (جهانگیرخان قشقایی)» هستند. گورستان تخت فولاد در این زمان بار دیگر به عنوان مهمترین گورستان شهر اصفهان مورد توجه مردم و بزرگان شهر اصفهان واقع شد.
-اواخر دوره قاجار
در این زمان ثروتمندان نیکوکار همچون «میرزا سلیمان خان رکن الملک شیرازی» ، «میرزا ابراهیم ملک التجار» ، «میرزا محمد تقی تاجر نقشینه» و «محمد حسین تاجری کازرونی» به ساختن و یا تعمیر مساجد و تکایا در تخت فولاد اهتمام ورزیدند. «مسجد و آب انبار رکن الملک» به دستور میرزا سلیمان خان رکن الملک شیرازی نایب الحکومه ظل السلطان حاکم اصفهان در تخت فولاد بنا شد. وی همچنین دستور داد بقعهای برمزار «آقا محمد بید آبادی»بنا شود. ملک التجار «تکیه ملک» را برای «آخوند ملا محمد کاشانی» بنا کرد و «کاروانسرای تخت فولاد» را مرمت نمود.
محمد حسین کازرونی هم «تکیه کازرونی» را برای «ملا عبدالکریم گزی» بنا نمود و آب انباری در مقابل آن ساخت و «میرزا محمد تقی نقشینه» به تعمیر «تکیه خوانساریها» و «مصلای تخت فولاد» مبادرت نمود.
در کنار این فعالیتها برای علما و عرفای بزرگ آن زمان تکایای «میرزا ابوالمعالی کلباسی»،«صاحب روضات»،«صاحب روضات»،«ریزی»،«آغاباشی» ،«حاج آقا مجلس»و«امین» ساخته شد. همچنین خوانین بختیاری در جوار تکیه میر« تکیه بختیاریها»را برای خود بنیاد نهادند. همزمان با این تحولات به تدریج گورستان تخت فولاد رو به گسترش نهاد و تکایا و گورستانها از قبور آکنده گردید.
تخت فولاد در دوره پهلوی
در دوران پهلوی تکایایی در تخت فولادو به دست خیرین آن روزگار بناشد که اغلب برسر مزار علما و بزرگان آن بقعهای احداث شده بود. از جمله تکایای مهم این دوره می توان به تکایای «آقا سید محمد لطیف خواجویی»، «زرگرها» ، «سیدالعراقین» ،«امام جمعه»، «آقا باقر قزوینی»، «ایزدگشسب»،«بروجردی»،«حجت نجفی»،«گلزار»و «مقدس» اشاره کرد.
در اواخر حکومت پهلوی ظرفیت گورستان تخت فولاد تکمیل شده و جایی برای دفن اموات جدید و جوابگویی به نیاز شهر پرجمعیت اصفهان وجود نداشت. دراین زمان احداث فرودگاه اصفهان در اراضی جنوب تخت فولاد و احداث خیابانهای سعادت آباد و فیض موجب گسیختگی بافت تاریخی تخت فولاد شد.
از دیگر آسیبهای تخت فولاد در عهد پهلوی ساخت و ساز در محدوده تخت فولاد و نواحی پیرامون آن بود. در این دوران با گسترش شهر به ویژه به سمت جنوب، قسمتهایی از اراضی تخت فولاد به کاربری های دیگری همچون محله های مسکونی و مراکز دولتی مانند مدارس، مراکز درمانی و بهزیستی، بانک ها و … تبدیل شد که بر روی زمینهای کشاورزی و بقایای باغها و عمارات عصر صفوی احداث شدند. در جریان توسعه مناطق مسکونی در درون بافت تاریخی تخت فولاد، تخریب و تصرف قبرستانها و تکایای تخت فولاد نیز سرعت بیشتری گرفت که عمدتاً با بی تفاوتی مقامات دولتی بویژه شهرداری وقت همراه بود.
در دوره سلطنت رضاشاه دفن اموات در قبرستانهای شهر ممنوع گردید و کلیه قبرستانهای داخل شهر تسطیح و تخریب شده و تخت فولاد به عنوان تنها گورستان شهر مورد استفاده قرار گرفت. بسیاری از تکایا مملو از قبور شد و زمینهای کشاورزی و بایر نیز به گورستان و تکیه تبدیل شد. از آخرین وقایع مهم تخت فولاد در این دوران دفن شهدای انقلاب در تخت فولاد به ویژه در نزدیکی لسان الارض بود. این شهیدان کسانی بودند که علیه رژیم پهلوی دست به مبارزه زده و به دست ماموران رژیم به شهادت رسیده بودند.عطر حضور لاله های انقلاب از این پس رنگ وبویی دو چندان به تخت فولاد بخشید و مامنی شد برای حفظ یادها و تجدید میثاق با آرمانهای ایران اسلامی.
تخت فولاد در دوره معاصر
همزمان با انقلاب اسلامی و مدتی پس از آن جنوب تکیه لسان الارض به نام «تکیه شهدا» نامیده شد. با شروع جنگ ایران و عراق در سال 1359 هـ.ش و افزایش تعداد شهداء،تکایای مجاور همچون «لسان الارض»، «کوهی» «بروجنیها» و «ملک» تجمیع شده و توسعه یافت و به تکیه شهدا ملحق گردید. از طرف دیگر پس از احداث گورستان جدید باغ رضوان در شرق شهر اصفهان و در نزدیکی روستای «گورت» در مسیر جاده اصفهان – یزد، دفن اموات در تخت فولاد به طور کلی ممنوع شد و فقط شهدا در تکیه شهدای تخت فولاد به خاک سپرده شدند. با ممنوعیت دفن اموات در سال 1363 هـ .ش تخت فولاد به تدریج متروکه شد و آهسته آهسته رونق خود را از دست داد. بدون سرپرست ماندن تخت فولاد سبب حضور عناصر خلافکار در محیط های بسته این محدوده گردید. از طرف دیگر با متروکه شدن تخت فولاد، به تدریج تکایا و بقاع و آثار موجود در تخت فولاد در معرض تخریب قرار گرفتند.
این مسأله سبب شد نگرانی های وسیعی در بین مردم علاقمند به تخت فولاد به ویژه علما و چهره های علمی و ادبی اصفهان ایجاد شود. شهرداری اصفهان در پاسخ به خواست مردم و علما در سال 1369 با تشکیل هیات امنا متشکل از علما و نویسندگان و علاقمندان تخت فولاد به برنامه ریزی و تصمیم گیری برای تخت فولاد پرداخت. این اقدامات منجر به تاسیس مرکز ساماندهی تخت فولاد در سال 1372 گردید که پس از مدتی نام آن به «مجموعه فرهنگی مذهبی تخت فولاد» تغییر یافت. «مجموعه فرهنگی مذهبی تخت فولاد که تابع شهرداری اصفهان بود با اقدامات همزمان فرهنگی و عمرانی به ساماندهی و معرفی تخت فولاد پرداخت.سازمان میراث فرهنگی با ثبت محدوده تخت فولاد در سال 1375 به عنوان آثار ملی ایران توجه خاصی را به این محدوده مبذول داشت. در این سالها ضمن تاکید بر حفظ بافت تاریخی و آثار ارزنده دوره های گذشته، تکیه ها و اتاقهای فاقد ارزش معماری و تاریخی تخریب شد تا محیط امن خلافکاران از میان برود. از طرف دیگر با زیباسازی محیط تخت فولاد و احداث فضای سبز و تعمیر و بازسازی تکایا و ساختمانهای تاریخی ارزشمند، این محوطه تاریخی احیا گردید.
از دیگر اقدامات «مجموعه فرهنگی مذهبی تخت فولاد» در این سالها احداث بقعه بر سرمزار مشاهیر تخت فولاد از قبیل «حاج آقا رحیم ارباب»، «جهانگیرخان قشقایی»، «استاد جلال تاج»، «شهید آیت ا.. اشرفی اصفهانی»، «ملا محمد اسماعیل خواجوئی»،«فاضل هندی»و «آقا محمد بید آبادی» بوده است، همچنین بیشتر تکایای تخت فولاد و بقعه های علما مورد تعمیر و مرمت قرار گرفتند.
در خاتمه بایستی گفت «مجموعه تاریخی، فرهنگی و مذهبی تخت فولاد» اصفهان همچنان با تلاشی خستگی ناپذیر در عزم خود مبنی بر حفظ و احیاء ارزشهای میراث ملی مزار تخت فولاد استوار است و سعی دارد میراث داری شایسته برای این میراث گرانسنگ ملی – اسلامی باشد.
باغ پرندگان اصفهان در دههٔ هفتاد خورشیدی به وسیلهٔ شهرداری اصفهان بر پا شد و اکنون زیر نظر سازمان رفاهی تفریحی شهرداری اصفهان اداره میشود. مساحت باغ پرندگان ۱۷۰۰۰ متر مربع است و با سیم توری که برروی ۱۱ ستون فلزی حداکثر به بلندی ۲۲ متر قرار دارد، محصور شده است. در این باغ بیش از ۵۰۰۰ پرنده از گونههای مختلف وجود دارد. این پرندگان از ایران و دیگر کشورهای جهان مانند استرالیا، اندونزی، چین و تانزانیا گردآوری شدهاند. فضاهای مختلفی بسته به شرایط زیست محیطی طبیعی پرندگان در این باغ فراهم شده که برخی از آنها بدین ترتیبند:
برکه برای پرندگان آبچر مانند اردکها، فلامینگوها، پلیکانها.
قفسهای شیشهای با امکانات ویژه شبیه گلخانهای برای پرندگانی مانند طوطیها، مرغ عشقها که توان زندگی در آبوهوای زمستان اصفهان را ندارند.
قفسهای فلزی برای پرندگان شکاری مانند عقابها، جغدها و شاهینها که به دلیل نوع خوراک آنها امکان رها کردن آنها در باغ وجود ندارد.
صخره برای پرندگان منطقههای سنگلاخی و بیابانی مانند کبکها، تیهوها و بلدرچینها.
محیط سرسبز و پردرخت برای پرندگان جنگلی مانند طاووسها، قرقاولها.
بخشهای مختلف مجموعهٔ باغ گلها پاویون ورودی: پاویون ورودی شامل ساختمانی است به ابعاد ۹ در ۶ متر و بلندی ۶ متر که در طبقهٔ همکف آن دفتری برای ارائهٔ اطلاعات دربارهٔ باغ و نمایشگاه بذر قرار دارد. از سکوی طبقهٔ یکم میتوان چشم انداز کلی پارک را تماشا کرد. طبقهٔ دوم این بنا دارای یک سالن برای نمایش فیلم و اسلاید انواع گیاهان است.
باغ صخرهای: مساحت این باغ ۲۵۰۰ متر است و ۲۵۰ گونه گیاهان صخرهای در این باغ کاشته شدهاند.
آبشار باغ: این آبشار در سمت شرقی باغ صخرهای قرار دارد و از بلندای ۴ متری حجم قابل توجهی از آب به داخل برکه میریزد. در ساختمان آبشار انواع سنگهای رودخانهای به کار رفته است تا آبشار کاملاً طبیعی به چشم آید.
برکه: برای لطیف تر کردن هوا و پرورش انواع گیاهان آبزی، در طرح باغ برکهای به مساحت حدود ۳۵۰۰ متر مربع در ضلع جنوب شرقی آن ساخته شده است.
محوطهٔ مخصوص کودکان: در باغ با انواع پرچینها محیطی برای بازی کودکان ساخته شده است.
محوطهٔ باغ: سطح کلی باغ چمنکاری است و با در نظر گرفتن باغچهها در طرحهای گوناگون، کاشت گلهای فصلی، یک ساله، دو ساله، همیشگی و درختچههای زینتی میسر شده است. در میانهٔ باغ، طرح فرش بوته و ترنج با گلهای مختلف نقش شده است. گذرگاههای باغ که تقریباً ۵۰۰۰ متر مربع است با سنگفرشهای گرانیتی در طرحهای گوناگون فرش شده است.
باغ رز: باغ رز، مجموعهٔ باغچههایی است که برای کاشت انواع گلهای رزی که در ایران کاشته میشود، ساخته شده است.
گلخانه: با توجه به کمبود گل در فصل زمستان، گلخانههایی به مساحت ۷۰۰ متر مربع در ضلع شمال شرقی باغ ساخته شده است که بازدید از انواع گل را در فصلهای سرد برای مهمانان باغ ممکن میسازد.
باغ گیاهان دارویی و خوراکی: این مجموعه با مساحت ۱۱۷۰ متر مربع دارای ۱۳۲ گونه گیاهان دارویی و خوراکی منطقههای مختلف ایران است.
آبنماها: گذرگاههای اصلی و فرعی با آبنماهایی به اندازهٔ ۴۰ در ۸۰ سانتیمتر به همراه فوارههایی زینت داده شدهاند. آب به کار رفته در آبنماها از مرکز باغ به آبنماها وصل شده و پس از بازگشت دوباره به صورت چرخشی جریان پیدا میکند.
نام یک مجتمع تجاری و تفریحی جدید در جنوب اصفهان میباشد. این مرکز خرید با زیر بنای ۵۶۰ هزار بزرگ ترین مرکز خرید در ایران است. مجموعه اصفهان سيتي سنتر كلاً شامل 7 طبقه مي باشد . از اين 7 طبقه ، دو طبقه بصورت پاركينگ و سه طبقه شامل مركز خريد و دو طبقه آخر شامل مجموعه سينمائي، سالن چند منظوره، فود کورت، سالن های مختلف نیز در این مجتمع قرار دارد. این مرکز سیتی سنتر اصفهان در جنوب این شهر و نزدیک شهرهای سپاهان شهر و بهارستان قراردارد. وشامل ایستگاه مترو نیز میباشد.
مجموعهٔ تفریحی ناژوان از معدود باغهای اصفهان است که از جریان توسعه و گسترش شهر تا اندازهای ایمن مانده و همچنان به هوای شهر لطافت و تازگی میبخشد. ناژوان ترکیبی است از دو واژهٔ ناژ و وان. ناژ اشاره به درختان خانوادهٔ سپیدار دارد که اعضای آن عبارتند از تبریزی، کبوده، صنوبر و وان پسوندی برای جا و محل است. پس ترکیب ناژوان به معنی جایگاه درختان خانوادهٔ سپیدار است. ناژوان کنونی تقریبا دارای ۱۲۰۰ هکتار مساحت است و در بخش غربی شهر تنها باقی ماندهٔ فضای سبز متمرکز حاشیه اصفهان است که از نقطه نظر زیست محیطی نقش ریهٔ شهر اصفهان را بازی میکند و از این رو اهمیت ویژهای دارد. رودخانهٔ زاینده رود از وسط این باغ گذر میکند و از این جهت ناژوان را از دیگر پارکهای اصفهان متفاوت میسازد. زیر نظر مدیریت طرح ساماندهی ناژوان که وابسته به شهرداری اصفهان است در این باغ فضاهایی چون زمینهای ورزشی، استخر، کمپینگ، زمینهای بازی کودکان، ایستگاههای درشکه سواری، اسب سواری، قایقرانی و محوطهٔ دوچرخهسواری فراهم شده و برای عموم قابل استفاده است.
سیوسهپل یا پل اللهوردی خان پلی است با ۳۳ دهانه، ۲۹۵ متر طول و ۱۴ متر عرض، که توسط اللهوردی خان بر روی زایندهرود در شهر اصفهان و همزمان با حکومت شاه عباس صفوی ساخته شده و محل برگزاری مراسم جشن آبپاشان و همچنین مراسم خاجشویان ارامنهٔ اصفهان در دورهٔ صفویه بوده است. اندیشهٔ بنای سی و سه پل در سال ۱۰۰۸ هجری قمری و در دوازدهمین سال سلطنت شاه عباس یکم به وجود آمد و در سال ۱۰۱۱ هجری قمری، الله وردی خان سردار مشهور او مامور اتمام ساختمان پل گردید.
پرسی سایکس، سیوسهپل را یکی از پلهای درجه اول جهان خواند، شاردن آن را شاهکار معماری و شگفت آفرین و دن گارسیا آن را از بهترین آثار معماری ایران خواند. و به قول لرد کرزن «انسان هیچ انتظار ندارد برای دیدن آنچه که روی هم رفته میتوان آن را باشکوه ترین پل دنیا نامید، ناچار از مسافرت به ایران باشد». دن گارسیا در این باره مینویسد: «این پل نیز از بناهای الله وردی خان است و با اینکه دشمنان و حاسدانش میگویند این بنا با پول ساخته شده است، نمیتوانند انکار کنند که بانی شخص اوست. اما باور عموم مردم که حقیقت نیز همان است، این است که الله وردی خان پل را به خرج خود ساخته است». یکی از شعرای دورهٔ صفویه به نام شیخ علی نقی کمرهای تاریخ بنای پل را در شعری به گونهٔ ماده تاریخ، سال ۱۰۰۵ هجری به حساب آوردهاست و این سال، درست همزمان با روزهایی است که خیابان بیهمتای چهارباغ هم ساخته شدهاست. سی وسه پل، چهارباغ عباسی را به چهارباغ بالا متصل میکند. این اثر در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۱۰ با شمارهٔ ثبت ۱۱۰ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیدهاست.
پل خواجو، در شهر اصفهان و بر روی رودخانه زایندهرود در شرق سی وسه پل قرار دارد.
این پل را همچنین پل شاه، پل بابا رکنالدین (مسیر رفتن به خانقاه و آرامگاه بابا رکنالدین و تخت فولاد) و پل حسنبیگ (نام پل قبلی که در زمان شاهعباس تخریب شد و این پل به جای آن ساخته شد.) هم نامیدهاند و از بناهای شاه عباس دوم صفوی است که در سال ۱۰۶۰ هجری قمری بنا شدهاست. در میانه پل خواجو، ساختمانی مخصوصی که به بیگربیکی شهرت دارد بنا شده است که برای اقامت موقتی شاه صفوی و خانواده او ایجاد شده بود و هم اکنون نیز وجود دارد و طاقهای آن دارای تزئینات نقاشی بسیار زیبایی است و در واقع پل خواجو به خاطر معماری و تزئینات کاشیکاری آن از دیگر پلهای زاینده رود مشهورتر است. درازای پل ۱۳۳ متر و پهنای آن ۱۲ متر است. این پل را به نامهای دیگری نیز خواندهاند ولی به سبب قرار گرفتن در محله خواجو به پل خواجو بنام است. یکی از شعرای دورهٔ صفویه به نام شیخ علی نقی کمرهای تاریخ بنای پل را در شعری به گونهٔ ماده تاریخ، سال ۱۰۰۵ هجری به حساب آوردهاست و این سال، درست همزمان با روزهایی است که خیابان بیهمتای چهارباغ هم ساخته شدهاست. سی وسه پل، چهارباغ عباسی را به چهارباغ بالا متصل میکند. این اثر در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۱۰ با شمارهٔ ثبت ۱۱۰ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیدهاست.
ویژگیها
پل خواجو به خاطر معماری و تزئینات کاشیکاری آن از دیگر پلهای زاینده رود مشهورتر است. این پل که در دوران صفوی یکی از زیباترین پلهای جهان به شمار میرفت، بیشتر به منزله سد و بند بودهاست. در میان هریک از دو ضلع شرقی و غربی پل ساختمانی بنا شده که شامل چند اتاق مزین به نقاشی است. این ساختمان که (شاه نشین) نامیده میشود در آن دوره جایگاه بزرگان و امیرانی بوده که برای تماشای مسابقات شنا و قایقرانی بر روی دریاچه مصنوعی به این مکان فراخوانده میشدند. باقیمانده یک نیمکت سنگی تمام چیزی است که از صندلی پادشاه باقیمانده است. به سخن پروفسور اپهام پوپ و ژان شاردن، پل خواجو " یک اثر تاریخی اوج معماری پل فارسی و یکی از جالب ترین پلهایی است که وجود دارند ... که در کل آن ضرباهنگ و شرافت و عزت و ترکیب شاد ترین قوام، ابزار، زیبایی، و تفریح و سرگرمی وجود دارد".
در گوشههای ضلع شرقی پل خواجو دو شیرسنگی وجود داردکه ظاهراً" نماد سپاهیان بختیاری محافظ اصفهان و زاینده رود هستند. این پل دارای ۲۴ دهانهاست که از مکعبهای به دقت تراشخورده ساخته شده و در بخش میانی، با سدهای چوبی برای گرفتن جلو رودخانه مسدود گردیدهاست. خواجو یکی از پلهایی است که در تنظیم جریان آب در رودخانه به دلیل وجود دروازه بند یا دریچه در زیر قوسهایش نقش داشته است. هنگامی که دریچههای سد بسته می شده است، سطح آب در پشت پل بالا امده سبب تسهیل آبیاری باغهای بسیاری در طول بالادست این پل می شده است.
نحوه مرمت این پل مورد انتقاد قرار گرفته است چون دستاندرکاران جمهوری اسلامی در سال ۱۳۸۸ با زیرپا گذاشتن اصل حفظ اصالت و سندیت طرح و ماده تشکیلدهنده اثر و تعویض سنگهای قدیمی پلهها با سنگهای جدید به اصلیت این بنای اصیل ایرانی آسیب زدند.
پل شهرستان یا پل جی یا پل جسر حسین قدیمیترین پل اصفهان روی رودخانهٔ زاینده رود است. این پل در زمان ساسانیان ایجاد گردید و در زمان دیلمیان و سلجوقیان تعمیر و مرمت شدهاست. پل شهرستان در جی قدیم در شرق اصفهان واقع شدهاست. پایه های آن بر روی سنگهای طبیعی کف رودخانه استوار گردیدهاست. طول پل از ستون مدور آجری تا انتهای سنگفرش قدیمی، در حدود ۱۰۵ متر و عرض آن از ۴/۲۵ تا ۵ متر متغیر است. جهت پل، شمالی - جنوبی با کمی انحراف است. پل شهرستان دارای یازده چشمه و دوازده پایه سنگی بزرگ است.اما قسمت فوقانی پل که جهت عبور و مرور بوده خراب شدهاست و فقط پیاده میتوان از روی آن عبور کرد.
پل شهرستان در تاریخ ۱ دی ۱۳۴۸ با شمارهٔ ثبت ۸۸۹ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.
موقعیت
این پل در واقع یک پل جنگی و نظامی بودهاست. از نظر معماری و قدمت زمان ساختمان در مجموعه پلهای قدیمی ایران فقط پل دزفول و پل شوشتر با این پل برابری میکنند. آثار بر جای مانده مسجد جامع جی از دوران سلاجقه و مقبره الراشد بالله خلیفه عباسی و قلعه قدیمی اصفهان به نام سارویه (کهندژ) و حصار جی را در مجاورت این پل تاریخی میتوان مشاهده کرد. در مجاورت این پل از دیر باز مردمانی سخت کوش و نجیب زیسته اند که هنوز هم با پسوند فامیل شهرستانی می توان آنان را یافت.
پولکی یکی از شیرینی های معروف و مخصوص شهر اصفهان است. که به عنوان یکی سوغاتی اصفهان از آن یاد میشود. پولکی، شیرینی است از خانواده ی آب نبات، که در گذشته به آن، آب نبات پولکی می گفتند. پولکی به معنای پولک مانند است و در واقع اسمش، متناسب با شکل ظاهریش است، که به صورت قطعات گرد، کوچک، نازک و شبیه سکه ی فلزی می باشند. ماده اصلی بکار رفته درتهیه پولکی همان شیره ی اضافی، باقی مانده از فرایند درست کردن نبات است. روش تهیه این گونه است که بعد از متبلور شدن بلور های نبات، به شیره های باقی مانده مقداری سرکه می زنند تا شکرک نزند و شفاف بماند. سپس آن را جوشاننده و روی سینی بزرگی پهن می کنند و با دستگاه های مخصوص بصورت دایره ای برش می زنند.در اصفهان، پولکی هایی با طعم های مختلف میبینیم که با اضافه کردن گیاهان ساییده شده، طعم های مختلفی به آن ها می دهند. از جمله این طعم های دوست داشتنی می توان به زعفرانی، کنجدی، لیموعمانی، پسته ای، نارگیلی، عسلی، نعنایی، کاکائویی و زنجبیلی اشاره کرد. خوردن یک لیوان چایی با قند حبه در بین مردم شهرهای ایران متدوال است. اما اصفهانی ها ترجیح می دهند بجای مصرف قند، چای خود را با پولکی مصرف کنند. این باور وجود دارد که آسیب پولکی کمتر است. همچنین شیرینی کم آن برای بدن بی ضررتر است. شاید به خودتان بگویید درست کردن پولکی در خانه بسیار آسان است، باور درستی است اما به عقیده ی بنده خوردن یک لیوان چای آن هم به همراه پولکی اصفهان با طعم لیمو عمانی بسیار جذاب است. پس در سفر به اصفهان، از خرید این سکه های طلایی زیبا فراموش نکنید.
با دیدن تنوع زیاد آثار هنری و صنایع دستی زیبا و شیرینی های خوشمزه اصفهان انتخاب سوغاتی از این میان، کار دشواری است. شاید شما هم در چنین موقعیتی قرار گرفته باشید ولی آنچه در این بین از همه بیشتر خودنمایی می کند گز است که مخصوص شهر اصفهان می باشد. شاید به این دلیل که با شنیدن نامش، کامتان شیرین می شود و اسم اصفهان به خاطرتان می آید. جالب است بدانید پادشاهان ایران، گز اصفهان را به عنوان هدیه ای گرانبها برای پادشاهان ممالک دیگر، انتخاب می کردند. گز را می توان اصلی ترین سوغاتی اصفهان دانست. قدمت تولید گز در اصفهان تقریبا به 450 سال قبل می رسد که همزمان با دوران صفویان و شروع مجدد فرهنگ و هنر ایرانی در اصفهان، بوده است. ماده اصلی تهیه گز اصفهان، شهد و عصاره ی شگفت انگیزی به نام « انگبین» می باشد. که از درختچه ای به نام انگبین به دست می آید. منزلگاه این درختچه ی ارزشمند خوانسار، بهشت اصفهان می باشد. خوانسار اصفهان، کوهستان هایی پوشیده از گل و سبزه دارد. شهد انگبین در اثر تغذیه ی حشره ای کوچک که بر روی برگ و ساقه ی درخت گز انگبین سکنی گزیده، بدست می آید. تولید طبیعی شهد، توسط این حشره کوچک همانند تولید عسل توسط زنبور است، در اواخر تابستان، بصورت دانه های زرد رنگ از درختچه گز انگبین بدست می آید و اصلی ترین ماده تهیه گز می باشد. اما شاید تا بحال طعم گزی که با این شهد درست شده، نچشیده باشید، چون قیمتش معمولا بالاست و هم چنین حشره تولید کننده این شهد رو به نابودی می باشد. گزی که امروزه در بازار بچشم می خورد از گلوکز، گلاب، شکر، سفیده تخم مرغ، انواع مغزها مانند بادام، فندق، خلال بیدمشک درست می شود. جای خالی شهد انگبین با ترنجبین ، شیر خشت، عسل یا انگبین علفی پر می شود. گز اصفهان به دو شکل بسته بندی می شود اولین روش در بستری از آرد و بسته بندی های زیبا قرار می گیرد. دومین روش در پوشش مجاز خوراکی، عرضه می شود. از نظر شکل ظاهری و برش، گز را می توانیم به چند نوع تقسیم کنیم: • گز لقمه ای : گزی که پس از درست شدن توسط دستگاهی مخصوص، به قطعات منظم و یک شکل برش می خورد و سپس بسته بندی می شود. • گز آردی : گزی که بصورت گلوله های کوچک در می آورند و بوسیله ی دستگاه پرس به شکل مربع یا دایره و … در می آیند و در بستری از آرد بسته بندی می شوند. آرد، سطح چسبنده گز را می پوشاند و باعث ماندگاری بیشتر گز می شود. • گز سکه ای : گزی که بعد درست شدن در اندازه ای کوچک به شکل سکه در می آید و بسته بندی می شود. • گز برشی : گزی که با دستگاه های مخصوص برش می خورد و مغز داخل آن مشخص است. • گز با لایه ی شکلاتی : گزی که روی آن لایه ای از شکلات قرار گرفته است، پوشش شکلاتی رطوبت گز را حفظ می کند و زمان ماندگاری آن را افزایش می دهد. این لایه به دلیل داشتن پودر کاکائو یا شیر خشک و … نسبت به گز معمولی ارزش غذایی بیشتری دارد. گز انگشت پیچ : گزی که نسبت به سایر مدل ها نرمتر است، مغز ندارد و به راحتی با قاشق خورده می شود. این نوع گز برای سالخوردگان مناسب می باشد.
میناکاری یا میناسازی هنری است که سابقهای در حدود پنج هزار سال دارد و از صنایع دستی محسوب میشود. امروزه این هنر بیشتر بر روی مس انجام میشود ولی میتوان بر روی طلا و نقره نیز آن را به عمل آورد. طلا تنها فلزی است که به هنگام ذوب شدن مینا اکسید نمیشود از اینرو امکان اجرای طرحی همراه با جزئیات و با شباهت هر چه تمامتر بر روی مینا را ایجاد میکند در حالی که میناهای مسین و نقرهای چنین کیفیتی را ندارند. شکلگیری مینا نیز از ترکیب اکسیدهای فلزات و چند گونه نمک در مجاورت حرارت بالا(750 تا 850 درجه سانتی گراد) میباشد که رنگها در طول زمان و بر اساس دما بوجود میآیند. امروزه در ایران کانون تولید میناکاری شهر اصفهان میباشد و استادان برجستهای در تولید آثار مینا مشغول به فعالیت هستند. مینا به لحاظ روش تولید به دو دسته تقسیم میشود: 1)مینای خانهبندی 2)مینای نقاشی مینای خانهبندی: مینای خانهبندی شیوهای قدیمی است که به «مینای سیمی» نیز معروف است از مفتولهای بسیار نازک استفاده میشود. مفتولها را به شکل دلخواه در میآورند و با چسب روی قطعه کار قرار داده با یک لعاب شیشهای روی آن را میپوشانند. سپس آن را در داخل کورهای با حدود ۱۰۰۰ درجه حرارت قرار میدهند و مفتولها به قطعه کار جوش میخورند. در مرحله بعد رنگهای مخصوص میناکاری را که به شکل پودر میباشند را بر روی سطح کار پر میکنند. بعد از آنکه سطح کار یکسان و هموار شد آن را به مدت ۳ دقیقه در داخل کورهای با حرارتی حدود ۱۰۰۰ درجه قرار میدهند.[۵] مفتولهای با برنجی بعد از قرا گرفتن در کوره سیاه میشوند و باید با اسیدکاری رنگشان به حالت نخستین بازگردد. مینای خانه بندی در اصفهان وتهران رایج بوده ولی درحال حاضر تنها کارگاه آموزشی مینای خانه بندی در پژوهشکده میراث فرهنگی است که این هنر را آموزش میدهد. «مینای سیاه» یک گونه از «مینای خانهبندی» بهشمار میآید که به «مینای صائبین» نیز معروف است. این شیوه میناکاری به طور عمده در جنوب کشور و به ویژه در اهواز انجام میشود. مینای نقاشی: روشی که امروزه در اصفهان مرسوم است به این صورت که نقشهای مینا بر روی لعابی شفاف شکل میگیرد. بدین منظور و برای میناکاری، ابتدا استادی مسگر یا دواتگرمیبایست که شی مربوطه را بر اساس طرح مورد نظر بسازد و سپس استادی میناکار روی آن را لعاب سفید رنگ بدهد. مرحله لعاب دهی سه یا چهار بار انجام میگیرد و هر بار نیز همراه با قرار گرفتن در کوره با ۷۰۰ درجه گرما هست تا رنگ لعاب ثابت شود. سپس نقاشی روی این جسم سفیدرنگ انجام میشود و دوباره شی به کوره میرود تا در درجهای در حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ درجه پخته شده و رنگها به شکل دلخواه در آیند. هم اکنون از رنگهای شیمیایی در نقاشی شی استفاده میگردد حال آنکه در گذشته رنگهای بکار گرفته شده گیاهی یا معدنی بودند. شفافیت مینا نیز از وجود اکسید قلع بدست میاید. ولی در مینای منقوش که در زمان قدیم معمول بود وامروزه استادعلیرضاپروازی در میناکاری به کار میبندد ابتدا ماده لعابین را که از سیلیس وزنگارهای فلزات بدست می اید بصورت گرد در آورده وبا قلع کدر میکنند آنگاه حرارت میدهند تا مینای کدر به فلز جوش داده میشود و آنگاه بر این زمینه طرح مورد نظر به رنگهای آبگینهای رسم وسپس ذوب میشود. رنگهایی که در میناکاری بکار میروند: • رنگهای گیاهی که در چیت سازی هم بکار میرود. • رنگهای معدنی که در نقاشی و میناکاری به کار میرفتند. • رنگهای فلزی که روی شی کار میشود.
قلم زنی عبارت است از تزیین و کندن نقوش بر روی اشیای فلزی به ویژه مس، طلا، نقره، برنج و یا به عبارت دیگر ایجاد خطوط و نقوش به وسیله قلم با ضربه چکش و بر روی اجسام فلزی. قلم زنی یکی از رشتههای هنرهای سنتی ایران است که در دسته بندی، در رده هنرهای صناعی و در گروه فلزکاری قرار دارد. صنعت قلم زنی در استان اصفهان از صنایع مشهور محلی است و اشیاء قلم زنی قدیمی که در اعلب منازل و مغازه های عتیقه فروشی یافت می شود، معرف این هنر محلی اصفهان است. اشیاء قلم زنی مانند سینی و گلدان و مجمعه های بزرگ مسی، برنجی، قوطی سیگار، نمکدانریال قاب عکس، انواع ظروف و بشقاب به وسیله استادان این فن همه روزه در مغازه های خیابان چهار باغ و اطراف میدان نقش جهان به گردشگران داخلی و خارجی عرضه می گردد. از نظر گردشگران خارجی، محصولات فلزی بهترین هدیه ای است که از اصفهان خریداری می کنند.
قلمکارسازی يکی از صنايع دستی پر سابقه ای است که قرنها در اوج شهرت بود و از دوره مغولها در ايران مرسوم شده است. در دوره مذکور به منظور جلب نظر خوانين مغول ايرانيان نيز دست به ابتکاراتی زدند که از جمله ابداع نقاشی روی پارچه يا پارچه های قلمکار بود، سپس اين صنعت در زمان صفويه گسترش بيشتری پيدا کرد. به هر صورت عمر پرشکوه اين صنعت در زمان صفويه بود و در اواسط عصر قاجاريه بتدريج از رونق آن کاسته شد. در زمان سلطنت شاه عباس کبير اين صنعت رونق بسزايی يافت و بيشتر لباسهای مردانه و زنانه از پارچه هاي قلمکار تهيه می شد و اين پارچه ها در اين زمان شهرت فراوان داشته و مورد توجه درباريان بود و از اينرو بيشتر لباس آنان از " قلمکارزر" يا " اکليلی" تهيه می شد. در آن زمان محلهای مخصوصی برای تهيه لباس درباريان در بازار قيصريه اصفهان وجود داشت وپارچه هاي قواره ای قلمکارراکه دراصطلاح آن روز "دلگه" ناميده می شدرا از آن محلها به دست می آوردند. در زمان سلطنت رضا شاه با امتيازات خاصی که برای صنعتگران و ارباب حرف به ويژه صنعتگران قلمکار فراهم شد بار ديگر اين صنعت رونق گذشته خود را به دست آورد و عده ای از استادکاران بزرگ قديمی مثل شيخ حريری مشهدی عبدالخالق، حاج محمدرضا و حاج محمد تقی اخوان چيت ساز، برادران بيرجندی و شيخ بهايی و چند تن ديگر شرکت توليد قلمکار را تشکيل دادند.
خاتم سازی یکی دیگر از صنايع دستی اصفهان محسوب میشود.خاتم هنر آراستن سطح اشياء با مثلثهای کوچکی است که طرحهای گوناگون آن همواره به صورت اشکال منظم هندسی بوده است. اين شکلهای هندسی را با قرار دادن مثلثهايی کوچک در کنار هم نقشبندی می کنند. می توان گفت، کار خاتم نقشهای هندسی تشکيل شده از مثلثهای سه پهلو (متساوی الاضلاع) است که از عاج، استخوان، چوب و مفتول برنج ساخته شده و معمولاً به ضخامت 2 ميلی متر در سطح خارجی يا سطح داخلی و خارجی اشياء چوبی چسبانده می شود. آثاری که از قديم مانده نظير درهای کاخها، رحلهای قرآن و صندوقهای مقابر خاتمکاری نشان می دهد که اين هنر در زمان قديم و به ويژه عهد صفويه رواج کامل داشته يکی ازمراکز اصلی آن هم اصفهان بوده است. اما همين معلوم می کند تا چند سالی اين هنر در اصفهان رو به زوال گذاشته و تنها شيراز مرکز اين صنعت شده است. در ابتدا کار خاتم با استفاده از مثلثهای بسيار بزرگ که پهلوی هم قرار می دادند تهيه می شد ولی به تدريج با پيشرفت ذوق و تبحر هنرمندان ابعاد مثلثها ريزتر و کوچکتر شد. بهر حال هنر خاتم سازی از زمان پيدايش تا کنون تحولاتی را داشته است. صنعتگران خاتم ساز برای تهيه خاتم از مواد اوليه متنوعی استفاده می کنند که در کمتر صنعت دستی ديگری اين چنين تنوعی به چشم می آيد. اين مواد عبارتند از: چوب فوفل، چوب گردو، چوب نارنج، چوب عناب، استخوان شتر، مفتول برنجی، لايه برنجی، سريشم گرم، سريشم سرد، فرمالين، فيبر و روغن جلا و تخته سه لايی. غير از آن برای تکميل ساخت از چفت و لولا و غيره نيز استفاده می کنند. از خاتم در تهيه محصولات مختلفی استفاده می شود که از آن جمله است: قاب عکس، جعبه سيگار، عصا، پيپ، جعبه لوازم آرايش، جا کليدی، جاقلمی و جلد آلبوم. در اصفهان علاوه بر اشياء خاتم که به شيوه شيرازی می سازند قسمتی از مصنوعات خاتم را با نقره و مينا سازی توأم کرده اند که در شيراز وجود ندارد. مثلاً جعبه های خاتمی که رويه آن را نقاشی مينياتور می کنند و روی آنرا روغن می زنند.
فيروز کوبی يکی از معدود رشته های صنايع دستی است که سابقه تاريخی چندانی نداشته و در حال حاضر هم توليد محدودی دارد و همين امر باعث آن گرديده تا فيروزه کوبی آنگونه که بايد شناخته نشده باشد هر چند که زيبايی و گيرايی يک محصول خوب صنايع دستی را با خوددارد. قدمت فيروزه کوبی به حدود 70سال قبل می رسد و در آن زمان صنعتگری بنام«يوسف حکيمان» معروف به محمد رضا در مشهد کار فيروزه کوبی بر روی زينت آلاتی نظير دستبند، گل سينه، گوشواره... را شروع کرد. و حدود 20 سال بعد اين صنعت توسط صنعتگر ديگری بنام«حاج داداش» از مشهد به اصفهان برده شد. در حال حاضر صنعت دستی فيروزه کوبی فقط در اصفهان رايج و صنعتگران شاغل در اين رشته نيز همچون توليد آن محدود است. در اصفهان فيروزه کوبی صرفنظر از جواهرات در ظروفی مانند بشقاب، ليوان، کاسه و گلاب پاش و... نيز مورد استفاده قرارمی گيرد. يکی از کارهای جنبی صنعت فيروزه کوبی تهيه«زيرساخت» است که در کارگاه زرگری و به طور جداگانه صورت می گيرد. يک فرآورده فيروزه کوب اعم از زيور آلات و يا ظروف عبارت از شيئی است مسی، برنجی، نقره ای و يا برنزی که ذرات و قطعات ريز سنگ فيروزه بر قسمتهايی از سطوح آن به فرم موزاييک در کنار هم نشانده شده و به اين ترتيب جلوه ای خاص به آن بخشيده می شود. ساخت و پرداخت چنين فرآورده ای شامل دو مرحله کلی است: الف) زرگری ب)فيروزه کوبی صنعتگر توليد کننده فيروزه کوب در مراحل مختلف کار از ابراز کار و وسايلی نيز بهره می گيرد که عمدتاً شامل قالب، چکش، دريل، چراغ گاز، چراغ بنزينی، گاز انبر، انبردست، پنس، منقاش، لوله های مختلف فلزی، سوهان و سنگ سمباده است. نکته حايز اهميت در فيروزه کوبی در درجه نخست نصب صحيح فيروزه برروی فلز است به گونه ای که دارای قدرت کافی بوده و هنگام پرداخت قطعات فيروزه از آن جدا نشود و ديگر اينکه هر چه ظرف فيروزه کوبی شده پرکارتر باشد و قطعات سنگ منظم تر در کنار يکديگر نصب شده باشد و فاصله زيادی در بين قطعات فيروزه ديده نشود کار دارای ارزش هنری بيشتری است
مواد لازم :
گوشت گردن یا دنده و قلوه گاه گوسفندی 500 گرم
سبزی ( تره – جعفری – شنبلیله – کمی شوید – ترخون – نعنا – مرزه ) در کل سبزیهای ماش و قمری
قمری متوسط دو عدد
ماش یک پیمانه
برنج ½ پیمانه
پیاز و نمک و فلفل و زردچوبه
طرز تهیه :
گوشت را با یک عدد پیاز و نمک و فلفل میپزیم زردچوبه را هم به آن اضافه میکنیم . قمری را پوست گرفته به تکه های کوچکتری تقسیم میکنیم سپس با سبزی و ماش و برنج میپزیم میتوان از ابتدا همه مواد را با هم در ظرف بزرگتری ریخته و بپزیم بعد از پخت ، آب آن را جدا کرده و مخلوط سبزی و گوشت و ماش و برنج را با گوشت کوب میکوبیم . میتوان روی آن را با فلفل سیاه و پیاز داغ تزئین کرد .
نوش جان ...
مواد لازم :
گردن گوسفند 1 عدد ( یک کیلوگرم) یا سینه مرغ (پیشنهاد میشود برای چشیدن طعم واقعی این پیش غذا از گردن گوسفند استفاده شود )
ماست چرب چکیده : یک تا یک و نیم کیلوگرم
زعفران دم کرده به مقدار لازم
شکر یک تا یک و نیم لیوان ( بسته به ذائقه)
طرز تهیه :
گوشت گردن را با پیاز و نمک و زردچوبه پخته طوری که بعد از پخت کمی آب داشته باشد سپس گوشت گردن را از استخوان جدا کرده و با گوشت کوب برقی یا دستی خوب ورز می دهیم . سپس ماست را کم کم اضافه کرده همینطور زعفران را تا به رنگ دلخواه در بیاید و با هم خوب ورز میدهیم سپس شکر را ریخته تا جایی که طعم شیرینی آن مطابق به میل و سلیقه ما بشود . بعد در ظرف مناسب ریخته روی آن را با کمی زعفران و خلال بادام و زرشک تزئین میکنیم . این خورش با گوشت گردن خوشمزه تر و کش دار تر میشود .
نوش جان ...
مواد لازم :
500 گرم گوشت قلوه گاه یا دنده
200 گرم گوشت لخم
شُش گوسفندی
دنبه به مقدار لازم (به مقدار کم پیشنهاد میگردد)
پیاز 1 عدد
مقدار کمی ریحان
نمک و فلفل و زردچوبه و دارچین به مقدار لازم
طرز تهیه :
گوشت قلوه گاه و گوشت لخم را با یک عدد پیاز و نمک و فلفل و زردچوبه میپزیم . سپس آنها را 2 بار با هم چرخ میکنیم و در حین چرخ کردن مقداری ریحان هم به آن اضافه میکنیم . شش و دنبه را هم با یکدیگر میپزیم سپس این دو را نیز 2 بار چرخ میکنیم . کف ظرف پیرکسی را کمی فلفل – دارچین و آبگوشت ریخته و گوشت چرخ شده همراه با ریحون و دنبه را کف آن پهن میکنیم یا همین کار را در کف گیرهای مخصوص بریان که کمی داغ کرده ایم انجام میدهیم و آن را روی نان بر میگردانیم . همین کار را در مورد شش و دنبه انجام داده با این تفاوت که کف ظرف را دارچین نمیزنیم و آبگوشت هم خیلی خیلی کم میریزیم . بعد که روی نان برگرداندیم با خلال بادام و دارچین تزئین میکنیم . میتوان درون آب آن هم کشک مایع ریخته و نان را در آن تلیت (خرد) کرد و سرو کرد .
نوش جان ...
آدرس: استان اصفهان - شهر اصفهان - چهار باغ عباسی - خیابان آمادگاه - هتل مهمانسرای عباسی
آدرس: اصفهان - جنب سی و سه پل
آدرس: اصفهان - پل فلزی - خیابان مطهری - هتل آسمان اصفهان
آدرس: میدان امام حسین - ابتدای چهار باغ پایین
آدرس: اصفهان - خیابان چهارباغ عباسی
آدرس: اصفهان - پل فردوسی - خیابان فردوسی - روبروی قنادی بهشت، سمت راست - هتل زهره
آدرس: استان اصفهان - شهر اصفهان - خیابان آمادگاه - مقابل هتل عباسی - هتل سفیر اصفهان
آدرس: اصفهان - خیابان چهار باغ عباسی - کوچه جهان آرا - هتل پارت اصفهان
آدرس: استان اصفهان ، شهر اصفهان ، میدان نقش جهان ، خیابان حافظ ، هتل ستاره اصفهان
آدرس: اصفهان - خیابان ابن سینا کوچه 37 هتل سنتی ابن سینا
شرکت نصف جهان در سال 1378 در عرصه فن آوری اطلاعات شروع به فعالیت نموده است. تا کنون با انجام پروژه های مختلف در زمینه های گوناگون سابقه درخشانی را از خود بر جای گذاشته است. مهمترین استراتژی این شرکت کسب رضایت حداکثری مشتریان عزیز بوده که در این راستا به توفیقات فراوانی دست یافته ایم.
تمامی حقوق سایت متعلق به شرکت فنی مهندسی نصف جهان می باشد / 2016-2002 ©